کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

قدرت مترسک

۹ آبان ۱۴۰۰

نویسنده: هایده اثناعشری
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «معصوم اول»، نوشته‌ی هوشنگ گلشیری


هوشنگ گلشیری، متولد اصفهان؛ رمان‌نویس، معلم، روزنامه‌نگار، عضو کانون نویسندگان ایران و سردبیر مجله‌‌ی ادبی «کارنامه». او از تأثیرگذارترین داستان‌نویسان معاصر ایرانی و از یاران جُنگ اصفهان بود؛ جنگی که در شکل‌گیری پایه‌های نظری و تکنیکی ادبیات داستانی ایران نقش بسزایی داشت. اولین رمان گلشیری، «شازده احتجاب»، در سال چهل‌وهشت منتشر شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. او دو سال بعد رمان «کریستین و کید» را منتشر کرد. «بره‌‌ی گمشده‌ی راعی»، «معصوم پنجم»، «در ولایت هوا‌»، «آینه‌های دردار» و «جن‌نامه» از دیگرآثار اوست. او همچنین نُه مجموعه‌داستان کوتاه، یک فیلمنامه و چندین اثر غیرداستانی دارد. یک سال بعد از درگذشتش، مجموعه‌داستانی به‌‌نام «نیمه‌ی تاریک ماه» منتشر شد که حاصل زحمات او در عرصه‌ی داستان‌نویسی است. داستان «معصوم اول» یکی از داستان‌های این مجموعه است.
در داستان کوتاه «معصوم اول» هر بار اتفاق جدیدی، ماجرا را پیچیده‌تر و ذهن خواننده را درگیرتر می‌کند و آن ‌را به غور وا‌می‌دارد. داستان برمبنای روایت‌های مردم شکل می‌گیرد و خواننده را با مجموعه‌ای از حدس‌وگمان‌های شک‌برانگیز مواجه می‌کند. معلم در نقش راوی و در قالب نامه‌ای، همه‌ی اتفاق‌هایی را که در نبود برادرش در روستا افتاده، همراه با تردید برای او بازگو می‌کند؛ نامه‌ای با زبانی به‌دقت پرداخت‌شده و شسته‌ورفته، مختص گلشیری، پر از تصاویر غلو‌آمیز.
واقعه‌ی عجیبی در روستا اتفاق افتاده: «یک روزی که [عبدالله] رفته بوده صحرا، حالا مست بوده یا نه […] وقتی که بی‌هوا داشته می‌آمده طرف ده […] عمداً بوده یا نه، گردن خودش، با یک تکه زغال برای حسنی چشم و ابرو کشیده، کلاه خودش را هم گذاشته‌ ر‌وی سر حسنی. با یک مشت پشم هم برایش سبیل گذاشته، آن‌هم به چه بزرگی…» همه‌چیز از همین ‌جا شروع می‌شود. مترسک می‌شود نقل هر مجلس. مردم مترسکی ساخته‌اند با قد‌و‌قواره‌ای یغور که هیچ پرنده‌ای با حضور او جرئت نمی‌کند تیر‌رس زمین‌های قلعه‌خرابه برود؛ اما کار به جایی می‌کشد که اهالی روستا خود از نزدیک شدن به آن می‌‌هراسند. هرکس هم راهش به آن‌طرف می‌افتد، درگیر ماجرایی عجیب‌وغریب می‌شود: ننه‌صغری از نزدیکی‌های حسنی می‌گذشته که یک‌دفعه از حال رفته و بیهوش شده. تقی‌آبیار که سی‌ سال آزگار هر شب توی صحرا بوده، شبانه وحشت‌زده پا به فرار گذاشته و سراسیمه رفته توی خانه‌ی مردم. نرگس دختر هفده‌ساله‌ی کدخدا را خوابیده پیش پای حسنی پیدا می‌کنند. و هزار حرف‌وحدیث دیگر که ذهن مردم روستا را مشغول می‌کند.
آنچه در داستان‌های گلشیری اهمیت دارد، برخورد هنرمندانه با زبان است. او زبان را در خدمت داستان می‌گیرد و هوشمندانه از آن استفاده می‌کند. گلشیری در «معصوم اول» مقوله‌ی ذهنی خرافه‌ای را به کیفیتی عینی تبدیل می‌کند. او با توجه به موضوع داستان فضای آن را می‌سازد؛ فضایی مبهم و ترسناک، فضایی پر از شک و تردید، پر از رؤیا و اوهام که بخش جدایی‌ناپذیر داستان می‌شود. و از همان آغاز، ترس را در فضای داستان می‌گستراند؛ ترس از چیزی غیرواقعی و پوشالی.
در روستایی کوچک اتفاق‌های عجیبی افتاده و مردم همه‌چیز را زیر سر مترسکی به‌نام حسنی می‌دانند؛ مترسکی ساخته‌‌وپرداخته‌ی دست روستاییان که به‌مرور توسط خودشان بزرگ شده و حالا هر اتفاقی را گردن آن می‌اندازند. کم‌کم وحشت به جان مردم می‌افتد. این وحشت آن‌قدر زیاد می‌شود که به دل آقامعلم، فرد روشن‌فکر جامعه، هم که در ابتدا به آن باور ندارد، نفوذ می‌کند. به‌مرور صدای مرموزی را در هوا می‌شنود و ترس بر او هم چیره می‌شود: مترسک در باور مردم به دیگریِ متجاوز تبدیل می‌شود.
نویسنده با رمز و رازی که به روایت‌ها می‌بخشد، فضایی وهمناک می‌سازد و تا پایان داستان آن ‌را حفظ می‌کند؛ جهانی ترسناک، جهانی که خود ما آدم‌ها آن را می‌سازیم. از چیزی یا کسی بت می‌سازیم، بعد به آن قدرت می‌بخشیم، باورش می‌کنیم و کم‌کم از آن می‌ترسیم؛ همان‌طورکه در داستان «معصوم اول»، مردم روستا به مترسکی بی‌جان قدرت فرا‌زمینی می‌دهند. گرداگردش قربانی دفن می‌کنند. آنگاه ترس از قدرت همه‌جا را می‌گیرد؛ قدرتی که همه‌جا نفوذ کرده، حتی در تن هوا؛ قدرتی که مردم روستا باوجود این‌که دنبال راه‌‌هایی برای روبه‌رو شدن با آن هستند، هر بار به‌شکلی عمل می‌کنند که به قدرت بیشتر آن می‌‌انجامد. ترس دست از اهالی سرشان برنمی‌دارد و همه‌جا صحبت از مترسک‌ و سلطه‌ی اوست.
هوشنگ گلشیری در داستان‌هایش نه‌تنها به فرم که به محتوا و اندیشه‌ی اثر توجه بسیار دارد. خواننده‌ی آثار گلشیری باید به دل روایت نفوذ کند و ازمیان خطوط و نانوشته‌های داستان، جهان‌بینی اثر را از لایه‌های زیرین آن بیرون بکشد.
مضمون اصلی داستان «معصوم اول» حماقت و ساده‌لوحی آدم‌ها، باورهای غلط و خرافه‌پرستی است که هردو سبب قدرت بخشیدن به مترسکی بی‌جان شده که حالا مردم از آن می‌‌هراسند. نویسنده باورهای زنان، مردان، نوجوانان و حتی معلم روستا را به چالش می‌کشد. او این کار را در قالب نامه‌نگاریِ معلمی به برادرش پیش می‎برد؛ این‌که چگونه خرافه و شایعه در فکرها و حرف‌های اهالی روستا ریشه می‌دواند و به‌یاری مردم ساده‌دل در اجتماع پراکنده می‌شود و قدرت می‌گیرد. گلشیری با صدایی نزدیک به صدای مردم می‌نویسد. او ترس را، ترسی خودساخته را، به تصویر می‌کشد و احساسِ انسانی را نشان می‌دهد که به چیزی فراواقعی چنگ می‌زند، باورش می‌کند و بعد از به قدرت رسیدن آن، درنهایت خود متحمل رنج زیادی می‌شود: مترسک از چوبی ساده با کتی ژنده بر دوش، به هیولایی هولناک بدل می‌شود، همه‌ی جهان، آزادی و اختیار مردم محصور در اوهام و خیالات‌شان را می‌بلعد.
هوشنگ گلشیری را بنیان‌گذار شک‌گرایی در داستان کوتاه فارسی می‌دانند؛ همان‌گونه‌که او به‌خوبی در این داستان، به نمایش تمایل اندک مردم روستایی به‌ شک و مقاومت در باور به چیزی کاملاً غیرعقلانی می‌پردازد. آن‌ها بی هیچ توجیهی مترسکی بی‌جان را باور دارند؛ چیزی که با عقل سلیم در تضاد است.
نویسنده با نوشتن داستانی چالش‌برانگیز، شک‌گرایانه و هراس‌‌آور ما را به واقعیاتی درباره‌ی خودمان، محیط، زودباوری‌ها، باورهای مذهبی، خرافه‌ها و شیوه‌های برخورد با مسائل پیرامون‌مان روبه‌رو می‌کند؛ گویی می‌خواهد قدرت باورهای خرافی را به رخ‌ خواننده بکشد. او با پرداختن به اندیشه، احساس و نادانی مردم در فضایی هولناک، ذهن خواننده را درگیر تفکر در باورهای غلط و حماقت‌های جمعی می‌کند.
گلشیری آینه‌ای پیش روی‌مان گذاشته؛ انگار زمان ایستاده. وضع بهتر که نشده هیچ، وخیم‌تر هم شده: مترسک‌ها هر بار به شکلی ساخته می‌شوند. با همه‌ی پوچ و توخالی بودن‌شان قدرت می‌گیرند. آنگاه ترس از آن‌ها توی دل‌‌وجان‌مان نفوذ و دنیای‌مان را احاطه می‌کند. پس درواقع، ما همان چیزی هستیم که به آن باور داریم؛ مراقب باورهای‌مان باشیم.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, معصوم اول - هوشنگ گلشیری دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, معصوم اول, هوشنگ گلشیری

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد