۱. بیستوهشتمین دورهی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران چهارشنبهی این هفته کارش را شروع میکند. نمایشگاه کتاب تهران بیشتر از آن که «نمایشگاه» کتاب باشد، «فروشگاه» بزرگی است که به ناشران ایرانی (که بسیاریشان مغازهی کتابفروشی ندارند) اجازه و امکان عرضهی مستقیم آثارشان را میدهد. بد هم نیست؛ به هر حال برای انسانهای شریفی که در یکی از فقیرترین کشورهای جهان از حیث سرانهی مطالعه، سرمایهشان را بهجای هر کار سودآورتر دیگری در فرهنگ -و آن هم در تولید کتاب- به گردش درآوردهاند، مجالی است که بتوانند بیواسطه بخشی از این سرمایه را در مدتزمانی کم به دخلشان برگردانند. اما همانطور که بالاتر گفتم، این فقط «بد نیست» و معنایش این نیست که «خوب است». حقیقت امر این است که «نمایشگاه» قرار است جایی باشد برای مارکتینگ و بازاریابی؛ بهخصوص که مثل نمایشگاه کتاب تهران، عنوان بینالمللی را هم یدک بکشد و ادعایش این باشد که کلی ناشر و کمپانی خارجی هم توی آن شرکت میکنند. کاش برگزارکنندگان نمایشگاه کتاب تهران، نمایشگاههای معتبر جهان (مثل نمایشگاه کتاب فرانکفورت یا لندن) را مورد مطالعهای دقیق قرار دهند و تغییراتی در ساختارها و شیوههای برگزاری نمایشگاه کتاب تهران ایجاد کنند؛ تغییراتی که اگر هوشمندانه و بهجا باشد، در بلندمدت هم به نفع ناشران ایران است، هم به نفع نویسندگان و مؤلفان ایران و هم به نفع فرهنگ ایران. اصولاً به نظر میرسد اگر قرار باشد در حوزههای مختلفِ مرتبط با کتاب -مثلاً ادبیات داستانی- اتفاقی بیفتد و پای نویسندگان ایرانی به عرصههای جهانی باز شود، یکی از بهترین و حساسترین گلوگاهها همین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران است. البته مسایل دیگری مثل ممیزی (که خرخرهی کتاب را میجود) و عضو نبودن در کنوانسیون برن (که کپی رایت را به رسمیت میشناسد) و غیره هم هست که پیشترها مفصل دربارهشان نوشتهام و حالا دوبارهگویی نمیکنم.
۲. نقدهایی که به نمایشگاه کتاب تهران هست، بهجا، اما نمیشود هم منکر این واقعیت شد که «نمایشگاه کتاب تهران» در حقیقت «جشن کتاب ایران» است؛ این روزها محل برگزاری نمایشگاه میشود قلب تپندهی کتاب در ایران. هممیهنانمان از اقصا و نقاط کشور به تهران میآیند تا در این جشن شرکت کنند. امیدوارم این جشن باشکوه برگزار شود و تأثیری ماندگار بر فرهنگ و خاطرهای خوب برای اهالی فرهنگ بهجا بگذارد.
۳. در اولین شمارهی «سلام کتاب» نوشته بودم: «نمایشگاه کتاب تهران بزرگترین رویداد فرهنگی کشور است. در این واقعیت تردیدی نیست، اما همة واقعیت هم این نیست. برای بسیاری از همنسلهای من نمایشگاه کتاب تهران پیش و بیش از آن که رویدادی بزرگ باشد، رویدادی نوستالژیک است، یا تبدیل به رویدادی نوستالژیک شده است. این نمایشگاه در دوران نهچندان طولانی زندگیاش اتفاقهای تلخ و شیرین زیادی را تجربه کرده است. سالهایی بود که نمایشگاه کتاب تهران در محل دائمی برگزاری نمایشگاههای بینالمللی برگزار میشد و ترافیک شمال پایتخت را بههم میریخت و هنوز در آن خبری از نقشههای راهنمای سالنها نبود و هنوز مأموران بهداشت به فکرشان نرسیده بود که روغن چند روز ماندة سیبزمینی سرخکرده برای سلامتی بازدیدکنندگان مضر است و هنوز بیسلیقگی مسئولان آن را از برادر تنیاش -جشنوارة مطبوعات- جدا نکرده بود. حالا هم چند سالی است که در مصلای بزرگ تهران برگزار میشود و از در مصلا که وارد میشوی، زمین را میبینی که فرش شده از نقشههای راهنما و تبلیغات ناشران دانشگاهی و کنارت قدمبهقدم غرفههای ساندویچفروشی تحت نظارت بهداشت برپاست. در این بیستوچهار سال -یا دستکم در سالهای زیادی از این بیستوچهار سال- ما گامبهگام همراهش بودهایم، برایش نگران شدهایم، از حرف فلان مسئول مبنی بر احتمال عدم برگزاریاش به هراس افتادهایم و آخر کار هم همیشه دریافتهایم که کتاب و فرهنگ قدرتمندتر از هر حرف و اضطرابی است و راه خودش را هرجور که باشد پیدا میکند.»
۴. با نوشتن این یادداشت، ستون «سلام کتاب» چهارساله شد. امیدوارم آنچه در این سالها در این ستون هفتگی نوشتهام، برای فرهنگ و ادبیات ایران مفید بوده باشد… و دیگر این که از دوستان روزنامهی فرهیختگان -بهخصوص دبیر سرویس فرهنگ و ادب، حسن محمودی عزیز- بابت این مجالی که به من دادهاند، سپاسگزاری میکنم.