کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

آنیوتا، سایکی مدرن

۷ مرداد ۱۴۰۲

نویسنده: باران حسینی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «آنیوتا»، نوشته‌ی آنتون چخوف


داستان «آنیوتا»، علی‌‌رغم پزشک بودن نویسنده، هم تعریف پزشک یعنی دورکننده‌ی درد و بیماری را به چالش می‌‌کشد و هم نگاه انسانی یک هنرمند را. نویسنده چنین تناقضی را با ترسیمی ساده و موجز می‌‌سازد. کلوچکوف دانشجوی سال سوم پزشکی در ارزان‌‌ترین اتاق مجتمع بزرگ آپارتمانی مبله‌ای، مشغول آماده شدن برای امتحان است. هم‌‌اتاقش آنیوتا، دختری سبزه، ریزاندام، رنگ‌‌پریده با چشمان خاکستری روشن، نشسته جلوِ پنجره‌‌ای با شیشه‌‌های یخ‌‌زده و مشغول برودری‌‌دوزی است. دانشجو برای این‌‌که درس آناتومی را یاد بگیرد، از دختر می‌‌خواهد بلوزش را دربیاورد و نقش مولاژی زنده را ایفا کند. درحین این صحنه‌‌ی تشریح متفاوت، همسایه‌ی‌‌ کلوچکوف که دانشجوی هنر است، سرمی‌‌رسد و آنیوتا را قرض می‌‌خواهد. او برای کشیدن سایکی نیاز به تنوع مدل دارد.
بی‌‌تفاوتی دانشجو حین شمردن دنده‌‌ها، وقتی که دختر از سرما می‌‌لرزد، حتی داشتن چنین توقعی در کنار تقاضای همسایه، که انگار وسیله‌‌ی شخصی دوستش را خواسته، خواننده را با موقعیتی عجیب روبه‌‌رو می‌‌کند. البته روایت که پیش می‌‌رود، معما حل می‌‌شود و خواننده پی می‌‌برد که دختر هم‌اتاقی معمولی نیست؛ بلکه جدا از نقش‌‌های نامتعارفش، خدمتکار هم هست.
چخوف با خونسردی و به‌دور از قضاوت و اعمال نظر، طنزی تلخ از مواجهه‌ی آدم‌‌ها می‌‌سازد: فردی که قرار است در آینده‌‌ای نه‌چندان دور سوگند یاد کند که تمام تلاشش را برای نجات انسان‌‌ها می‌‌کند، امروز دربرابر سختی و زمختی زندگی انسانی در نزدیکی خود، چشمانش را بسته. ریشخند خواننده دربرابر رفتار دانشجوی هنر عمیق‌‌تر می‌‌شود. او از نامرتبی اتاق گله می‌‌کند، نقدی که مستقیم به خدمتکار برمی‌‌گردد، درعین‌حال به او نیاز دارد و آنیوتا هم حق رد تقاضا را ندارد. مهم‌‌تر این‌‌که کلوچکوف برای توجیه این همکاری، از هدف والای هنر حرف می‌‌زند.
نویسنده‌‌ی هنرمند با خلق جهان داستانی، هم‌‌زمان صداهای مختلفی را به گوش خواننده می‌‌رساند: این‌‌که فقر و اجبار زندگی هویت انسانی را از یک نفر می‌‌گیرد و او را تبدیل به جزئی از اموال دیگری می‌‌کند. یا نادیده گرفتن یک انسان را نه از آدم‌‌های معمولی بلکه به‌ادعای یکی از شخصیت‌‌های داستان، از افراد تحصیل‌‌کرده به رخ می‌‌کشد؛ مردان جوانی که به هدف‌‌های بزرگ فکر می‌‌کنند و باید خوش‌‌سلیقه باشند. این‌‌جاست که خواننده به این پرسش می‌‌رسد که چه هدفی ارزشمندتر از درک شرایط یک زن و همدردی با او که برای زنده بودن و زندگی تلاش می‌‌کند؟ چخوف تمام این مفاهیم را بدون ارائه‌‌ی هیچ بیانیه‌‌ و اثری از ردپای نویسنده به ذهن خواننده‌‌ی اثر تزریق می‌‌کند.
نویسنده‌‌ی روس، جایی که از گذشته‌‌ی آنیوتا می‌‌گوید، کم‌ترین جانب‌‌داری را هم رد می‌‌کند. او تجربه‌‌ی زندگی با پنج دانشجوی دیگر را داشته که بعد از مدتی هرکدام مسیر موفقیت زندگی خود را جدا از دختر دنبال کرده‌‌اند و حالا کلوچکوف ششمی است. با توصیف این گذشته دوباره سؤال‌‌ها به ذهن خواننده هجوم می‌‌آورند. این‌‌که چرا در این مدت دختر در زندگی‌اش تغییری ایجاد نکرده؟ چرا حداقل به خدمتکاری دیدی حرفه‌‌ای ندارد، تا اتاق نامرتب، پر از آشغال و سطل پساب با ته‌‌سیگارهای شناور نباشد، که منجر به توبیخ ‌‌شدنش شود و به‌جای آن خیاطی می‌‌کند تا برای دانشجو چای و توتون بخرد؟ وقتی حین ایفای نقش جسد تشریح از سرما کبود می‌‌شود، یا حتی به کشیده شدن خط دنده‌‌ها روی پوستش، به چه دلیل اعتراض نمی‌‌کند؟ دختر می‌‌داند دیر یا زود کلوچکوف هم مثل قبلی‌‌ها راه خود را می‌‌رود، ولی حتی به حواس‌پرتی دانشجو هم فکر می‌‌کند، تا نتیجه‌‌ی امتحانش بد نباشد.
به نظر می‌‌رسد آنیوتا هم به‌خاطر موقعیتی که دارد، از هویت انسانی خالی شده و درمورد خودش دچار سردرگمی است. او سکوتی منفعلانه دارد و تمام مدت تلاشش این است که صرفاً خواسته‌‌های پزشک آینده را برآورده کند. درمقابل اخراج شدنش هم سکوتش را نمی‌‌شکند. تلخ‌‌تر این‌‌که با چشمانی گریان برای ابراز ارادت، چند حبه قند روی طاقچه را نیز به دانشجو برمی‌‌گرداند. درنهایت با اجازه‌‌ی دوباره ماندن، همچنان در سکوت کنار پنجره می‌‌نشیند و آرام چشمانش را پاک می‌‌کند.
نویسنده هوشمندانه، اسطوره‌‌ی یونان و روم باستان را بار دیگر در شکلی مدرن به تصویر می‌‌کشد. آن‌‌جا ونوس باوجود الهه بودن، سایکی را به رنج محکوم می‌‌کند، در روایت چخوف هم دو آدم تحصیل‌‌کرده و هدفمند آنیوتا را می‌‌رنجانند.

گروه‌ها: آنیوتا - آنتون چخوف, اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: آنتوان چخوف, آنیوتا, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد