کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

چشم‌ها را باید شست

۳ فروردین ۱۴۰۰

نویسنده: لیلا زلفی‌گل
جمع‌خوانی داستان کوتاه «بر مزاری بیدار»، نوشته‌ی امیرحسین روحی


امیرحسین روحی شاید برای بسیاری از کسانی که دستی در ادبیات دارند هم چهره‌ی چندان آشنایی نباشد؛ داروسازی که درحین کار و تحصیل به نوشتن روی آورد و از خود چند اثر به‌ جا گذاشت. «آشتی بر مزاری بیدار»، «تقاطع»، «بیرون شهر»، «شاپرک سیاه»، «نفرین»، «عروسک و اهریمن»، «در نیمه‌راه معجزه» و «آن‌سوی روح مادربزرگ» بعضی از این آثار هستند.
«بر مزاری بیدار» داستانی از مجموعه‌ی «آشتی بر مزاری بیدار» است که در سال ۱۳۵۲ منتشر شد؛ مجموعه‌ای با روایت‌هایی رازآلود در پنج داستانش که خواننده را با مضامینی عرفانی درگیر می‌کند. محمدعلی سپانلو در کتاب «بازآفرینی واقعیت» درباره‌ی این داستان چنین می‌گوید: «آن‌ها می‌روند و ما را حسرت‌زده به جا می‌‎گذارند.» و این حسرت را روحی ازطریق سبکی که داستان را ارائه می‌دهد به دل خواننده می‌گذارد؛ روایتی که خواننده را وادار به تفسیری فرامتنی از داستان می‌کند.
«شن‌های اطراف چون سرب گداخته این واحه را احاطه کرده بودند. بلعیده ‌نشدن این لکه‌ی سبز در گلوی آتشین کویر، خود معجزه‌ای دیگر بود؛ معجزه‌ای که تکرار هرروزه‌اش طعنه‌ای به کویر بود.» نثر داستان دل‌نشین است و باوجود کوتاهی روایت، غنای واژگانی و تسلط نویسنده بر کلمه‎ها در آن مشخص است. داستان با تصویری از بقعه‌ای در محاصره‌ی کشتزاری سرسبز شروع می‌شود؛ بنایی که به‌استناد تاریخ، متعلق به قبل از مغول هجوم بوده و بعد از تاراج آن منطقه، تنها ساختمانی که پابرجا مانده؛ آن‌هم در جایی‌که مغول اثری از هیچ جانداری باقی نگذاشته بوده.
از همین ابتدا و همراه با این تصویرسازی، ساختن فضا در داستان به‌خوبی در جریان است و خواننده با توصیفی هنرمندانه از فضا روبه‌رو می‌شود. روحی از بقعه‌ای می‌گوید که ماندگاری‌اش شبیه معجزه است و مردم آن را از کرامت مدفون می‌دانند؛ از سنگ مزاری می‌گوید که بی‌نام‌ونشان و در برهوتی بی‌نشان‌تر، مرکز آمال و آرزوی دست‌هایی شده که به‌طلب مراد و گرفتن حاجات به آن پناه می‌آورند. متولی بقعه کر و لال و کور است؛ نمی‌بیند، نمی‌شنود و قدرت تکلم ندارد، ولی انگاری بی‌نیازی از آن‌هاست؛ چراکه او هم در سایه‌ی کرامات صاحب بقعه است. تا این‌جای داستان ردپایی قوی از ایدئولوژی نویسنده در متن دیده می‌شود؛ باوجود این‌که داستان از سندی تاریخی وام گرفته و نویسنده تاریخ را دست‌مایه‌ی روایت خود کرده. داستان جلوتر می‌رود و خواننده منتظر نشسته تا شبکه‌ی درست‌ودرمان ا استدلال‌ها چیده شود و نگاه ماورایی و متافیزیکی به آن، جای خود را با عناصری باورپذیر عوض کند.
اتوبوسی درحال پیمودن مسیری برای رسیدن به این مکان مقدس است. همه‌ی مسافران درطول مسیر پیاده شده و جز یک زن و دو مرد اثری از کس دیگری نیست. خواننده با سه مسافر این اتوبوس هم‌سفر است؛ بدون این‌که بداند آن‌ها که هستند و چه پیشینه‌ای دارند، از کجا آمده‌اند و از صاحب بقعه چه می‌دانند، فقط می‌داند آن‌ سه تن باید بروند؛ چراکه در جست‌وجوی مرادند و دل در گروِ مهری نادیده دارند. مرد مسن مسیر را از روی نشانه‌ها می‌شناسد و مرد جوان بدون دنبال کردن ردپاها و نشانه‌ها از همان دوردست که منظره به چشمش می‌خورد، به درستی مسیر ایمان دارد و زن به‌جای مردها حرف می‌زند و زیبایی‌ خیره‌کننده‌ای‌ دارد، و نویسنده انگاری با آوردن این جمله «زیبایی‌اش چون شعاعی از لای چادرنماز می‌درخشید»، تأکیدی افزون می‌گذارد بر باورهای اعتقادی خود. راویْ سوم‌شخص محدود به ‌ذهن راننده‌ی اتوبوسی است که با آن‌ها هم‌مسیر شده: «در فکرش بود که متلکی به امام‌زاده بگوید؛ می‌خواست ساده‌لوحی مردم را در نقل کرامات آن برای مسافرین خودش حکایت کند…» راننده می‌خواهد آن‌ها را آگاه کند، ولی حس می‌کند که آن‌ها خود بر این حقایق واقفند. پس می‌خواهد زودتر برگردد و حواسش را پرت زندگی کند؛ آن‌جا که کلمه هست و صدا و عیش و لذت.
معلوم نیست داستان «بر مزاری بیدار» چه رمزی با خود دارد و به‌قول سپانلو بر این داستان کوتاه و رمزآمیز امیرحسین روحی چه می‌توان افزود؟ ادگار آلن ‌پو می‌گوید: «داستان کوتاه قطعه‌ای تخیلی است که حادثه‌ی واحدی را خواه مادی باشد و خواه معنوی، مورد بحث قرار می‌دهد. این قطعه‌ی تخیلیِ بدیع باید بدرخشد، خواننده را به هیجان بیاورد یا در او اثر گذارد. باید از نقطه‌ی ظهور تا پایان داستان در خط صاف و همواری حرکت کند.» حالا با توجه به این تعریف از داستان کوتاه، داستان امیرحسین روحی در کدام دسته قرار می‌گیرد؟ داستانی که درست اجرا نشده و پر از ابهاماتی است که برقراری ارتباط با متن را دشوار می‌کند. خواننده به‌سبب درست اجرا نشدن ایده، داستان را از دست می‌دهد و اگر بخواهد لایه‌های معنایی آن را پیدا کند، ناگزیر است به توضیح‌های فرامتنی پناه ببرد. شاید اگر روحی از عناصر کلیدی داستان کوتاه برای باورپذیری متن استفاده می‌کرد، خواننده با داستانی تا‌این‌حد فاقدمعنا روبه‌رو نمی‌شد. امیرحسین روحی با توجه به ایده‌ی قابل‌توجه و فضاسازی صحیح و حس‌پردازی خوب و دایره‌ی واژگانش، فرصت خواندن داستانی خوب را از خواننده گرفته؛ خواننده‌ای که به‌جای تعقیب ایدئولوژی به دنبال بارور کردن جهان‌بینی و اندیشه‌ی خود است.

گروه‌ها: اخبار, بر مزاری بیدار - اميرحسين روحی, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: امیرحسین روحی, بر مزاری بیدار, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد