- رمان پلیسی یا کارآگاهی رمانی است که در آن مسألهای، جرمی یا جنایتی روی داده باشد و کارآگاه یا فرد جستوجوگری با فرضهای منطقی و تفسیر و تعبیرهای معقول در پی یافتن دلیل یا دلایل آن حادثه یا رویداد باشد. این البته عامترین تعریفی است که از رمان پلیسی میتوان ارائه داد که لزوما همه شاخهها و انواع آن را دربرنمیگیرد. این نوع رمان -بهخاطر جذاب بودن و مخاطبپسند بودنش- شاخهها و انواع گوناگون و متنوعی دارد. در بعضی از آنها اصلا کارآگاه یا شخصیت جستوجوگری وجود ندارد تا در پی کشف باشد، مسایلی مطرح میشوند و در نهایت حل ماجرا به عهده خواننده گذاشته میشود. در بعضی دیگر روند منطقی و دلایلی وجود ندارند تا کشف را میسر کنند و مثلا ممکن است یک اتفاق مسیر کشف را هموار کند… علیرغم این تنوع، باید توجه داشت که در هر شکلی از آثار ادبی ژانر پلیسی، پیرنگ (Plot) مهمترین عنصر داستانی است. پیرنگ شبکه روابط علی و معلولی حاکم بر داستان است و جواب «چرا»ها و «چطور»های روایت را میدهد. هرچه پیرنگ قویتر باشد، داستان حقیقتمانندتر و باورپذیرتر میشود. آنچه به داستان پلیسی جذابیت میدهد و خوشخوانش میکند، همین باورپذیری است که زبان فنیترش میشود شیوه ارائه چراییها و چگونگیهای رویدادها و کشفها. این کاری است که آگاتا کریستی (۱۸۹۰ – ۱۹۷۶) و آرتور کانون دویل (۱۸۵۹ – ۱۹۳۰) خوب بلد بودند و نتیجهاش شده داستانهای جذاب هرکول پوارو و شرلوک هولمز. مجموعه آثار کریستی بعد از کتاب مقدس پرفروشترین کتابهای جهان هستند. این نشان از جذابیت داستانهای کریستی و شیوه روایت آنها دارد. رمان پلیسی در ایران نمونههای کمی دارد و از آن تجربههایی است که نویسندههای ایرانی کمتر سراغش رفتهاند. علت این امر را باید در آسیبشناسی ادبیات داستانی مدرن فارسی جستوجو کرد. فرایند نوشتن و نویسنده شدن در ایران نه از طریق آموزشی سیستماتیک -چه رسمی و چه غیررسمی- که مانند بسیاری چیزهای دیگر خیلی عرفی و دِلی اتفاق میافتد. همین میشود که نویسندههای ایرانی کمتر میتوانند سراغ آثاری بروند که نیاز به شناخت دقیق عناصر داستانی و کارکردهای فنی آنها دارد؛ به عبارت بهتر کمتر میتوانند سراغ ژانرهایی بروند که نیاز به مهندسی ساختار و عناصر داستان دارد. (بدم نمیآید در اینجا اشاره یا نقد کوتاهی داشته باشم به اظهار نظر آن گروه از دوستان منتقد که دلیل گرایش عمومی نویسندههای ایرانی به ادبیات واقعگرای اجتماعی را تعلق خاطر این نویسندهها به جریان فکری چپ میدانند. به نظر میرسد این گرایش اپیدمیک بیشتر از تجربه زیسته این نویسندهها و میزان تسلط «آگاهانه»شان به عناصر داستانی نشأت گرفته باشد. این موضوعی است که البته جای بحث بیشتری دارد و بهموقع مفصل به آن خواهم پرداخت.) از بهترین نمونههای تلاشهای اندک نویسندههای ایرانی برای خلق آثاری در ژانر پلیسی میتوانم «فیل در تاریکی» قاسم هاشمینژاد و «شراب خام» اسماعیل فصیح را نام ببرم.
- ۲. «لکنت» (نشر افق / ۱۳۹۲) اولین رمان امیرحسین یزدانبد است که پیشتر از او مجموعهداستان «پرتره مرد ناتمام» را خواندهایم. رمان اول یزدانبد جزو معدود آثاری است که نویسندهای ایرانی نوشته و در ژانر پلیسی روایت میشود و از این بابت در میان خیل آثار آپارتمانی و ذهنیگرا و -آنچه این روزها مُد شده- شهری (که عنوان «مثلاشهری» برایش مناسبتر به نظر میرسد) میتواند تجربه طعم و حسوحالی متفاوت را به خوانندهاش بدهد. شخصیت اصلی رمان «لکنت» مرد نویسندهای است که پیشتر مجموعهداستانی منتشر کرده و در شروع این رمان کسی با او تماسی تلفنی میگیرد و بهش میگوید حواسش هست که فلان داستان آن مجموعه دزدی (رونویسیای از کپی متنی قدیمی در کتابخانه ملی) بوده. چند ماه بعد شخص دیگری با نویسنده تماس میگیرد و میگوید اگر او بخواهد، حاضر است اصل نسخه خطی قدیمی را برایش ارسال کند. نویسنده نگران از آبرو و اعتبار حرفهای آدرس میدهد و بازی از اینجا شروع میشود. توی متن قدیمی دستنویس، رمزهایی وجود دارد که نویسنده را بیشتر درگیر بازی میکند و ماجرای کشف را پیشتر میبرد. با توضیحات نویسنده و روایت آن داستان کپیشده از نسخه کتابخانه ملی و آنچه بیشتر و بیشتر مکشوف میشود، بهتدریج معلوم میشود با خانوادهای روبهروییم که مردانش -عنایتالسطنه، آیدین، مهرداد و مانی- نسلاندرنسل همیشه جاهایی بودهاند که نباید باشند؛ آنها همیشه ناخواسته شاهد ماجراهایی بودهاند یا درگیر بازیهایی شدهاند که هیچ ربطی بهشان نداشته یا ربط کمی بهشان داشته. از نظر ساختاری میشود گفت که یزدانبد در شکل دادن به ساختار پلیسی اثرش موفق بوده و پیرنگ مناسبی را برای اثرش دستوپا کرده و تنها در چند مورد معدود است که سراغ حادثهپردازی رفته و از «اتفاق»هایی خارج از پیرنگ برای پیشبرد عمل داستانی استفاده کرده است. اما آنجایی که خواسته مفهوم کلانتری را به رمان وارد یا به آن اضافه کند، موفق نبوده. جایی در فصل آخر رمان هست که کارگردان بازی -عموبزرگ ناتنی مانی- در گفتوگو با شخصیت اصلی -نویسنده- نسل عنایت و اعقابش را به زال و رستم و سهراب تشبیه میکند. در رمانی که نویسندهاش توانسته ساختار پلیسی را خوب از کار بیاورد، این شکل ارائه مستقیم اطلاعات بیشتر توی ذوق میزند. به نظر میرسد اصلا نیازی هم به این مستقیمگویی نبود؛ «لکنت» رمان خوشساختی است که نیازی به افزودههای ضمنی و جنبی نداشت و این ایده ارتباط با تاریخ و اساطیر را یزدانبد میتوانست در اثر دیگریش پیاده کند. گذشته از اینها ویژگی دیگر «لکنت» کاری است که نویسندهاش با زبان میکند. یزدانبد در این اثرش هم -مانند «پرتره مرد ناتمام»- بافتهای زبانی متفاوتی را تجربه میکند، که این امر جدا از اینکه میتواند برای خواننده جذاب باشد و جلوی کسالتبار شدن اثر داستانی را بگیرد، اصولا یکی از وظایف مهم ادبیات داستانی هم هست، که متاسفانه این روزها سهلانگارانه به دست فراموشی سپرده شده است. فکر میکنم پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» خوانندههای زیادی را جذب کند و به پیشنهادهای آنها هم تبدیل شود.
- ۳. بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقوله فرهنگ: سهشنبه اول بهمنماه ساعت ۶ عصر در فرهنگسرای ارسباران جلسهای برپاست درباره آموزش داستاننویسی در ایران و منابع مکتوب موجود. بانی این جلسه نشر زاوش و باشگاه کتاب تهران، و بهانه آن مجموعه چهارجلدی «حرفه: داستاننویس» است که من و همسرم -مریم کهنسال نودهی- ترجمه کردهایم. در این جلسه قرار است جمال میرصادقی، حسین سناپور، محمدحسن شهسواری و سایر دوستان صاحبنظر به گفتوگو بنشینند. دوستی پرسید «چرا اسمش را نگذاشتند رونمایی کتاب؟ این مجموعه ارزشش را داشت…» گفتم «نفس برگزاری چنین جلسههایی و به اشتراک گذاشتن تجربههای مختلف خیلی ارزشمندتر از آن است که آدم بخواهد خودخواهانه همه امکان و پتانسیل موجود را به نام خودش و اثرش مصادره کند.» آنهایی که با ادبیات داستانی ایران و گوشههای پنهانش آشنایند، میدانند امکان برگزاری چنین جلسهای همیشه چقدر کم بوده. خوشحالم که حالا با بانی و بهانهای خوب، این اتفاق دارد میافتد.