کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

من هم دیو هستم!

۲۷ آبان ۱۴۰۲

نویسنده: هژیر زردشتیان
جمع‌خوانی داستان کوتاه «عربی»، نوشته‌ی جیمز جویس


داستان «عربی» جویس روایتی است از نوجوانی که عاشق دختر همسایه می‌شود، برای دل بردن از دختر به‌سمت بازار عربی می‌رود. این توضیحی خطی از داستانی است که به بلوغ می‌پردازد؛ به حسی که شاید همه‌ی ما در لحظه‌ی مواجهه با واقعیتی آن راه حس کرده‌ایم. نوجوان داستان در محله‌ای زندگی می‌کند که کور است، مثل خود شخصیت اصلی داستان که کور است و به تعاریف معصومانه‌ و تظاهر جهان اطرافش دل خوش کرده. اما این تصاویر یکی‌یکی فرومی‌پاشند و پسر متوجه می‌شود که تمامی این تعاریف و تصاویر متعلق به جهان کودکی و خیال است. جهان واقعی چهره‌ی دیگری دارد؛ چهره‌ای که در آن معصومیت و عشق‌های سودایی جایی ندارند، جهانی که غریزه و منفعت بر هرچیز غلبه دارند.
شخصیت اصلی ابتدا با کتاب‌هایی که در خانه‌ی کشیش یافته مواجه می‌شود؛ کتاب‌هایی که خارج از عقاید کشیش و احتمالا حتی کفرآمیزند. این ریا و تظاهر در رفتار دیگری از کشیش هم نمود پیدا می‌کند. او که درنظر پسر انسانی بخشنده است، هنگام مرگ تمام پول‌هایش را وقف خیریه می‌کند. کشیش بخشنده پس‌انداز را چطور جمع کرده؟ این اولین مواجهه‌ی پسر با جهان بزرگ‌سالی است. پس از این مواجهه و نیز لمس احساس عشق، او وارد مرحله‌ی دیگری از بلوغ می‌شود. پسر تصویری اساطیری از معشوقش دارد، البته کشش جنسی و غریزی را هم در خود احساس می‌کند، اما سعی دارد این کشش را جعل کند و به‌سمت تعابیر رمانتیک ببرد: «تن من چنگ بود و کلمات و حرکات او چون انگشتانی بر تارهای آن می‌دوید.» این جمله خواهش جسمانی پسر نوجوان را تبدیل به عبادت معشوق می‌کند.
برای شخصیت داستان عشقش به دختر همسایه همان جامی است که ازمیان انبوه دشمنان می‌خواهد بگذراند؛ تنها نمادی که از معصومیت و جهان کودکی برای او باقی مانده، تنها بخش ایمان او به شنیده‌هایش و باورهایش؛ برای این‌که بتواند ثابت کند که جهان تا این حد ریاکارانه و مزورانه نیست؛ جهانی که در آن زن خیری که همسرش سمسار است هم در کار خریدوفروش است و نامش هم در داستان معنی کاسب را دارد. حالا پسر که دل‌زده از مدرسه و بازی‌های کودکانه است، می‌خواهد سفرش را آغاز کند؛ سفری برای حفظ جهان پیشین.
بازار عربی، با تمام هیاهو و تفاسیرش، مخصوصاً که خواست معشوق را هم برای رفتن دارد، تبدیل می‌شود به مکانی آرمانی برای حفظ باورهای پسر نوجوان. او با این سفر می‌خواهد سلحشورانه غنیمتی برای معشوقش بیاورد؛ اما سفر درنهایت برایش تبدیل به ناامیدی محض می‌شود. بازار عربی که در خیالش ساخته بوده هم مانند تمام دیگراجزای جهانش ریاکارانه و مزورانه از کار درمی‌آید. هیچ‌چیز جادویی در آن نیست. صرفاً محلی است برای خریدوفروش؛ جایی‌که زن فروشنده هم ریاکارانه سعی می‌کند با لهجه‌ی انگلیسی با دو جوان جلف حرف بزند. همه درحال ریا هستند. همه درگیر خریدوفروشند. شنیدن صدای شمارش سکه‌ها سرود این مراسم است. پسر نوجوان وقتی با این صحنه روبه‌رو می‌شود، خودش را شکست‌خورده می‌بیند. چاره‌ای ندارد جز پذیرفتن جهان بزرگ‌سالان که بسیار متفاوت است از باورهای کودکی او.
همان‌طور که در کتاب «بانوی کوهستانی ما» پسربچه پس از دیدن پاچین‌های زن و فهمیدن این‌که زنی معمولی است، داد می‌زند: «پدرم دیو است، مادرم دیو است، من هم دیوم و تو بیش از یک زن معمولی نیستی»، شخصیت داستان هم می‌فهمد که معشوقش جز یک دختر معمولی نیست که خواهان کالایی از این بازار خریدوفروش است؛ مثل النگوهای نقره‌ای که به دست انداخته و مدام تکان‌شان می‌دهد.
پسر درنهایت درمی‌یابد که خودش هم چیزی بیش از دیو نیست؛ همان دیوهایی که در خیالش از آن‌ها می‌ترسید. و این غرورش را لگدمال می‌کند و باعث بلوغ و رشدش می‌شود. جویس بسیار هنرمندانه احساسی را که شاید بسیاری از ما در مواجهه با جهان واقعی لمس کرده‌ایم، به تصویر می‌کشد؛ حسی که باعث می‌شود انسان بالغ شود و دریابد که این عقاید و ایمان نیستند که جهان را به پیش می‌برند، بلکه غریزه و منفعت خدایگان آن هستند. و ما هم چیزی جز دیو نیستیم.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, عربی - جیمز جویس, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, جیمز جویس, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, عربی, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد