جنگ برای بسیاری از نویسندههای بزرگ دنیا منبع الهام بوده، و هرچه باشد این هم نظری است که: «در مرکز رمانهای بزرگ همیشه یا جنگ حضور دارد یا عشق.» در ایران ما هم نویسندههای زیادی از اعاظم قدما تا جوانترها و تازهکارها با الهام از جنگ تحمیلی هشتساله دست به خلق آثار داستانی زدهاند و هنوز هم میزنند؛ گرچه کمکمک نسلی از نویسندهها دارد وارد بازار ادبی میشود که هیچ خاطره و یادگاری از جنگ ندارد و متولد سالهای بعد از امضای قطعنامه صلح است.
در کلیترین تقسیمبندی آثار مربوط به ادبیات جنگ هشتساله ایران و عراق را میتوان به دو گروه تقسیم کرد. گروه اول آنهایی هستند که به «دفاع مقدس» میپردازند و هدفشان بیشتر به تصویر کشیدن رشادتهای نیروهای خودی و جنایتهای دشمن غاصب است، و گروه دوم آنهایی هستند که مفهوم «جنگ» را بهعنوان پدیدهای شوم و خانمانبرانداز در کانون تمرکزشان قرار میدهند، به خصلتهای فرازمانی و فرامکانی آن میپردارند و خیلی تلاشی برای نزدیک شدن به نگاه رسمی نمیکنند. رمان «زمین سوخته» (چاپ اول: ۱۳۶۱) که یکی از بهترین آثار نوشتهشده درباره جنگ هشتساله ایران و عراق است، اثری است متعلق به گروه دوم. احمد محمود (۱۳۸۱ – ۱۳۱۰) درباره بهانه خلق این اثر مینویسد:
«وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنيدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هويزه. تمام اين مناطق را رفتم. تقريباً نزديک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعاً دلم تلنبار شده بود. ديدم چه مصيبتی را تحمل میکنم. اما مردم چه آرامند. چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکرد. دلم میخواست لااقل مردم مناطق ديگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همين فکر وادارم کرد که «زمين سوخته» را بنويسم.»
نوشتن از جنگ و تصویر کردن آن در لحظه وقوعش چندان فرایند سادهای نیست، نویسنده باید بتواند هم به واقعیت تلخ جنگ وفادار باشد و هم تعلیق زودمیرای موجود در لحظهها را مانا کند. و باورپذیری اثر تنها در صورت ترکیب صحیح و سالم این دو فاکتور است که محقق میشود. البته نویسنده اگر قدر باشد، میتواند این کمپوزیسیون را درست از کار دربیاورد و کاری کند کارستان. و احمد محمود -که در سال ۱۳۴۵ شاهکاری به نام «همسایهها» را نوشته بود- آنقدر خلاق و مسلط به ساختار و ساختمان رمان بود که در سال ۱۳۶۰ بتواند از پس نوشتن «زمین سوخته» هم بربیاید.
«زمين سوخته» با هولوولای آغاز جنگ شروع میشود. شهر در شرجی رخوتآمیز روزهای پایان تابستان و حالتی معلق میان نگرانی و وحشت به سر میبرد. مردم حرفهایی میزنند. شایعهها دهنبهدهن میپیچد… و هیچ خبری از منابع رسمی به گوش نمیرسد. اولین حملهها مردم را به این نتیجه میرساند که هر شایعهای میتواند به واقعیت بدل شود وقتی دیکتاتور دیوانه مست قدرتی به نام صدام بر همسایه غربی حکمرانی میکند. با شروع جنگ مردم -مثل بسیاری از مقاطع تاریخی دیگر این سرزمین- جلوتر از سیاستمداران وارد عمل میشوند و بسیجی عمومی در شهر شکل میگیرد. جوانان محلهها گروههای مقاومت تشکیل میدهند و البته در این میانهها عده زیادی هم هستند که فرار را بر قرار ترجیح میدهند. شهر تغییر چهره میدهد: اینطرف و آنطرف پناهگاههایی ساخته میشود، و اینطرف و آنطرف خرابیهایی ناشی از بمبارانها دیده میشود (بمباران مناطق مسکونی، و محمود بیآنکه شعار بدهد و پرگویی کند، جنایتهای ارتش بعث را به تصویر میکشد). رمان با تلخی و اندوه ادامه مییابد: مدام خبرهای ناخوشایند به گوش میرسند. «زمین سوخته» در نهایت، در ناامیدی مطلق به پایان میرسد.
در «زمین سوخته» کم نیستند صحنههایی که تعلیقشان جان خواننده را به لب میرساند و باز کم نیستند صحنههایی که بار عاطفیشان اشک را از چشمان خواننده سرازیر میکند. محمود در این رمانش نویسندهای ایرانی است که بخشی از سرزمینش به اشغال دشمن درآمده و بخشهای دیگریش هم زیر آتش اوست. این همعصر بودن رمان با وقایع عینی بیرونی، یکی از آن ویژگیهای منحصربهفردی است که «زمین سوخته» را از سایر آثار جنگی ایرانی متمایز میکند.