کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

فرصت ازدست‌رفته‌ی عشق: نگاهی تحلیلی به داستان «ترس» نوشته‌ی امین فقیری

۳ اسفند ۱۴۰۰

نویسنده: محمدرضا صالحی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «ترس»، نوشته‌ی امین فقیری


این یادداشت در دو بخش کلی فرم و محتوا تنظیم شده که هرکدام دارای قسمت‌هایی هستند، و هدف از نگارش آن بررسی داستان «ترس» با نگاهی تحلیلی است؛ داستانی که اولین ‌بار در سال ۱۳۴۷ در مجموعه‌ی «دهکده‌ی پرملال» منتشر شده. همچنین سعی شده با قرائتی تنگاتنگ از متن، داستان و عناصر داستانی آن مورد تحلیل قرار گیرند تا معانی تلویحی آن آشکار شوند.

بخش اول: محتوا
۱- خلاصه‌ی پی‌رنگ:
قره‌محمد و همسرش، شاه‌صنم، قصد دارند برای رفتن به عروسی بهترین دوست قره‌محمد شبانه از تنگه‌ای کوهستانی که پر از جانوران وحشی است، عبور کنند. در این مسیر زن بدون این‌که مرد بفهمد، با خرسی مواجه می‌شود و از دست او فرار می‌کند. وقتی قره‌محمد بازمی‌گردد و ماجرا را می‌فهمد، به‎‌دلیل باور به افسانه‌ی خرس نر و زن و همین‌طور ترس از حرف مردم، شاه‌صنم را طلاق می‌دهد و زندگی خود و همسرش را ویران می‌کند.
همان‌طورکه می‌بینیم، پی‌رنگ داستان به‌غایت ساده به نظر می‌رسد، از پیچ‌وخم‌های پیچیده‌ی داستانی خبری نیست و درعین سادگی روایت می‌شود.

۲- دلالتمندی نام اثر و محتوای اثر
نام اثر هوشمندانه انتخاب شده. در نگاه اول، داستان مملو است از توصیفات ترسناک در نیمه‌شبی سرد در مکانی کوهستانی و وحشی؛ مکانی پر از حیواناتی درنده مثل گرگ و خرس و شغال. و به همین علت، ترس می‌تواند برای نام داستان دلالتمند باشد. این ترس ترسی فیزیکی است.
در نگاه دقیق‌تر، می‌بینیم که واژه‌ی ترس در متن داستان، معنای دیگری را هم القا می‌کند: ترسی که به‌‌هیچ‌عنوان فیزیکی نیست و کاملاً روانی است؛ یعنی ترس از حرف مردم. برای بازشناخت این دو ترس به متن داستان مراجعه می‌کنیم. در داستان می‌خوانیم:
«سیاهی کوه، اسرار‌آمیز و رعب‌آور بود و تنگ کوه را شکاف زده بود. مثل دهان مرده باز بود و بی‌حرکت. آماده‌ی بلعیدن بود و سکوتش هزاران راز داشت.» ← ترس فیزیکی از طبیعت
«به چه رویی می‌توانست به روستا برگردد؟ برایش ننگ بود که بگوید رفتم و زنم را به گرگ‌ها سپردم، رفتم و زنم را به خرس‌ها سپردم.» ← ترس روانی از حرف مردم
ماجرای ترس روانی قره‌محمد محدود به زمان گذشته نیست و اتفاقاً در روزگار ما نیز، این ترس روانی باعث وقوع اتفاقات وحشتناکی چون دخترکشی شده‌ که در بخش نگاهی فمینیستی به آن می‌پردازیم.

۳- نگاهی فمینیستی به محتوای داستان «ترس»
داستان «ترس» با رویکردی فمینیستی نیز قابل‌نقد است و ازآن‌جاکه این یادداشت حکم تحلیل -و نه نقد- را دارد، به اشاره‌ای کوتاه بسنده می‌کنیم. یکی از روش‌هایی که منتقدان برای نقد فمینیستی از آن استفاده می‌کنند، بررسی تقابل‌های دوجزئی در بازنمایی شخصیت زن و مرد است. یکی از مهم‌ترین تقابل‌ها تقابل انفعال زن دربرابر فاعلیت مرد است (کنشگری مرد دربرابر کنش‌پذیری زن). طنز تلخ ماجرا در این است که وقتی شخصیت زن، یعنی صنم، دست به کاری می‌زند و از حالت انفعال خارج می‌شود (فرار از دست خرس و منتظر نماندن برای نجات)، بازهم نتیجه‌اش در هم ‌شکستن و بنابراین کنش‌پذیری شخصیت زن، به‌علت خرافات رایج در جامعه است؛ انگار کشته شدن زن در کوهستان به‌وسیله‌ی خرس، برای شخصیت مرد قابل‌قبول‌تر است تا کنشگری او. در جدول زیر، چند نمونه از تقابل‌های دوجزئی را با ذکر مثال می‌آوریم:

مرد
زن
۱
کنشگری (تصمیم به طلاق)
کنش‌پذیری (قبول ظلم و طلاق)
۲
اخلاق‌باوری (در این‌جا خرافات)
بی‌اخلاقی (بی‌عفت شدن به‌علت افسانه‌ی خرس نر)
۳
شجاعت (در مسیر عروسی)
ترس (در مسیر عروسی)

همان‌طورکه در قسمت قبل آمد، تقابل دوجزئی اخلاق‌باوری (در مرد)/ بی‌اخلاقی (در زن)، امروزه نیز موجب اتفاقات ناگوار و باورنکردنی و دل‌خراش می‌شود. ماجراهای دخترکشی‌هایی که طی سال‌های اخیر در کشورمان شاهدشان بودیم، گواه این تقابل و باور به این تقابل در جامعه‌ی مردسالار است.

۴- نگاهی به درون‌مایه
نوشتن درباره‌ی درون‌مایه‌ی هر اثری دشوار است؛ مخصوصاً اگر اثر، مانند داستان «ترس» امین فقیری، شعاری نباشد. اگر بخواهیم نگاه ساده‌ای به درون‌مایه داشته باشیم، می‌توانیم بگوییم که درون‌مایه‌ی داستان را این جمله تشکیل می‌دهد: فرصت ازدست‌رفته‌ی عشق به‌علت فقر فرهنگی و خرافات. جمله‌ای که از آن در عنوان یادداشت هم استفاده شده. با قرائتی نزدیک از متن، متوجه می‌شویم که کل درون‌مایه‌ی اثر در جمله‌های پایانی داستان آمده:
«مادر گفت: “دختر من پاکه. چرا از خدا برگشتی؟ چرا می‌زنی زندگیتو خراب می‌کنی؟”
هیچ‌کس شفاعت نکرد. مردم آهسته‌آهسته نجوا می‌کردند و دور می‌شدند […] قره‌محمد با اندوه، خرامیدن زنش را تماشا می‌کرد.»
دو واژه‌ی «خرامیدن» و «زنش» هم در جمله‌ی آخر حائزاهمیت است. رفتن صنم در این‌جا به خرامیدن می‌ماند؛ یعنی از دید قره‌محمد، صنم با ناز و عشوه می‌رود و قره‌محمد هنوز صنم را در دل، زن خود می‌داند و او را دوست دارد، ولی به‌خاطر ترس از حرف مردم، فرصت عشق را از دست می‌دهد. همچنین کلمه‌ی «اندوه» در این‌جا اشاره به وقوف شخصیت تراژیک دارد که در بخش‌های بعدی به آن نیز خواهیم پرداخت.

بخش دوم: فرم
۱- روایت
داستان «ترس» به‌صورت خطی و با راوی دانای‌کل، درنهایت سادگی روایت می‌شود و خبری از زمان‌پریشی (جز یک مورد که در قسمت سوم همین بخش توضیح داده می‌شود) نیست. راوی به درون ذهن قره‌محمد و صنم نفوذ می‌کند و مکنونات قلبی آن‌ها را بازمی‌گوید. تقریباً (به‌جز مواردی اندک) تمام داستان به‌شکل نقل روایت می‌شود (و نه محاکات). از بیان توصیفی به‌کرات استفاده شده و صفت‌های کلی مثل رعب‌آور، وحشت‌بار و غیره برای توصیف و نقل به کار رفته‌. راوی پرگو نیست و نظر شخصی خودش را بیان نمی‌کند و این باعث کم شدن فاصله‌ی مخاطب و داستان شده‌. بیان توصیفی و توصیف طبیعت وحشی، رگه‌هایی از رمانتیسیسم و نوعی بازگشت به طبیعت به داستان بخشیده‌ که در ادبیات داستانی ما کمتر دیده می‌شود.

۲- روایت‌شناسی ارسطویی
اگر بگوییم نخستین روایت‌شناس تاریخ ادبیات ارسطو بود، چندان بیراه نگفته‌ایم. ارسطو با مطالعه‌ی تراژدی‌های زمان خودش، دست به مطالعه‌ای ساختاری زد و ساختار روایت تراژدی را به این شکل بیان کرد:
تقصیر تراژیک ← وقوف ← واژگونی
بیایید این ساختار را در شخصیت قره‌محمد (به‌عنوان شخصیتی تراژیک) بررسی کنیم.
تقصیر تراژیک قره‌محمد نادیده گرفتن عشقش نسبت به همسرش، صنم، است و همچنین باور کردن افسانه‌ای محلی‌-خرافی:
«قره‌محمد سرش را روی دستش گذاشته بود و در فکر بود: “با زبان زبرش آن‌قدر کف پای زن را لیس می‌زند که دیگر زن نمی‌تواند روی زمین بایستد.”»
واژگونی وقتی اتفاق می‌افتد که قره‌محمد موقعیت خود را به‌عنوان همسری که اتفاقاً با عشق ازدواج کرده بوده، از دست می‌دهد و زنش را به‌خاطر حرف مردم طلاق می‌دهد. این امر موجب پیرتر شدن و شکسته ‌شدن او درطی یک‌ شبانه‌روز می‌شود:
«هیچ‌کس شفاعت نکرد. مردم آهسته‌آهسته نجوا می‌کردند و دور می‌شدند. قره‌محمد ده سال پیرتر شده ‌بود.»
وقوف وقتی اتفاق می‌افتد که شاه‌صنم دارد خم کوچه را به همراه مادرش می‌پیچد و از نظر قره‌محمد ناپدید می‌شود و قره‌محمد «با اندوه» (همان‌طورکه در بخش محتوا اشاره شد) او را نظاره می‌کند.

۳- دوپاره شدن روایت: کمک به تعلیق و تجلی محتوا در فرم
وقتی صنم خرس را می‌بیند و همسرش را گم می‌کند و از او جدا می‌شود، روایت نیز دوپاره می‌شود. راوی ابتدا به سراغ صنم می‌رود و قایم شدن و فرار کردن او را از دست خرس روایت می‌کند تا این‌که صنم صحیح‌وسالم به آغوش مادر می‌رسد. طی برگشتی روایی، زمان در روایت دوباره به عقب می‌رود و راوی این‌ بار به سراغ روایت پاره‎‌ی دیگر ماجرا، یعنی تنهایی قره‌محمد در طبیعت وحشی می‌رود و ماجرا را از دید قره‌محمد روایت می‌کند. این تکنیک علاوه بر تجلی محتوا در فرم (تناظر بین دوپاره شدن رابطه‎‌ی این زوج به‌علت طلاق و دوپاره شدن روایت)، کارکرد دیگری نیز دارد و آن افزایش میزان تعلیق است: مخاطب می‌داند و شخصیت داستانی نمی‌داند. این همان فرمول قدیمی تعلیق است. چه بر سر قره‌محمد خواهد آمد؟ از کجا خواهد فهمید که صنم برگشته به روستا؟ این تعلیق باعث می‌شود که مخاطب از پشت کاغذ بر سر قره‌محمد فریاد بزند و بگوید که: «بازگرد به روستا. صنم زنده است». آیرونی زمانی شکل می‌گیرد که قره‌محمد از دیدن سلامتی زنش خوشحال نمی‌شود، بلکه ناراحت می‌شود و او را طلاق می‌دهد.

سخن نهایی:
داستان «ترس» نوشته‌ی امین فقیری، داستانی است که در نگاه اول به‌غایت ساده می‌نماید. شعار نمی‌دهد و دغدغه‌مند است. دغدغه‌ی بازنمایی خرافات را در اجتماعات کوچک دارد. دغدغه‌ی برابری جنسی دارد و مشکلات زندگی روستاییان مناطق محروم را به‌شیوه‌ای رئالیستی بازنمایی می‌کند.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, ترس - امین فقیری, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: امین فقیری, ترس, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد