بیست رمان ایرانی که باید خواند
بندیِ بشکوه
نویسنده: کاوه فولادینسب
دربارهی «فیل در تاریکی» نوشتهی قاسم هاشمینژاد، منتشرشده در تاریخ ٢٣ اسفند ۱۳۹۹ در هفتهنامهی کرگدن
یکی از بهیادماندنیترین روزهای عمرم، روزی است اوایل دههی هشتاد، که همراه مریم مشغول پرسهزنی در قدیمیفروشیهای جلوِ دانشگاه بودم و ناگهان چشمم افتاد به جلد فیروزهای «فیل در تاریکی». انگار دوست عزیزی را دیده باشم، لبخند نشست روی لبهایم و دلم شروع کرد تند زدن. دستم توی دست مریم بود. لابد تکان یا لرزشی را حس کرد که گفت: «چی شدی؟» گفتم: «این رو باش.» و خم شدم کتاب را برداشتم. حالا احتمالاً موقع یادآوریاش کمی هم نوستالژی چاشنیِ کار میشود. هرچه باشد، آنوقتها نه اینترنت پرسرعتی در کار بود، نه اسمارتفونی و نه اصلاً اینهمه سایت و بانک مجازی کتاب که بتوانی نسخهای از کتابی نایاب یا دستکم فایل آن را به چشمبرهمزدنی گیر بیاوری بخوانی؛ باید گیوههایت را ورمیکشیدی و کتاب را از صدتا قدیمیفروش سراغ میگرفتی و گاهی -گیریم بهندرت- آخر کار هم پیدایش نمیکردی و چشمت میماند دنبالش، تا بالأخره روزی شاهین بخت بنشیند روی شانهات و توی بساطی جایی صیدش کنی. همان شب خواندمش. خواندنش دوسه ساعت بیشتر طول نکشید، عیشش اما هنوز هم ادامه دارد؛ کم که نشده هیچ، مدام بیشتر هم میشود. اسمش را گذاشتهام «بندیِ بشکوه»؛ چراکه همیشه در محاق بوده -گاه بهخاطر ایدئولوژی و گاه بهدلیل وقاحت سیاست در این سامان- اما آنقدری هم جنم داشته، که خودش را به ادبیات داستانی ایران تحمیل کند و حالا بعد از چهلواندی سال، هنوز خواندنی باشد و چیزی برای گفتن در چنته داشته باشد. ممکن است امروز به هزارویک دلیل ریختشناسانه و زیباییشناسانه و روایتشناسانه، وجه جنایی-معمایی آن کمفروغ شده باشد یا چنگی به دل نزند یا حتی در زمینههایی، ابتدایی به نظر برسد -چه باک؟- آنچه اهمیت دارد نگاه و دیدگاه رمان و نویسندهی آن است به جامعه و شهری که انقلابی بزرگ زیر پوستش داشته شکل میگرفته. تهران مخوفی که هاشمینژاد به تصویر میکشد، یک نوآر گیرا و خواندنی را میسازد که مثل بسیاری از آثار ادبی بزرگ و ماندگار دیگر، در زمینههایی حتی کیفیتی پیشگویانه پیدا میکند. هاشمینژاد بیکه ادا دربیاورد و ادعایی کند، در «فیل در تاریکی» ریشههای اضمحلال را نشان میدهد و مثل همان چارچاری که گذار از چلهی بزرگ به چلهی کوچک است، زنگ عبور از دورهای تاریخی را به صدا درمیآورد. (حالا بماند که بعدها آن گذار ره به ترکستان میبرد و عملاً به بازتولید همان انگارههایی میپردازد که علیهشان شوریده بوده و بله… چاقویی میشود که دستهی خودش را میبرد و فرزندان خودش را میخورد.) رمان هاشمینژاد پر از دوگانههایی است که خبر از تغییر فصل میدهند: عشق و بیوفایی، لوطیگری و بیمعرفتی، قانونگرایی و رفتار مجرمانه، مرگ و زندگی، سنت و تجدد، اندرونی و بیرونی، زیست روستایی و زیست شهری و چه و چه. یک قهرمان سنتگرا هم دارد بهنام جلال و یک فمفتال بهنام مهستی، که چرخهی دوتاییهای رمان را کامل میکنند. هاشمینژاد بهشیوهی قدمایی که خوب آثارشان را میخوانده و میشناخته، زیر پوست داستانش هزار حرف و حدیث و خیال و اندیشه پنهان کرده تا صدای او را به خوانندگان و آیندگان برسانند؛ طبعاً نه در رمانی صرفاً فرمگرایانه، که در ترکیب ارگانیکی از فرم و محتوا. موقع خواندن این رمان، آدم میتواند از خط روایی جنایی-معمایی آن و زبان شستهرفته و روانش لذت ببرد -و چی بهتر از این؟- اما نباید خودش را به اینها محدود کند؛ دراینصورت حظ بیشتری خواهد برد و تأملات جذابتری خواهد کرد. راستی، چاپ جدید «فیل در تاریکی» که در سال ۱۳۹۸ منتشر شده، سانسور دارد (گویا سانسورچی حواسش نبوده که امروز دیگر مثل قدیمها نیست و نسخهی اصیل کتاب -که در ۱۳۵۸ و توسط کتاب زمان منتشر شده- بهسادگی فشار دادن دگمهای در اینترنت قابلدسترسی است)، اما امتیاز ویژهی آن مقدمهی آقای نویسنده است که بیتردید چیزی به کتاب افزوده. و البته مقایسهی نسخههای ۵۸ و ۹۸ هم خالی از لطف نیست؛ میشود تا حدی فهمید در فاصلهی چهلسالهی بین این دو نسخه، حرف زدن از چه چیزهایی در این ممکلت ممنوع شده.