نویسنده: کیارش علیزاده
جمعخوانی داستان کوتاه «جنگ۱»، نوشتهی لوئیجی پیراندللو۲
«جنگ» داستان موجزی است؛ با کنش بیرونی اندک و صحنهی مرکزی فشرده. داستان با توصیفی گرتهوار از زنی تنومند و سیاهپوش آغاز میشود که بههمراه همسرش برای بدرقهی تنها پسرشان به جبهه در سفرند. آنها سوار یکی از واگنهای قطار میشوند و جایی برای نشستن پیدا میکنند. پس از آن داستان عمدتاً ازطریق گفتوگو و مناظره پیش میرود. زن بینام دلواپس پسرش است و تلاش میکند در وجود دیگر مسافران شده اندکدلیلی برای تسلی خاطر خود پیدا کند. اما به نظر میرسد بقیهی افراد اصرار دارند که حتی بیشتر از او شوربخت هستند و اگر او فقط یک پسر دارد که نگرانش است، آنها چندین فرزند و چندتایی هم برادرزاده در جبهه دارند که باید به فکرشان باشند. دراینمیان مرد چاقی صدایش را بلند میکند و میگوید همهشان چرند میگویند، چراکه فرزند مال آنها نیست؛ مال میهن است. آنها برای میهن فرزندآوری میکنند و فرزندانشان حق دارند که به ندای میهن پاسخ دهند و به پدرومادرشان پشت کنند. مرد چاق به کت قهوهای روشن خود اشاره میکند و میگوید که از مرگ پسرش غمگین و سیاهپوش نیست و حتی از آن خوشحال است، چون میداند او آنگونه مرده که دلش میخواسته. در این هنگام زن سرش را از زیر پالتو بیرون میکند و با اندوه از مرد میپرسد آیا پسرش بهراستی مرده؟ مرد میخواهد پاسخی بدهد، اما نمیتواند. ناگهان چهرهاش در هم میرود و پیش روی همه گریهی جانسوزی سر میدهد.
همانگونهکه اشاره شد، داستان به شیوهای کمابیش عینی روایت میشود و بخش عمدهی داستان از کنش جسمانی عاری است. تکتک حاضران در واگن قطار نمایندهی اندیشه و روشی برای مواجهه با پدیدهی جنگ هستند. درمیان این شخصیتها کسی که بیشتر از بقیه به چشم میآید مرد چاق است که نطقی بلندبالا در اهمیت خدمت و تعلق فرزندان به میهن میکند که خواننده را کمابیش یاد رسالهی «کریتون» افلاطون میاندازد. در آن رساله نیز سقراط در زندان بهانتظار اجرای حکم خود نشسته و پیشنهاد گروهی از شاگردانش را که برای فراری دادنش آمدهاند رد میکند، زیرا معتقد است دولت آتن او را درطی سالها رشد و پرورش داده و فرار کردن او پیش از اجرای حکم، ازآنجاکه او متعلق به دولت آتن است، کاری است خلاف عدالت.
در هر دوِ این نوشتهها، خواننده با گسترهای از دیدگاهها مواجه میشود که هریک در تلاشند بر دیگری غلبه کنند. فرم مناظرهای این نوشتهها نیز در تکثر روایتهای مختلف کمک میکند. در «جنگ» ازطرفی مرد چاق را داریم که معتقد است پسرش برای میهن جان داده و ازطرفی مادری را که نمیتواند منطق جنگ را به خود بقبولاند. بلندترین و پرزورترین صدا درطول داستان روایت مرد چاق است، اما روایت او درعینحال پوچترین نیز هست؛ چراکه سوای دادوفریادها و شعارهایی که او میدهد، حقیقت این است که پسرش بهراستی مرده و دیگر پیشش برنمیگردد. چنین میشود که با سؤال سادهی زن دیوار وهمش در هم میشکند و به واقعیت هولناک برمیگردد. «جنگ» را پیراندللو در زمان ایتالیای موسولینی نوشته. میتوان حدس زد که دیدگاه مرد چاق داستان «جنگ» تاحدودی بیانکنندهی روایت غالب فاشیسم زمانهاش است؛ روایتی که در مواجهه با واقعیت جنگ فرومیپاشد.
١. War (1918).
٢. Luigi Pirandello (1867-1936).