نویسنده: هومن ریاضی
جمعخوانی داستان کوتاه «دریچه»، نوشتهی بهروژ ئاکرهیی
ورای صراحت کلام، سادگی در انتخاب واژگان و نشانهشناسی دقیق عناصر داستان، آنچه «دریچه» را از دیگرداستانهای مجموعهی «هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی» متمایز میکند، ارتباط میان فضا و پیرنگ است. تصمیم ئاکرهیی در نمایش تقابل دو جهان، یا بهعبارتیدیگر تقابل دو نسل، در موقعیت فضایی ویژهای تحقق مییابد؛ موقعیتی که ساخته شدنش پیش از هر چیز دیگری به جهان معماری وابسته است. در دنیایی که ئاکرهیی پیش روی خواننده ترسیم میکند، این عناصر معماریاند که پابهپای شخصیتها روایت را پیش میبرند. ترکیب دیوار، بهعنوان عنصر فضایی جداکننده و در بهعنوان عنصر فضایی متصلکننده، نمود موقعیت متناقضی است که در صحنهی مواجههی مرد با دخترش در لابهلای مکالمات درحال شکل گرفتن است. موقعیت «پشت در بودن» و استیصال ناشی از آن برای برقراری ارتباط، شکلگیری جنس دیگری از رابطه را طلب میکند که عمدتاً برمبنای مکالمه ممکن میشود. این یعنی حضور پررنگتر زبان و خلق موقعیت بحرانیِ «فهمیده شدن». همزمانی موقعیت «پشت در بودن» و الزام «برقراری مکالمه» برای یک کودک، بهخودیخود موقعیتی بحرانی است. ئاکرهیی اما در دو طرف دیوار، کودکی از نسل دوم مهاجر را هم که دستوپاشکسته فارسی حرف میزند در مقابل پدری از نسل اول مهاجر که از جنبههای مختلف در برقراری ارتباط اجتماعی ضعیف است قرار میدهد.
درادامه، گرهگشایی این بحران با فراخواندن دیگرجزئیات معماری ممکن میشود. چشمیِ در اولین عنصری است که به کودک اجازهی راحت دیدن پدر را میدهد؛ اما حتی در این حالت هم نوعی ارتباط یکطرفه یا شاید بتوان گفت ناقص شکل گرفته. ناقص بودن این رابطه در لحظهای نمود مییابد که کودک عروسکی را که پدر برایش هدیه گرفته از درون چشمی میبیند، اما به آن دسترسی ندارد. دریچهی پستیای که پایین در تعبیه شده عنصر معماری دیگری است که دیدن ازمیان آن برای دختر سخت است، اما حداقل امکان لمس کردن عروسک را برای کودک و لمس کردن دختر را برای پدر فراهم میکند. افزایش تدریجی میزان دسترسی دو طرف به یکدیگر، از مکالمهی صوتی به دیدن و به لمس کردن، بهطور همزمان در مکالمات پدر و دختر نیز ساخته شده. در لابهلای این مکالمات، خواننده با موقعیتهایی مواجه میشود که پدر فارسی صحبت کردن دختر را تصحیح میکند. این الگو خصوصاً در به کار بردن «قسته» بهجای «قصه» توسط دختر به اوج میرسد. اتفاقاً کمی بعد از این تصحیح، پدر با به کار بردن «قسته» در مکالمهاش، انعطاف قابلتوجهی در برقراری ارتباط نشان میدهد.
نحوهی استفادهی ئاکرهیی از عناصر معماری در داستان «دریچه»، از وجه فضایی دیگری نیز قابلبررسی است. تقسیم کردن فضای دو طرف دیوار به فضای «داخلی» خانه و راهپله در کنار توصیفاتی که از مواجههی پدر با همسایههای «خارجی» و گربه به خواننده ارائه شده بهنوعی بیانگر بحران هویت است. درواقع از این دیدگاه، خانه بهعنوان فضایی امن و شناختهشده تعریف میشود و بهطور موازی با مسئلهی مهاجرت، ترک کردن خانه، بیخانه بودن و بحرانی کردن مفهوم خانه ارتباط برقرار میکند. ازطرفدیگر، راهپله بهعنوان «فضای سوم»، ناکجای نادقیقی است که نه درون فضایی مشخص قرار گرفته و نه هویت فضایی مستقلی دارد. درعینحال، حضور گربه و همسایهها بهعنوان نمایندهی دو گروهی که پدر در برقراری ارتباط کلامی با آنها ناتوان است، بر تعلق این فضا به «دیگران» تأکید دارد؛ دیگرانی بهغیراز پدرِ مهاجر.
ئاکرهیی با وام گرفتن از عناصر معماری و ترکیب کردن آنها با عناصر داستان، امکانات تازهای برای درک موقعیتهای داستانی به وجود آورده. این شیوه از روایت نهتنها تجسم فضایی دقیقی از موقعیت را به خواننده ارائه میدهد، بلکه با فراخواندن نشانههایی نظیر مفهوم دیوار بهعنوان عنصر جداکننده، مفهوم در بهعنوان عنصر ارتباطدهنده و مفهوم دریچه و چشمی بهعنوان عناصر واسط، لایههای معنایی دیگری به روایت اضافه میکند که میبینیم تماماً در خدمت پیرنگ قرار گرفتهاند.