نویسنده: نسترن مؤمنی
جمعخوانی داستان کوتاه «هنر آشپزی و پذیرایی۱»، نوشتهی مارگارت اَتوود۲
رفتن و پشت سر نهادن خانه برای پیدا کردن خود، گرچه راهی طولانی دارد، اما لازمهاش برداشتن اولین قدم است که آسان نیست. اودیسه گرچه دریاها را درنوردید و به خانه رسید، اما برای برداشتن اولین قدم بارها میان خواب و رؤیا خانه را دیده بود. او میدانست جایی خانهای دارد. اما در داستان اَتوود دخترک میداند خانه همینجاست؛ خانهای که هویت او را تعریف کرده. او جایی دیگر خانهای ندارد. جیمز وود جایی میگوید که «خانه داشتن آدم را آسیبپذیر میکند». آدمی که نمیداند چگونه برود، چه چیز را بدهد و چه به دست آورد، همیشه به پشت سرش نگاه میکند و از خانهای که به خاطر دارد، یاد میکند. پس چرا باید برود؟ به تعداد آدمها برای این سؤال پاسخی وجود دارد، اما یافتن هویت پاسخی است که اَتوود در داستان «هنر آشپزی و پذیرایی» به ما میدهد. او در این داستان میگوید تا وقتی هنر آشپزی و پذیرایی میدانی، هویت داری؛ هویت جمعی که فقط محدود میشود به فرزند کسی بودن در خانهای با وظایفی مربوط به خانه و خانواده. هویت دخترک داستان مانند کلاف سردرگم کاموایش سروته ندارد. او نوجوانی است که هم مادر است، هم خدمتکار، هم آشپز است، هم خواهر. او همهکس است جز خودش.
دختر برای نوزاد مادرش لباس میبافد؛ لباسهایی که برای بافتنش تلاش زیادی به خرج داده، اما خیلی زود لباسها کوتاه میشوند و دیگر اندازهی نوزاد نیستند؛ مانند تلاشهایی که دخترک برای خانواده میکند، اما هیچکدام اثر معناداری ندارند، چون درراستای هویت و خواستههای خودش نیستند؛ خواستههایی که خودش هم دقیق نمیداند چیست. پدرومادر خانواده خواستههای خودشان را آنقدر برای فرزندشان درونی کردهاند که دختر آنها را بخشی از هویت خودش میداند. مادر کفش نصفهای را برای نوزادش میبافد، اما هیچوقت تمامش نمیکند. او کفشی را که پای رفتن به فرزندانش دهد، از آنها دریغ میکند. خوب میداند که باید به آنها فقط هنر آشپزی و پذیرایی یاد بدهد تا بتوانند برای خودشان هویتی جمعی تعریف کنند. دختر باید پابرهنه در ناشناختهها قدم بگذارد. او باید از وظایف خانه سر باز بزند و بهنوعی از این خانه برود تا خودش را پیدا کند. گرچه جایی دیگر خانهای ندارد، اما حالا میداند که این خانه با تمام وظایف و مسئولیتهایش دیگر خانهی او نیست و باید از نقش کس دیگری بودن خارج شود؛ همانطورکه پدر، مادر و برادر خانواده خیلی زودتر از نقشهایی که نمیخواستند سر باز زدند و بهنوعی از خانه خارج شدند. خانه در داستان اَتوود هویت افراد را نشانه گرفته؛ خانهای که دیر یا زود فرومیریزد و آدمها از آن بیرون میآیند و خود را آزاد و خالی از نقش مییابند. دخترک آخرین کسی نیست که از این خانه خارج میشود. شاید روزی نوبت فرزند دیگر این خانواده شود که باید این مسیر را پابرهنه طی کند. او آخرین نفر است؛ کسی که فقط یک لنگه کفش دارد.
۱. The art of cooking and serving (2006).
۲. Margaret Atwood (1939).