کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

چرا زندگی به‌سلامتی مرگ می‌‌نوشد؟

10 ژوئن 2023

نویسنده: باران حسینی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «سنگام»، نوشته‌ی مهرنوش مزارعی


«چه درونم تنهاست». داستان «سنگام» تجسم این جمله از سهراب سپهری است. انسان نمی‌‌خواهد تنها باشد، چون موجودی است اجتماعی. او نیاز به برقرای ارتباط دارد، چه این رابطه معنی‌دار باشد، چه صرفاً اجتماعی و معمولی. مهاجرت برقراری ارتباط را مختل می‌‌کند، به‌خصوص اگر فرد از فرهنگ جمع‌‌گرای شرق به کشوری مهاجرت کند با فرهنگی فردگرا؛ واقعیتی که در مفهوم درونی روایت مهرنوش مزارعی می‌‌توان درکش کرد. نویسنده با راوی اول‌شخص به‌صورت روزنوشت داستان زنی تنها و مهاجر را روایت می‌‌کند. همین فرم روزنوشت تأکیدی است بر تنهایی راوی که زنی است ایرانی. او در یادداشت‌‌هایش از همکاران و ماجراهای آن‌‌ها نوشته، به‌جای این‌که از خود و زندگی‌اش بنویسد و از همه پررنگ‌‌تر درمیان‌شان، زندگی زنی است هندی به‌نام شالپا. این‌که نزدیکی فرهنگی و نقطه‌‌های مشترکی با شالپا دارد و حتی دختر شالپا چقدر شبیه ایرانی‌‌هاست، همه نشان از آن دارد که انسان‌‌ها به دنبال اشتراک فرهنگی‌اند. راوی با گذشت زمان و آشناترشدن با همکارش، بیشتر درگیر زندگی خصوصی این زن هندی می‌‌شود. شالپا مدام از همسرش، سانجِی، تعریف می‌‌کند. اتاقش پر است از عکس‌‌های او. روزی لباسی به‌رنگ بنفش ‌‌پوشیده. راوی زیبایی رنگ آن را تحسین می‌‌کند و می‌گوید رنگ موردعلاقه‌‌ی فمینیست‌‌ها‌‌ست و وقتی می‌فهمد سلیقه‌‌ی همسر شالپا است، حساسیتش به سانجی بیشتر می‌‌شود.
یکی از جذابیت‌‌های داستان مزارعی غافل‌گیری است. او با انتخاب نام داستان ذهن خواننده را به‌سمت مثلث عشقی می‌‌برد و تا جایی از روایت، خواننده تصور می‌‌کند که با رابطه‌‌ای پنهانی و عشقی ممنوع روبه‌‌رو است، ولی همان زمانی که راوی درمی‌یابد سانجی زنده نیست، خواننده نیز مبهوت می‌‌شود. البته که مرگ سانجی تأثیری بر احساس همکار شالپا، راوی، نمی‌‌گذارد و همچنان مثلث عشقی با یک ضلعی که زنده نیست، ادامه پیدا می‌‌کند. درادامه، خواننده با تغییر مسیر مواجه می‌‌شود. راوی شالپا را تشویق می‌‌کند از خاطره‌‌های همسر مرده‌‌اش فاصله بگیرد و به زندگی در واقعیت بپردازد. حتی از آشنا شدن زن هندی با مردی دیگر استقبال می‌‌کند. ولی خواننده پی می‌‌برد، با فاصله گرفتن شالپا از خاطره‌‌های گذشته، خود راوی هر روز بیشتر درگیر سانجی می‌‌شود؛ تاجایی‌که لباسی به‌رنگ بنفش می‌‌خرد، بعد از دو روز کار در اتاق شالپا، وقتی مجبور می‌‌شود آن‌‌جا را ترک کند، ناراضی است و همسر مرده‌‌ی همکارش برای او بسیار قابل‌احترام و ارزشمند می‌‌شود.
یکی دیگر از توانمندی‌‌های نویسنده این است که از روایتی ذهنی مربوط‌ به ‌راوی، با مرور اتفاق‌‌های زندگی شالپا، داستانی عینی ارائه می‌‌دهد و خواننده را بیشتر با خود همراه و هم‌زمان شخصیت‌‌پردازی را نیز کامل می‌‌کند. مهرنوش مزارعی با زبانی ساده و روایتی موجز تصویری از زندگی زنی مهاجر می‌‌سازد، که برای پیدا کردن خود، نیاز به ارتباط معنی‌دار و حس تعلق دارد؛ خواسته‌‌ای که محقق نشده. مهاجرت در کنار سلیقه‌‌ی خاص و کمال‌‌گرایی راوی او را محروم کرده و به تنهایی عمیق رسانده. اگر چاک نولاند در فیلم «دورافتاده»، با بازی تام هنکس از شدت تنهایی در جزیره، با توپ والیبال ویلسون دوست و هم‌صحبت می‌‌شود، زن تنهای داستان «سنگام» نیز عاشق مردی مرده‌ می‌‌شود و در جشن کریسمس خانه‌‌ی شالپا، به‌سلامتی سانجی می‌‌نوشد.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, سنگام - مهرنوش مزارعی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, سنگام, کارگاه داستان‌نویسی, مهرنوش مزارعی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد