کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

خیال ناتمام یک داستان

17 ژوئن 2023

نویسنده: منصوره محمدصادق
جمع‌خوانی داستان کوتاه «باران، پشت پنجره»، نوشته‌ی بیژن کارگرمقدم


همینگوی پس از نوشتن داستان «پیرمرد و دریا» درباره‌ی داستانش چنین می‌گوید: «من کوشیده‌ام یک پیرمرد حقیقی و یک دریای حقیقی و یک ماهی حقیقی بسازم. اگر این‌ها حقیقی باشند، همه‌جور معنایی می‌توانند داشته باشند.» او جای دیگری اشاره می‌کند: «اگر نویسنده بداند اتفاق بعدی داستانش چه خواهد بود، هیچ‌وقت به بن‌بست نخواهد خورد.» با در نظر گرفتن این دو نکته، کارگرمقدم در داستان «باران، پشت پنجره» نویسنده‌ای را به تصویر می‌‌کشد که برای ساختن داستانش، چه در نمایش حقیقی شخصیت‌ها و چه در چید‌مان رویداد‌‌ها به بن‌بست خورده. داستانْ روایت عینیت نیافتن عناصری است که شکل حقیقی‌شان در ذهن راوی ساخته نشده. راوی نویسنده‌ای است که نه‌تنها شخصیت‌‌های داستانش را به‌خوبی نمی‌شناسد، بلکه برای اتفاقات بعدی هم برنامه‌ای در سر ندارد. او نمی‌‌داند گربه‌ی داستانش اخته است و انگیزه‌ای برای هواخوری ندارد، اتاق گرفته است و نیاز به هوای تازه دارد و باران پشت پنجره تمایلی به یکنواختیِ‌ ریز باریدن ندارد. میزانسن صحنه‌اش را مدام پس‌وپیش می‌کند، اما هیچ‌کدام را نمی‌پسندد.
کارگرمقدم فضای داستانش را همپای شخصیت‌های ناتمام روایتش می‌سازد. اتاق، مبل و قاب‌عکس‌ها زیر چتری از غبار پوشیده شده‌اند و چراغ‌‌های کج‌وکوله‌ی روی دیوار به‌جای تاباندن نور، بی‌حوصلگی راوی را بازتاب می‌دهند؛ گویی برای پرداختن به صحنه‌ی روایتی که شخصیت‌هایش بی‌هدف میان داستان می‌چرخند، همین فضاسازی اندک کفایت می‌کند. نویسنده شخصیت‌سازی راوی را همسو با عوامل دیگر، ناتمام می‌گذارد. او به شخصیت داستان نزدیک نمی‌شود و ریشه‌های خستگی و دل‌زدگی‌اش را به خواننده نشان نمی‌دهد. احتمالا با خوانشی فرامتنی اما، بتوان این داستان را الهام‌گرفته از تجربه‌‌های زیسته‌ی خودش تصور کرد: نویسنده‌ای که در غربت ریشه ندوانده و هنوز با بوی خاک باران‌خورده و کاه‌گل که در مشام ذهنش می‌پیچد، در اندوه شناور می‌شود و قلمش متأثر از این اندوه، توان خلق اثری که رضایتش را جلب کند ندارد. با چنین خوانشی، شاید بتوان شخصیت‌ها‌ی داستان را با زندگی زیسته‌ی نویسنده انطباق داد و به فهم تازه‌ای از داستان رسید: اتاق غبارگرفته که راهی برای گریز ندارد، ذهن نویسنده است که در خود مانده و برای ادامه نیاز به هوای تازه دارد. گربه‌ی اخته یادآور تنهایی اوست که کوچ ناخواسته‌اش رقم زده و از پیدا کردن هم‌زبان ناتوانش گذاشته. و باران، پشت پنجره نیز در انتظار است تا نویسنده تن به خیسی‌اش بدهد، شاید این پا بیرون گذاشتن از درون اندوهگینش، اتفاق تازه‌ای را برایش رقم بزند.
کارگرمقدم نشانه‌های دقیقی برای معنی‌دار کردن داستانش در دل روایت نگذاشته و با بسط ندادن داستان، راه برای هر خوانشی باز مانده و این خواننده است که در تناسب با تجربه‌های زیسته‌ی خود داستان را بسط و توسعه می‌دهد. هاینریش بل جایی می‌گوید: «درمیان دو خط یک مقاله می‌توان آن‌قدر دینامیت جا داد که بشود با آن جهانی را منفجر کرد.» این سخن به‌روشنی درباره‌ی توانایی‌های داستان نیز قابل‌تعمیم است. اما آنچه در«باران، پشت پنجره» با آن روبه‌رو می‌شویم عدم پرداخت ایده‌ای‌ است که استعداد بسیار بیشتری داشته تا در ذهن خواننده شکوفا و ماندگار شود؛ گویی نویسنده هم مانند راوی داستانش حوصله‌ی پرداختن بیشتر به روایتش را نداشته و یا شاید این مسئله تمهید عامدانه‌ای‌ بوده برای ایجاد این‌همانی نویسنده با راوی داستان. در پایان نویسنده ملال و اندوه راوی را با بلاتکلیفی برای به سرمنزل رساندن شخصیت‌های روایت نشان می‌دهد. او تک‌تک شخصیت‌‌ها را جداافتاده و بی‌هدف به حال خود وامی‌گذارد تا فکری برای خود کنند؛ چراکه کسی نیست تا فرمان شروع حرکت بدهد و یکپارچگی صحنه را بسازد. راوی که چیزی برای نجات و هدایت شخصیت‌ها به ذهنش نمی‌رسد، ناگزیر صحنه را ترک می‌کند. شاید وقتی دارد بدون چتر و بارانی، تن به خیسی باران می‌دهد، اتفاق تازه‌ای در اتاق ذهنش بیفتد و این ‌بار برای ساختن داستان برگردد و شاید هم آن‌قدر اسیر خستگی و ملال شده که صحنه را برای همیشه ترک‌ می‌کند و داستان تا ابد در خیال نویسنده ناتمام می‌ماند.

گروه‌ها: اخبار, باران، پشت پنجره - بیژن کارگرمقدم, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: باران، پشت پنجره, بیژن کارگرمقدم, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد