سویچ را میچرخانم. قفل فرمان را میزنم. به نظرم اوضاع طبیعی نیست. از ماشین پیاده میشوم. ورِ شکاک ذهنم میگوید: «نکنه تعطیله.» ورِ منطقی پاسخ میدهد: «نه بابا، تعطیل بود این دمدرییام نبودن.» شکاک ابرویی بالا میاندازد و دوباره تکرار میکند: «اوضاع طبیعی نیست.» حیاط جلویی دانشکده به شکل عجیبی خالی است. حتی روی نیمکتها […]
مدایح بیصله ۱۲ / بوسه بر دستهای طلایی
اول از همه باید عذرخواهی کنم که اینقدر دیر آمدم سراغتان. حقیقت امر این است که توی این اوضاع و احوالی که ما داریم، با این هوای همیشهآلودهای که همهمان را بخوری کرده و این غذاهایی که معلوم گوشتش چه وضعی دارد و سبزیاش چه حکمی، و باز با اینهمه فستفودی که شبانهروز میبلعیم و […]
تأملی بر مقوله «شخصیتپردازی» با تمرکز روی مجموعهداستان «این بازی کی تمام میشود» سلام کتاب – ۹۷ (یک بازی تمامنشدنی)
«اشخاص ساختهشدهای (مخلوقی) را که در داستان و نمایشنامه و… ظاهر میشوند، شخصیت مینامند. شخصیت در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل او و آنچه میگوید و میکند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیتهایی را که برای خواننده در حوزه داستان تقریباً مثل افراد واقعی جلوه […]
اندر احوالات یک مدرس / ۱۸ سیب دندانزده
همراه همسرم یکی از دوستان معمارمان را که سالهای سال است مقیم آلمان است و برای سفری کوتاه به ایران آمده، به دانشکده دعوت کردهایم. کلاسهای طراحیمان را باهم یکی کردهایم تا بچهها زمان بیشتری بتوانند از حضور این دوست استفاده کنند. خیلی از دانشجوهای دیگر دانشکده هم آمدهاند و توی آتلیه جای سوزن انداختن […]
مدایح بیصله ۱۱ / آچاربهدستهای نازنین
وقتی خوب کلاهم را قاضی میکنم، میبینم کمتر صنفی هست که مثل شما به جامعه خدمت کرده باشد. کِی بود دو سه سال پیش، که شهرداری یا پلیس یا هردوشان یا نمیدانم کی، داشتن معاینه فنی را برای ماشینها اجباری کرده بود و کسی اگر معاینه فنی نداشت، پلیس میگرفت میخواباندش؟ توی آن هاگیر و […]
تأملی بر مقوله «رمان تاریخی» با تمرکز روی رمان «مردگان جزیره موریس» سلام کتاب – ۹۶ (انگار هیچچیز را باد نمیبرد)
رمان تاریخی یکی از بهترین ژانرها در ادبیات داستانی است. و افسوس که علیرغم همه امکاناتی که در اختیار نویسنده و خواننده میگذارد، و همه وسعتی که به جهان داستان میدهد، در میان نویسندههای ایرانی بسیار مغفول است. یک بار از دکتر محمدرضا شعیفیکدکنی شنیدم که (نقل به مضمون): «یکی از مهمترین ضعفهای ادبیات […]
اندر احوالات یک مدرس / ۱۷ این هوای اسفندی
آسمان که اینطوری آبی میشود و آفتاب که اینطوری براق، من اسمش را میگذارم هوای اسفندی، حالوهوای اسفندی. ممکن است روی تقویم هنوز اسفند نشده باشد و هوا اسفندی باشد، یا روی تقویم ده روز -یا حتی بیشتر- از شروع اسفند گذشته باشد و هنوز حالوهوا اسفندی نشده باشد. حالوهوای اسفندی یکجور حالوهوای ناب و […]
مدایح بیصله ۱۰ / آیینه تمامنمای جامعه
هرچه باشد -دستکم روی کاغذ- فوتبال یکی از پرگردشترین سیستمهای مالی مملکت است، و اینْ یعنی نقش مهم و پررنگ شما در چرخه اقتصادی کشور. خودتان را ناراحت نکنید لطفاً. آدمهای غرغرو همیشه و همهجا حضور دارند؛ همینهایی را میگویم که مدام میگویند وقتی باشگاهها خصوصی نیستند و چیزی به نام حق پخش تلویزیونی به […]
اندر احوالات یک مدرس / ۱۶ خردهدیکتاتورِ درون
توی حیاط دانشکدهام. آفتاب پهن شده روی زمین، انگار نه انگار چله زمستان است. اینجور وقتها مادربزرگم -که یادش تا همیشه برایم زنده است- میگفت «آخرالزمون شده. فصلام قاطی کردهن.» راست میگفت. گاهی انگار هیچچیز سر جای خودش نیست. «سلام.» برمیگردم پشت سرم را نگاه میکنم. یکی از همکارهام است: خانم مهندسی کاربلد و آدمی […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 32
- 33
- 34
- 35
- 36
- …
- 48
- صفحه بعد »