کلاس دارد تمام میشود و چگوارا هنوز نیامده. سروصداهای حیاط دانشکده فروکش کرده. به نظر میرسد جنگ تمام شده باشد، اما چگوارا هنوز نیامده. آفتاب کمرمقی از لای کرکرهها خودش را انداخته روی دیوار سفید و موزاییکهای خاکستری. هوا دارد کمکم سرد میشود، و روزها، کوتاه و کوتاهتر. کاغذها و کتابهایم را جمع میکنم و […]
ساید استوری ۱۳ / بهترین خبر همین حضور توست
خبرهای خوب که این روزها -گوش شیطان کر- کم نیست. از این خبرهای خوب، یکی هم این است که عنقریب دکههای مطبوعاتی با نامها و روزنامههایی جدید زینت خواهند شد؛ نامها و روزنامههایی که بعضیشان را برای اولین بار خواهیم دید و بعضی دیگرشان را سالهای پیش هم دیدهایم و چند سالی را در محاق […]
سلام کتاب – ۱۲۲ (این مقوله کتابنخوانی ایرانی)
توضیح: آنچه را که میخوانید، در مصاحبهای با خبرگزاری تدبیر گفتم و چون وسوسه مطرح کردنش در رسانهای چاپی رهایم نکرد، به این صورت برای «سلام کتاب» تدوینش کردم. جمله معروفی هست منسوب به ناصرالدینشاه قاجار که حتما شنیدهاید: «همهچیزمان به همهچیزمان میآید.» این جمله را گویی روزی جلوی آینه و در تعریف از خودش […]
اندر احوالات یک مدرس / ۴۳ استادبازی یا لبخند یادت نره خانوم مهندس
نوشته «سلام رییس. خوبی؟ من خیلی استرس دارم. لااقل کاش زودتر گفته بودی، کنار میاومدم با خودم. یادته یه بار بهت گفتم میخوام تو اون مسابقههه تکی شرکت کنم، گفتی هنوز زوده. حالام فکر میکنم این تکی سرکلاس رفتنه برام زوده. تو هم که یککلام، میگی باید برم. هروقت بودی، بیا حرف بزنیم یهکم. روحیه […]
ساید استوری ۱۲ / نویسنده شدن یا داستان نوشتن؟
فرد شاو -نویسنده و مدرس داستاننویسی- در مقاله «نویسنده هرگز تسلیم نمیشود»، میگوید: «چرا بعضیها نویسندگی را رها میکنند، درحالیکه زمانی تنها کاری بوده که میخواستهاند انجام دهند؟ من یکبار این بخت را داشتم که با ویلیام فاکنر صحبت کنم. او گفت: «از دورههای آموزش داستاننویسیت برام بگو. شاگردات میخوان داستان بنویسن یا میخوان نویسنده […]
«هاینریش بل»خوانی: خانه بیحفاظ سلام کتاب – ۱۲۱ (آن زمان که به داوری بنشینی)
سایه سنگین جنگ روی همه کارهای بل هست؛ مخوف و تلخ. «خانه بیحفاظ» هم استثنایی بر این قاعده نیست. سایه هست، حتی مخوفتر و تلختر از خیلی نوشتههای دیگر او. در جهانی که بل در «خانه بیحفاظ» خلق میکند، فلاکت و نکبت به حدی است که دیگر ثروت اشرافی و تحصیلات دانشگاهی و فرهیختگی و […]
اندر احوالات یک مدرس / ۴۲ تهران در زندگی شبانه
راهروها پر از آدم است. وقتهایی که خانه هنرمندان اینطوری شلوغ میشود، احساس میکنم میتوانم تا ساعتها بمانم و هیچ خسته نشوم. زنگ تلفنم صدا میکند. «سلام.» «سلام. خوبی؟ این مراسم اعلام برندههاشون کی شروع میشه؟» کارت را از توی کیفم درمیآورم. عکس تهران و عنوان «زندگی شبانه در تهران» را میچرخانم. پشت کارت زیر […]
ساید استوری ۱۱ / راستی که همهچیزمان به همهچیزمان میآید
روایت هست که روزی بعد از اینکه پیرایشگر فرنگی ناصرالدینشاه قاجار سروصورتش را صفا و سبیلش را تاب داده، شاه ایستاده جلوی آینه قدی و نگاهی به سرتاپای خودش انداخته و گفته: «راستی که همهچیزمان به همهچیزمان میآید.» این جمله در تاریخ مانده و دستبهدست گشته تا به ما رسیده. امروز که آدم نگاهی به […]
سلام کتاب – ۱۲۰ (سبک: شیوه گفتنِ داستان)
یکی از معلمان جسی استوارت در دبیرستان گرینآپ کنتاکی اولین کسی بوده که او را به نوشتن تشویق کرده است. استوارت دربارة او میگوید: «خانم هاتون معتقد بود چیزی که اول به وجود میآید، اندیشه است. بعد از آن هر نویسندهای با تمرین زیاد برای انتقال اندیشههایش به روی کاغذ سبک خودش را به […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 28
- 29
- 30
- 31
- 32
- …
- 52
- صفحه بعد »