کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ادیسه‌ای در بزرگ‌راه

۶ خرداد ۱۴۰۲

نویسنده: سمیه لطف‌محمدی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «بزرگ‌راه»، نوشته‌ی حسین نوش‌آذر


داستان «بزرگ‌راه» نوشته‌ی حسین نوش‌آذر، روایتی است از پدر و پسری معمولی که ماجرایی مبهوت‌کننده برای مخاطب خود می‌سازند. این تضاد از پرسش‌های ساده اما کنجکاوی‌برانگیز ابتدای داستان آغاز می‌شود و درطول روایت ادامه می‌یابد. سیر آرام و منطقی داستان کم‌کم دل‌آشوبه‌ای در دل خواننده می‌اندازد. او متوجه می‌شود اتفاقی قرار است بیفتد، اما نمی‌تواند ماجرا را پیش‌بینی کند. مخاطب داستان که فکر می‌کرده قرار است نویسنده پدری را پس از سال‌ها دوری به پسر برساند، در‌ پایان شوکه شده، متوجه می‌شود که سخت اشتباه تصور می‌کرده‌.
نوش‌‌آذر روایتی می‌سازد از تقابل جهان پدر و پسری؛ پسری که سال‌ها پیش وطن و پدر را ترک کرده و حالا بعد از گذشت شانزده سال این پدر است که قصد پیوستن به او را دارد. آدم‌های داستان نوش‌آذر بدطینت نیستند. پدر قصد آزار پسر را نداشته، اما آموخته بوده که فرزندانش را ندیده بگیرد. شخصیت‌پردازی نویسنده بی‌نقص است. او با به کار بردن ضمیر شما و خطاب آقا از زبان پدر برای پسرش در گذشته و حال به‌خوبی شخصیتی سنتی و سالار می‌سازد که مهر فرزندش در دلش نهفته و تسلطش بروز می‌کند. او هنرمندانه دخترانی برای پدر در نظر می‌گیرد که فقط یکی از آن‌ها ازدواج کرده و شاید این نشانه‌ای باشد بر انزجار از رفتار سنتی پدر. زنی به‌نام اختر خلق می‌شود تا نحوه‌ی آمدنش به زندگی پدر، دیکتاتوری او را نشان بدهد؛ پدری که اعتبار دخترانش را به برو‌بیای خودش می‌داند و معتقد است چون دبدبه‌وکبکبه‌اش فروریخته، دخترانش نیز دیگر خواستگاری ندارند.
سهراب همان ابتدای داستان در آینه که نگاه می‌کند، چهره‌ی خودش را چهره‌ی پدر می‌بیند. درواقع آینه او را ادامه‌ی راه پدر نشان می‌دهد؛ پسری که جانشین پدر می‌شود و خودخواهانه تصمیم می‌گیرد. خیانت پدر به مادر به تردید پسر در خیانت خودش به مادر بدل می‌شود و در ضمیر ناخودآگاه پسر باقی می‌ماند. او که خود را شریک در بدعهدی پدر می‌داند، بار این گناه را بر دوش می‌کشد و سنگینی بی‌وفایی پدر روحش را می‌آزارد. نوش‌آذر به‌درستی نام پسر را سهراب می‌گذارد، تا بتواند آنچه را در ذهن دارد پیاده کند. او می‌خواهد پدرکشی را جایگزین پسرکشی کند؛ پدرکشی‌ای که در ذهن پسر اتفاق می‌افتد و نه در واقعیت.
نوش‌آذر درطول داستان مرتب به مخاطبش یادآوری می‌کند که سهراب به همسرش ناهید آمدن پدرش را اطلاع نداده و با این کار چرایی‌ای برای خواننده‌ی داستانش ایجاد می‌کند؛ چرایی که به‌مرور التهابی در دل خواننده می‌اندازد و سبب می‌شود حدس‌هایی بزند. او خواننده را همراه سهراب به جاده‌ی فرعی می‌کشاند و مرداب و ماهی‌های ‌مرده را پیش چشمش می‌آورد تا به یقین حدسی که درخصوص کشتن پدر می‌زند، اطمینان پیدا کند؛ اما درنهایت برگ برنده‌اش را رو می‌کند تا مخاطبش با بهتی شدید روبه‌رو شود.
نویسنده به‌عمد تضادهایی را در دل روایتش می‌آورد تا خواننده را به تعمق وا‌دارد. تقابل عمده‌ی روایت آن‌جا رخ نشان می‌دهد که سهراب نگران گم‌ شدن پدری است که خود می‌خواهد او را گم کند؛ پدری که نمی‌داند احساسش به او عشق است یا تنفر. تضاد دیگر ماجرا این است که پسر رفته و پیوندش با پدر را پشت خط بازرسی فرودگاه جا گذاشته، اما پدر انگار که درطی این سال‌ها پسر را همراه خود می‌دانسته و ارتباطی ناگسستنی با او داشته. پسر می‌خواهد پدر را رها کند تا شاید ذهنش از اسارت پدر خلاصی یابد.
فضاسازی روایت آن‌قدر خوب انجام شده که مخاطب خود را در فرودگاه و منتظر مسافری می‌بیند که قرار است از راه برسد. سپس در جاده سوار بر ماشین سهراب و کنار پدر می‌نشیند تا به جنگل برسد. جاده، درختان، جنگل و مرداب همه به‌روشنی جلوِ‌ چشم خواننده‌ی داستان شکل می‌گیرد. او مرداب را می‌بیند، ماهی‌های مرده‌ را تجسم می‌کند و شبی که بر آن‌ها چادر کشیده را لمس می‌کند. پسرْ پدر را رها می‌کند شاید که بتواند خود را از بار بی‌وفایی پدر که بر دوش او نیز سنگینی می‌کند، نجات دهد. گم‌شدن سهراب در جاده، گم‌شدنش در سرگشتگی‌ها و تردیدهایی است که درنهایت سبب از خواب برخواستن او و پدر باهم می‌شود؛ پدری که فریادهایش هم‌زمان با شکستن سکوت دشت، دیوارهای جهانش را نیز ترک می‌اندازد. «بزرگ‌راه» روایتی خاص است که علاوه‌بر جنبه‌ی داستانی، دیدگاهی روانشناسی دارد. روح مخاطب با خواندن آن تکانی می‌خورد و دنیای او نیز همراه با جهان پدر و پسر دگرگون می‌شود.
.

گروه‌ها: اخبار, بزرگ‌راه - حسین نوش‌آذر, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: بزرگ‌راه, جمع‌خوانی, حسین نوش‌آذر, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد