نویسنده: پریسا جوانفر
جمعخوانی داستان کوتاه «جنگ۱»، نوشتهی لوئیجی پیراندللو۲
داستان کوتاه «جنگ» نوشتهی لوئیجی پیراندللو که داستانی است در نقد جنگ و پروپاگاندای نظامهای دیکتاتوری، روایت پدران و مادرانی است که فرزندان خود را به جبهههای جنگ فرستادهاند. آنها در کوپهی قطاری درحال صحبت از جنگ، وطنپرستی و فداکاری در راه وطن هستند و هریک سهم خود و خانوادهاش را از شرکت در جنگ به زبان میآورد. نظرهای زیادی دربارهی جنگ مطرح میشود، ولی بهدلیل تأثیر پروپاگاندا هیچکس از این صحبت نمیکند که کاش جنگی وجود نداشت و لازم نبود پسرانشان در آن شرکت کنند، و شرکت در جنگ امری غیرقابلاجتناب به شمار میرود.
لوئیجی پیراندللو بهعنوان نمایشنامهنویس و داستاننویس مدرنیست سبک نویسندگی خاص خود را دارد. پیراندللین (Pirandellian) نامی است که بر سبک او خصوصاً در نمایشنامهنویسی گذاشتهاند و توصیف درامی است که در آن بازیگران از شخصیتهایی که بازی میکنند جداییناپذیر میشوند؛ نمونهی بارز آن را میتوان در نمایشنامهی «شش شخصیت در جستوجوی نویسنده» دید. در داستانهای پیراندللو هر بار واقعیتی ساخته میشود و واقعیتی دیگر آن را نقض میکند و واقعیت جدیدی جای آن را میگیرد. به این کار واقعیت ساختگی (Created Reality) میگویند. با این کار نویسنده واقعیت مطلق را زیر سؤال میبرد و تأکید میکند که زندگی دائم درحال تغییر است، چون شخصیتها تغییر میکنند و یا برعکس، شخصیتها تغییر میکنند، چون زندگی درحال تغییر است. این ویژگی در داستان «جنگ» هم مشهود است؛ وقتی درابتدا نظرات شعاری مرد دربارهی وطنپرستی و فداکاری در راه وطن روی زن تأثیر میگذارد و داستان را بهسمت تغییر زن میبرد و درپایان سؤال زن است که مرد را تغییر میدهد و پایانی دیگر میسازد.
ستینگ داستان «جنگ» حائزاهمیت است؛ چراکه آگاهانه درجهت معنای داستان انتخاب شده و در آن افرادی با عقاید مختلف دربارهی جنگ در کوپهی قطاری کنار هم قرار گرفتهاند. این افراد دربارهی جنگ و لزوم شرکت در آن بحث میکنند و هریک از فداکاری فرزندان خود میگوید. دراینبین مردی که با نظرات شعاری درواقع پروپاگاندای نظامهای دیکتاتوری را نمایندگی میکند، پسرش را از دست داده و زنی که دائم گریه میکند، نمایندهی تمام خانوادههای معمولی نگران فرزند است. این زن تنها با یک سؤال ساده، انسانی و بهدور از تکلف و شعار، تمام بزکهایی را که پروپاگانادا برای مردن و فداکاری در جنگ، بهعنوان پدیدهای خشن و غیرانسانی، ساخته در هم میریزد. او میپرسد: «راستیراستی پسرتان مرده؟» و مرد با این جمله انگار برای اولین بار با واقعیت از دست دادن پسرش روبهرو میشود. بنابراین در این داستان افرادی که هریک بهنوعی نمایندهی قشر خاصی از جامعه هستند، گویی در فضایی بسته محبوس شدهاند که فضای خفهای را که حکومت برای مردم ساخته نشان میدهد. این افراد در این برهه از زندگی هممسیر هستند و قطار آنها را در مسیری مشترک و بهسمت مقصدی مشترک میبرد؛ مسیر و مقصدی مشترک برای خسارتها و ازدستدادنها.
نمونهی این نوع ستینگ در داستان معمول است. داستان کوتاه «وقتی از عشق حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم» نوشتهی ریموند کارور شاید معروفترین آنها باشد. در این نوع ستینگ افراد در مکانی ثابت دربارهی موضوعی مشخص صحبت میکنند و داستان در حالتی شبیه به مذاکره پیش میرود. پیراندللو هم با همین ستینگ این داستان را در تقابل با پروپاگاندای نظامهای دیکتاتوری مینویسد که با رمانتیک کردن و مقدس جلوه دادن جنگ احساسات ملیگرایانه را تقویت میکنند. اگر بین میهندوستی و میهنپرستی تفاوت قائل شویم، داستان «جنگ» نشان میدهد چطور نقاب زیبای میهنپرستی درمقابل عاطفه و احساس انسانی کنار میرود و این ازطریق تعامل بین افراد جامعه امکانپذیر میشود.
١. War (1918).
٢. Luigi Pirandello (1867-1936).