کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

نامه‌ای به آشفتگی ذهن

۱۶ آبان ۱۴۰۰

نویسنده: مریم قنبری
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «ابر بارانش گرفته‌ست۱»، نوشته‌ی شمیم بهار


شمیم بهار در هشت داستانی که در دهه‌ی سوم زندگی‌اش نوشته، دنیای به‌هم‌پیوسته‌ای خلق کرده با شخصیت‌هایی که هرکدام به‌شکلی با یکدیگر در ارتباطند و در داستان‌های مختلف تکرار می‌شوند. منوچهر، یکی از شخصیت‌های فرعی داستان «پاییز» و «اردیبهشت چهل‌وشش»، حالا در داستان «ابر بارانش گرفته‌ست» به مرکز روایت آمده. داستان سرتاسر نامه‌ای است که منوچهر برای دوست مشترک خود و گیتی می‌نویسد. از مراوده و معاشرتش با گیتی و از عاقبت این معاشرت که به دوست داشتن رسیده، می‌گوید. بهار برای ساخت شخصیت‌های این داستان، زبان و لحن را به کار می‌گیرد. منوچهر، روزنامه‌نگاری که تنها مواجه‌هایش با تیترهای سَرراست و خشک خبری بوده، حالا ناتوان از درک گیتی و دنیای جدیدی است که پیش رویش قرار گرفته. بهار شخصیت منوچهر و تنهایی‌اش را با لحنی عاصی به ما نشان می‌دهد. او اجازه می‌دهد خود منوچهر ما را از آشفتگی، حسرت و تأثیرات ذهنی به‌جامانده از معاشرتش با گیتی باخبر کند. جمله‌های روایت ازهم‌گسیخته‌اند و انگار تمام نمی‌شوند، بعضی از تعابیر و قیدها تکرار می‌شوند و شتاب روایت داستان هم زیاد است. شاید علت استفاده از این نثر را بتوانیم در داستان دیگری از دنیای به‌هم‌پیوسته‌ی شمیم بهار پیدا کنیم؛ دنیای داستانی که تنهایی و حسرت حرف‌های نگفته و ناکامی در عشق، خط مشترک آن‌هاست. جایی در داستان «گیو» و از زبان گیو می‌خوانیم: «]تنهایی[ نثر آدمو تغییر می‌ده. عصبی نه، بریده بریده‌م شاید نه، یه‌جور چیز ذهنی پیچ‌درپیچ که تمومی نداشته باشه.۲»
در داستان «ابر بارانش گرفته‌ست» حادثه‌ای رخ نمی‌دهد. نوع ارتباط منوچهر و گیتی لابه‌لای حرف‌های او به تصویر کشیده می‌شود. منوچهر بی‌صدا نگران گیتی است و گیتی سعی می‌کند منوچهر را وارد دنیای ادبیات کند؛ ادبیاتی که به‌قول منوچهر: «…تکلیف آدم باهاش مشخص نیست…» گیتی که میان منوچهر و هملت همانندی دیده، از او می‌خواهد هملت را بخواند؛ شاید منوچهر هم مانند هملت محکوم به بیان نکردن احساس باشد، یا شبیه به او، چیزی را بخواهد که او را از دنیای خود دور می‌کند و با دنیای جدید هم سازگاری ندارد، «پس نقش آدمی خل و دیوانه را پیشه می‌کند. در این جهان دروغین، دیوانگی ماسکی است که به او امکان می‌دهد به هرآنچه می‌اندیشد بیندیشد و از ریاکاری بپرهیزد.۳» صدای تنهایی منوچهر در انتهای داستان تنهاتر و عاصی‌تر هم شنیده می‌شود. او حتی همان شعر تسکین‌بخشی را که گیتی برایش خوانده بوده هم از یاد می‌برد.
شاید بزرگ‌ترین درسی که از داستان‌نویسی شمیم بهار می‌شود گرفت، استفاده از لحن مناسب برای شخصیت‌پردازی و دوری از مستقیم‌گویی برای پردازش داستان است. با این روش، «عمل داستانی درون شخصیت رخ می‌دهد و خواننده غیرمستقیم در جریان شعور آگاه و ناآگاه شخصیت‌های داستان قرار می‌گیرد.۴»


۱. عنوان داستان مطابق رسم‌الخط نویسنده آورده شده.
۲. بهار، شمیم (۱۳۹۸). دهه‌ی ۴۰ و مشق‌های دیگر. تهران: نشر بیدگل، ص ۱۴۴.
۳. شکسپیر، ویلیام (۱۳۶۰). هملت. ترجمه: محمود اعتمادزاده. تهران: نشر دوران، ص ۱.
۴. میرصادقی، جمال (۱۳۹۴). عناصر داستان. تهران: نشر سخن، ص ۱۳۱.

گروه‌ها: ابر بارانش گرفته‌ست - شمیم بهار, اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: ابر بارانش گرفته‌ست, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, شمیم بهار, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد