نویسنده: سمیه لطفمحمدی
جمعخوانی داستان کوتاه «برندهی اسب گهوارهای۱»، نوشتهی دی. اچ. لارنس۲
داستان «برندهی اسب گهوارهای» با توصیف زنی شروع میشود که مادر پسرک داستان دی. اچ. لارنس است. اینکه نویسنده از خوبیهای زن میگوید بیدلیل نیست. زنی که زیباست، خانوادهای دارد که میتوانند برای دلخوشی او کافی باشند، اما انگار اینها زن را راضی نمیکند؛ مشکل بختی است که با او یار نبوده. درواقع این بخت ناموافق بهسبب نداشتن درآمد کافی است. همهی اینها بهصورتی ساخته میشود که مخاطب فکر میکند قرار است درادامه روایت زن را بخواند، اما داستان با چرخشی یکباره پسر را بهعنوان شخصیت وارد ماجرا میکند و روایت میشود داستان پسر. مادر از روایت حذف نمیشود، بلکه همهی داستان براساس حسی که در درون او میگذرد جریان پیدا میکند. صدایی مدام در خانهی این خانواده به گوش میرسد: «پول بیشتری لازم است.» به نظر میرسد این صوتی که پیوسته در خانه و وسایلش میپیچد پژواک ضمیر ناخودآگاه و ذهن مادر خانواده است؛ حس مادر است که در این صدا تداوم مییابد و بعد از مدتی جزئی از زندگی آدمهای آن خانه میشود.
ذهن مادر بر پسرک خانواده اثر میگذارد. حالا او میخواهد ثابت کند شانس دارد. درواقع این حساسیت پسر است که او را درگیر تاختن و تاختن در مسیر شانس میکند. دی. اچ. لارنس در داستانش بازتاب صدای حرص و طمع را به گوش خوانندهاش میرساند. پسرک سراغ شرطبندی روی اسب میرود تا شاید بتواند از صدا بکاهد، اما عاقبت جانش را بر سر آن میگذارد. پولهایی که ازطرف او به مادر میرسد نیز نجوای ذهن مادر و صدای خانه را خاموش نمیکند. نویسنده درواقع میخواهد بگوید چشم دیو طمع پرشدنی نیست. او بهعمد مادر را نسبت به پسر بیتوجه نشان میدهد. پسر سوار بر اسب گهوارهای نیروهای فراطبیعی را به کار میگیرد و شاید ورودش به دنیای همین نیروهاست که جان او را میگیرد.
نویسنده بذر آنچه را که در ادامهی داستان میخواهد بیان کند در صحبتهای دختر خانواده و دایی میکارد. او هم خوب میداند چه میخواهد بگوید و هم بسیار زیبا به جزئیات میپردازد. پل زودهنگام به دنیای بزرگسالان قدم میگذارد و تاوانش را نیز میدهد. درواقع بهایی که پسر میپردازد تاوانی است که باید مادرش بپردازد نه او. اسبی که پسر سوارش میشود و میتازاند همان سمند آزی است که عنان مادر را به دست گرفته و او را به داشتههایش بیتوجه کرده. جملهی آخر لارنس در داستان شاهبیت کل داستان است. او هرآنچه در کل روایتش آورده هنرمندانه در این جملهی پایانی خلاصه میکند. داستان «برندهی اسب گهوارهای» روایت پسری است که فدا میشود و مادری که هرگز راضی نخواهد شد. این داستان آشنا بارهاوبارها به صورتهای گوناگون در ذهن مخاطب زنده میشود؛ روایتی که شاید روایت خیلی از آدمهای پیرامون خواننده باشد.
۱. The Rocking-Horse Winner (1926).
۲. Sherwood Anderson (1885-1930).