کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

بترسک

۹ آبان ۱۴۰۰

نویسنده: زهره دلجو
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «معصوم اول»، نوشته‌ی هوشنگ گلشیری


ترس به‌عنوان سلاحی بازدارنده همواره مورد استفاده‌ی قدرت‌‌ها بوده. اگر دستاویزی واقعی برای ترسیدن نباشد، آن‌‌ها موجودی را در دنیای اوهام خلق می‌‌کنند و به تنش لباس حقیقت می‌‌پوشانند. در داستان «معصوم اول»، این ترس در وجود مترسک روستا عینیت می‌گیرد و رشد می‌‌کند. مترسک که خود برای ترساندن و فراری دادن پرندگان و درنتیجه محافظت از محصولات زراعی روستا ساخته شده و به‌گفته‌ی راوی، گاهی مادرها هم برای ترساندن بچه‌‌های‌شان از او استفاده می‌‌کنند، انتخابی هوشمندانه برای این مقصود است؛ چراکه به‌خودی‌خود زمینه‌ی ترساندن را دارد و همچنین به‌دلیل تأمین منافع اهالی، حذف آن غیرممکن است. این‌‌ دلایل را راوی در پاسخ به سؤال احتمالی مخاطبش که «مگر نمی‌‌شود با یک لگد حسنی را بیندازند و راحت بشوند؟» شرح داده است.
ترس مرموز و موهوم در این داستان با هویت‌‌بخشی به مترسک خلق می‌‌شود. چیزی که در داستان رخ می‌‌دهد شرح جزءبه‌‌جزء چگونگی زایش این هویت و رشد و بالندگی آن در وجود مترسک روستاست. راوی این فرایند را با جزئیات کامل و در قالب قصه‌‌ای پرکشش تعریف می‌‌کند. عبدالله با کشیدن چشم و ابرو و گذاشتن کلاه و سبیل برای مترسک به آن هویت می‌‌بخشد. ولی مهم است بدانیم که این آغاز ماجرا نیست؛ هویت‌‌بخشی به مترسک از زمانی آغاز شده که اهالی به آن نام داده‌‌اند و او را از مترسکی عمومی به شخصی با عنوان حسنی تبدیل کرده‌‌اند. آن‌‌ها در مرحله‌ی بعد پالتوی کدخدا را به او پوشانده‌‌اند و قبل از عبدالله، یکی که معلوم نیست کی و البته نقش بسیار مهمی در این هویت‌‌بخشی دارد، دوتا کلاغ را با قلوه‌سنگ زده و خون‌شان را مالیده به یقه و دامن پالتوی حسنی و بعد هم کلاغ‌‌ها را بسته به دست‌‌هایش. باید توجه داشت آنچه آبستن وحشت از این موجود موهوم و درعین‌‌حال قدرتمند شده‌‌، روح جمعی است. به همین دلیل است که حتی معلم روستا نیز به‌‌عنوان عنصر آگاه جمع، از این هویت موهوم متأثر می‌‌شود.
«معصوم اول» نشان می‌‌دهد موجوداتی که از دنیای اوهام اجازه‌ی ورود به عرصه‌ی حقایق می‌‌گیرند، تا چه‌اندازه می‌‌توانند قدرتمند و خطرناک باشند: حسنی از مترسکی بی‌‌جان تبدیل می‌‌شود به موجودی که می‌‌تواند دختری را آبستن کند. دولول بردارد و در جاده راه برود. انگشت پا قلم کند و به پای خودش کفش بپوشاند و خواب و آسایش کل انسان‌‌ها و حتی حیوانات واقعی جامعه را مختل کند.
نویسنده با انتخاب شکل نامه‌‌نگاری برای این داستان می‌‌خواهد عرصه‌ی زندگی را برای این قدرت مرموز همچنان وسیع‌‌تر کند. راوی با توضیح حوادث در نامه‌‌ای سرگشاده به برادرش، او و مخاطبان دیگر را هم به جمع ترسیده‌‌ها اضافه می‌‌کند. او در پایان نامه می‌‌گوید: «می‌‌دانم که تو، حتی تو هم صدایش را می‌‌شنوی. صدای دوتا کنده‌ی بزرگ را که به زمین می‌‌خورد.» و به این شیوه، گلشیری چگونگی بزرگ شدن قدرت‌‌های ترسناک موهوم را با استادی به تصویر می‌‌کشد.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, معصوم اول - هوشنگ گلشیری دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, معصوم اول, هوشنگ گلشیری

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد