کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

گر نروی نیستی

31 آگوست 2024

نویسنده: منصوره محمد‌صادق
جمع‌خوانی داستان کوتاه «مردی که تقریباً مرد بود»، نوشته‌ی ریچارد رایت


داستان «مردی که تقریباً مرد بود» نمایش تلاش و تقلای پسرکی است که برای برداشتن قید «تقریباً» از کنار مرد بودنش خود را به آب‌وآتش می‌زند. او می‌خواهد همان‌‌طورکه روزگار پیش‌ازموعد او را به نبرد زندگی بزرگ‌سالان فراخوانده و بیش از سال‌های عمرش بار بر دوشش گذاشته، به‌اندازه‌ی آن‌ها از اختیارات بزرگ‌سالی سهم داشته باشد و این دوگانه‌ای که راوی در آن قرار می‌گیرد، داستان را شکل می‌دهد. نویسنده درون‌مایه‌ی داستان ــ جست‌وجوی راوی برای یافتن هویت شخصی‌اش‌ ــ را در همان سطرهای آغازین با نمایش تقابل دنیای درون و بیرون قهرمان در واگویه‌های او به خواننده نشان می‌دهد. دِیو از آدم‌های اطرافش دل پری دارد: کاکاسیاه‌هایی که حرف زدن با‌ آن‌ها فایده‌ای ندارد، مادری که دستمزدش را به او نمی‌دهد و آدم‌‌گنده‌های دوروبرش که به او زور می‌گویند. اما او از هیچ‌کس نمی‌ترسد؛ چراکه خیال‌هایی در سر دارد. درست در همین لحظه که او مشغول مرور خیال‌هایش است، نویسنده به آگاهی او از دست‌ها و پاهای درازش اشاره می‌کند؛ مشخصه‌ای که مخصوص دوران نوجوانی است‌. عدم تناسب رشد بدن و دراز شدن دست‌وپاها بی‌تناسب با سایر اندام‌ها، کنایه‌ای است که نویسنده برای به تصویر کشیدن عدم تناسب آرزوها و خیالات راوی با قدرت و توان فیزیکی او به کار می‌برد و پیش‌‌‌آگهی لازم را برای لحظه‌ی تکان‌دهنده‌ی داستان ــ جایی‌که عدم توانایی دیو فاجعه‌‌ای به بار می‌‌‌آورد ــ می‌سازد. دومین گام در نمایش این تقابل جایی است که هیکل چاق جو روی تمام خیال‌پردازی‌های شجاعانه‌‌ی دیو سایه می‌اندازد و همه‌ی دل و جرأتش رنگ می‌بازد و خواننده با نیمه‌ی خالی او مواجه می‌شود. کمی بعد وقتی دیو به خانه می‌رسد، کوچکی و ناتوانی‌اش در هجوم رفتارهای سلطه‌گرانه‌ی مادر و امرونهی پدر بزرگ‌نمایی می‌شود و آن‌جا که با صدایی ضعیف و گرفته دست‌هایش را دور کمر مادر حلقه می‌کند و ملتمسانه از او کمک می‌خواهد، اوج ناتوانی‌اش به تصویر کشیده می‌شود. ساخت‌وپرداخت دو نیمه‌ی شخصیت‌ دیو در تمام این صحنه‌ها کمک می‌کند تا گریه‌هایش در میان قهقهه‌های مردم به‌رغم تمام ادعاهایش باورپذیر شود و خواننده را با نیمه‌ی تحقیر‌شده‌ی مردی که کاملاً مرد نیست مواجه کند. رایت در تمام طول داستان به ضربه‌هایی که دیو از محیط پیرامونش می‌خورد اشاره می‌کند، تا باور او را برای آن‌که تنها مایه‌ی نجات و قدرتش داشتن اسلحه است نشان دهد، اما از آن‌جا که در برابر مخاطرات نا‌‌آشنای بزرگ‌سالی، تصورات دیو خام و کودکانه است، نویسنده با جان‌بخشی به اسلحه ــ دیو‌ طوری به آن زل زد که گویی موجود زنده‌ای است ــ تپانچه را نیز در صف آدم‌های اطراف دیو قرار می‌دهد و نشان می‌دهد که او در دنیای ناشناخته‌ای که در برابرش قرار دارد تا چه اندازه تنهاست. رایت نقطه‌ی تمرکز داستان را که جست‌وجو برای هویت فردی‌ است، در سرتاسر داستان به‌درستی حفظ می‌کند. او به فقر و مشکلات سیاهان اشاره دارد، اما حواشی پیرامون روایتش را با قدرت در پس‌زمینه حفظ می‌کند تا داستان ابعاد روانشناختی و انسانی عمیق‌تری پیدا کند و به چیزی بیش از ثبت تاریخی وقایع زمانه‌‌ی خودش و زندگی سیاهان بدل شود. نویسنده به کمک ترسیم خیالات، آرزوها و جسارت پسری نوجوان در عبور از ترس‌هایش، آینه‌ای در برابر خوانندگان داستانش قرار می‌دهد و خاطرنشان می‌کند که برای دست‌یابی به آزادی و هویت فردی چاره‌ای جز گذشتن، آزمودن و شجاعت کردن نیست؛ چه آن‌جا که پسرک در آغاز برای دیگران خط‌و‌نشان می‌کشد، چه ‌آن‌جا که جثه‌اش کفاف لگدپرانی تفنگ را نمی‌دهد و چه آن‌جا که تفنگ را پنهان می‌کند و برای مرگ قاطر دروغی کودکانه می‌گوید، همه و همه دنیای کودکی را ترسیم می‌کند که هویت واقعی‌اش با انتظاری که خانواده و جامعه از او دارند همسو نیست. آن‌جا که درنهایت از او خواسته می‌شود بابت اشتباهش تاوان سنگینی به‌اندازه‌ی دو سال از عمرش بپردازد، ظلم دنیای بزرگ‌سالان از ظرفیت تحملش بیشتر می‌شود و تن به میان‌بری برای ورود به دنیای بزرگ‌سالی می‌دهد و فرار می‌کند. دیو غافل از آن‌که هیچ میان‌بری برای رسیدن به دنیای بزرگ‌سالی جز به بهای رنج پختگی وجود ندارد، دن‌کیشوت‌وار به نبرد زندگی می‌رود؛ چراکه برای او رفتن و تجربه کردن مخاطرات پیش رو به ماندن و تن دادن به ‌آنچه پیرامونش می‌گذرد، اولویت دارد.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, مردی که تقریباً مرد بود - ریچارد رایت دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, ریچارد رایت, کارگاه داستان‌نویسی, مردی که تقریباً مرد بود

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد