کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سیمای مردی تنها درمیان جمع

19 اکتبر 2023

نویسنده: کاوه فولادی‌نسب
یادداشتی در پرونده‌ی «غمِ بزرگ؛ کارِ بزرگ»، منتشرشده در پاییز 1400، مجله‌ی آنگاه، شماره‌ی 15


بچه که بودیم، وقتی بلایی سرمان می‌آمد ــ در همان عالم کودکی را می‌گویم؛ مثلاً زمینی می‌خوردیم و سر زانوی‌مان زخم می‌شد یا دوچرخه‌مان را دزد می‌برد یا تعطیلات تابستان به ته می‌رسید و زنگ مدرسه و کابوس مشق پیش‌پیش می‌ریخت توی وجودمان ــ و اشکْ کاسه‌ی چشم‌مان را پر می‌کرد، بعضی بزرگ‌ترها یک‌جورِ بی‌خیالی ــ انگار که هیچ بلایی نازل نشده و آرامش کودکانه‌مان را به هم نزده ــ نگاه‌مان می‌کردند و می‌گفتند: «قوی باش. مرد که گریه نمی‌کنه.» با یک‌جور قطعیت و اطمینانی هم این را می‌گفتند، که یعنی «والسلام، ختم کلام.» در همان عالم کودکی هم از این بار گرانی که بی هیچ اندیشه و دقتی صرفاً به‌بها و بهانه‌ی جنسیت سرم هوار می‌کردند، لجم می‌گرفت. فکر می‌کردم و می‌کنم ــ از همان زمان که بچه بودم تا همین حالا که مردی میان‌سالم ــ که اتفاقاً خیلی‌وقت‌ها اگر واقعاً مرد باشی، گریه می‌کنی؛ خوب هم گریه می‌کنی. (می‌دانم آوردنِ همین «اگر واقعاً مرد باشی» معانی ضمنی‌ای دارد که حضورش در چنین متنی به‌نوعی نقض‌غرض است. اما خیال‌تان راحت؛ بی‌دقتی نکرده‌ام، می‌خواهم از دستگاه فکری و شیوه‌ی استدلالی همان‌هایی استفاده کنم که این مسئله‌ی مرد بودن را کرده‌اند توی کله و پاچه‌ی امثال من.) می‌دانم، می‌دانم و خوب هم می‌دانم که زن بودن در سرزمینی مردسالار و با فرهنگی سلطه‌جو و اقتدارگرا چه دردهایی دارد و درد را هم که از هر طرف بخوانی، درد است. حدیث مکرری است که خاطر بسیاری‌مان را مکدر کرده و می‌کند؛ شبانه‌روز و بی‌وقفه؛ مدام و مدام. اما مرد بودن چه؟ تابه‌حال کسی برای‌تان گفته که مرد بودن هم در چنین سرزمینی می‌تواند کار دشواری باشد؟ بله، نه هر مرد بودنی؛ نه هرجور مرد بودنی. اما وقتی مرد باشی و بخواهی خلاف جریان غالب مردسالار حرکت کنی، نظام سلطه و سرکوب ــ رسمی و غیررسمی ــ به کار می‌افتد و می‌اندازدت گوشه‌ی رینگ و تا می‌خوری بر سرورویت مشت و لگد می‌زند. چرا؟ چون تو را از خوارج می‌داند و مگر نه این‌که خوارج از کفار بدترند؟ جامعه‌ی مردسالار از تو می‌خواهد که احساسات انسانی‌ات را زیر پا بگذاری، درد را ندیده بگیری، مهربانی را رها کنی و به‌نام مرد بودن ــ بخوانید مقتدر بودن ــ تبدیل به گرزی شوی که مدام بر سر دیگران ــ ضعیف‌ترها ــ می‌کوبد. زمخت نباشی، مرد نیستی. خشن نباشی، مرد نیستی. بی‌مهر نباشی، مرد نیستی. و این فقط چیزی نیست که نرها ازت طلب کنند؛ چه بسیار ماده‌ها را در همین عمر نه‌چندان طولانی‌ام دیده‌ام که مرد را این‌طور می‌خواهند. تندی و صراحتم کلامم را به صداقتش ببخشید. مردی که در این جامعه‌ی مردسالار تمامیت‌خواه سلطه‌جو نخواهد به معیارهای تحمیلی مرد بودن تن بدهد ــ آن چیزی را می‌گویم که معمولاً سنتْ صورت‌بندی و دستگاه‌های حاکمه دیکته‌اش می‌کند ــ باید بابت هم‌آوا نشدن با آوای عمومی سلطه ــ سلطه‌ی مردانه ــ هزینه‌های زیادی بدهد؛ اولینش این‌که می‌گویند: «حالا که با عربده‌های ما کوک نیستی، بهتر است خفقان بگیری.» خفه‌ات می‌کنند؛ گیریم بگذارند هنوز نفس بکشی و سالی دوسه‌تا گوسفند بخوری و چند کیلویی برنج، خفه‌ات می‌کنند و بله، آنچه افسوس به جایی نرسد، فریاد تو خواهد بود. سرکوب از همان دوران کودکی شروع می‌شود؛ از همان جمله‌ی معروفِ «مرد که گریه نمی‌کنه.» و اگر گریه کردی، متهم می‌شوی به ضعیف بودن و کیست که نداند کار جامعه‌ی عقب‌مانده برچسب زدن است. نشسته مدام می‌پاید ببیند کدام برچسب را به پیشانی کدام بخت‌برگشته‌ای می‌تواند بزند. همین می‌شود که برای مردجماعت حرف زدن از ضعف‌ها و کمبودها به تابویی سفت‌وسخت بدل می‌شود. به متن‌های‌مان نگاه کنید؛ مثلاً همین متن‌هایی که در این صدساله‌ی اخیر نوشته شده. چه بسیار زنان شجاعی که جسارت به خرج داده‌اند و با بازگو کردن غم‌ها و دردهای‌شان حرکت در مسیر اصلاح را کلید زده‌اند. چندتا مرد داریم مثل ــ مثلاً ــ آل‌احمد که بردارند در «سنگی بر گوری» از ضعف خودشان بگویند؟ چندتا متن داریم که در آن‌ها درد مرد بودن ــ مرد بودن و نه سلطه‌جو یا مقتدر بودن ــ ثبت و ضبط شده باشد برای آیندگان؟ امروز به‌یمن جریان‌های آگاه‌ساز و رهایی‌‌بخش، بسیاری از دختران و زنان جامعه یاد گرفته‌اند که با کسانی که به هر شکلی به آن‌ها خشونت می‌ورزند یا به حقوق و حریم‌شان تجاوز می‌کنند، برخورد درست و متناسب با عمل‌شان داشته باشند. دست‌کم ساکت نمی‌مانند و متجاوز را رسوا می‌کنند؛ حتی اگر نتوانند حق‌شان را بگیرند. چندتا پسر یا مرد جوان را می‌شناسید که جرئت چنین افشاگری‌ای را داشته باشند؟ کجا به‌شان حق داده شده تا لب از لب باز کنند؟ مسئله‌ی ساده‌ای نیست. برچسب‌ها به کار می‌افتند و گاهی خیلی هم مستقیم هویت فردی و اجتماعی و حتی جنسی آن‌ها را هدف می‌گیرند. همین می‌شود که آن‌ها هم آزموده را نمی‌آزمایند و سکوت را ترجیح می‌دهند و درد را توی خودشان نگه می‌دارند و عطای گفتن بسیاری چیزها را به لقای خلاصی از اضطراب‌شان می‌بخشند. همین را تعمیم بدهید به جست‌وجوی کار و کسب درآمد و سایر شئون زندگی اجتماعی. زنان ــ بگذارید راحت بگویم ــ هرچه باشد، می‌توانند از تبعیضی که در چنین جامعه‌ای به‌شان تحمیل می‌شود، صحبت کنند و همدلی دیگران را برانگیزند و حتی شاید در این میانه‌ها یک آدم حسابی هم پیدا شد و دست‌شان را گرفت و همراهی و کمکی انسانی به‌شان کرد. مردها چه؟ آن‌ها که دست‌شان را نمی‌گذارند در دست نظام سلطه و با فساد موجود هم آوا نمی‌شوند، همدلی‌ای را برمی‌انگیزند؟ یا فوراً متهم می‌شوند به بی‌عرضگی و ناتوانی و کسی ــ اگر هم کاری از دستش بربیاید ــ این‌جور آدم‌ها را لایقش نمی‌داند و ترجیح می‌دهد امکاناتش را صرف آدم‌های باعرضه کند. و این‌ها را باید گذاشت کنار نگاه سنتی بخش بزرگی از بدنه‌ی جامعه که هنوز نان‌آوری برای خانواده را وظیفه‌ی قطعی مردان می‌داند. هیچ درباره‌ی مردانی شنیده‌اید که به‌‌خاطر شرایط بی‌ثبات اقتصادی جامعه بیکار شده‌اند و برای این‌که زنان‌شان متوجه این امر نشوند، صبح‌ها از خانه می‌زنند بیرون و تمام روز را در شهر ولگردی می‌کنند؟ تصویر دردناکی نیست؟ زندگی در جامعه‌ی کج‌ومعوج و قناس زندگی سختی است. یک ‌بار دیگر می‌گویم و لازم است تأکید کنم که فشار تحمیلی به زنان در این جامعه ــ این بی‌عدالتی بزرگ ــ چیزی نیست که دیده نشود. آن‌قدر عظیم و عیان است که حتی با چشم غیرمسلح هم دیده می‌شود. اما آنچه بر بخشی از مردان جامعه نیز می‌گذرد، تلخی‌ای است موجود؛ گرچه به این راحتی‌ها دیده و لمس نشود. می‌توانم درباره‌اش بگویم سیمای مردی تنها درمیان جمع… این تصویر دردناک‌تری است؛ تصویری پر از تناقض و غربت.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, مجله‌ی آنگاه, یادداشت‌های پراکنده دسته‌‌ها: کاوه فولادی‌نسب, مجله‌ی آنگاه

تازه ها

آنتی اپیفنی

جادوگر واقعی مادر است

عصیان جو و فریادهای بی‌صدای جک

داستانی برای بیدار شدن پدر و دختر

چیزهای راستکی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد