کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

گذر سیاوش از آتش

12 ژوئن 2024

نویسنده: محمود قلی‌پور
یادداشتی درباره‌ی رمان «برلینی‌ها»، منتشرشده در مجله‌ی ادبی نوپا، شماره‌ی پنجم، بهار و تابستان 1401


«برلینی‌ها»ی کاوه فولادی‌نسب روایتی درباره‎‌ی چگونه روایت‌ کردن است. نویسنده‌ در این رمان زندگی یک نویسنده و کش‌وقوس‌هایش را تا خلق یک رمان پیش می‌کشد؛ گویی نویسنده در آینه‌ای نگاه می‌کند و مخاطب هردوِ این‌ها را از بیرون می‌نگرد. این ایستادن مقابل آینه می‌توانست برخی نکات و لحظات را بزرگ‌نمایی کند و از ارزش و اهمیت بعضی موقعیت‌ها بکاهد، اما فولادی‌نسب به‌جای استفاده از آینه‌های کوژ یا کاو، آینه‌ای تخت روبه‌روی سیاوش قرار داده و فراتر از این او را در خانه‌ای شیشه گذاشته. ما به‌اندازه، به همان حد واقعیت همه‌چیز را می‌بینیم و این خصلتی کاملاً رئالیستی به رمان می‌دهد. رئالیسم «برلینی‌ها» به زندگی فردی و خصوصی سیاوش همان‌قدر اهمیت می‌دهد که به دیگران. اما این دیگران کیستند؟ این‌ها همان‌هایی هستند که بار بخش عمده‌ی روایت درونی رمان را به دوش می‌کشند. نویسنده‌ای به‌نام سیاوش مدتی است کنار ایرانی‌های ساکن برلین می‌نشیند تا داستان زندگی‌شان را بشنود. این مهاجران عمدتاً افرادی با پیشینه‌ی سیاسی هستند که به چند دلیل اینک گوشه‌ی دیگری از دنیا را برای زندگی انتخاب کرده‌اند. قسمتی از این افراد به پایان ایدئولوژیک رسیده‌اند، هرچند بعضی‌های‌شان همچنان با آن تفکراتی که روزگاری آرمان‌شان بوده، همدلی دارند. گروه دیگری از این افراد طرد شده‌اند. آرمان‌های آن‌ها دیگر محلی از اعراب ندارد و نتوانسته‌اند همگام با زمان خود را به‌روز کند. این‌ها عموماً کسانی هستند که در آرامشی ظاهری در برلین مشغول زندگی هستند و سهم‌شان از زندگی صرفاً گذران زمان است. فولادی‌نسب به امروز نپرداخته و نگاهش به پشت سر است و وضعیت دیروز را در امروز می‌جوید. او برای کاویدن گذشته سراغ مکتوبات نرفته، بلکه با سازندگان گذشته هم‌نشین شده. و این است که می‌توان رمانش را روایت دست‌اول تاریخ نامید.
نگاه به تاریخ، زیستن در اکنون، کاویدن آنچه سبب شده امروز به این شکل دربیاید و درنهایت تعریف جایگاه انسان در بستر اکنون رمان‌ساز است. رمان روایت خطی یا غیرخطی از داستان زندگی یک فرد نیست، رمان نحوه‌ی شکل گرفتن است: بودن و شدن. آنچه رمانی را به‌عنوان متن قابل‌توجه می‌کند، روایت کردن این شدن است. در این شدن نویسنده نمی‌تواند همه‌چیز را ثابت نگاه دارد و تنها به بررسی یک متغیر بپردازد. علوم انسانی علوم طبیعی نیست که بتوان آن را این‌گونه بررسی کرد. وجه تمایز علوم انسانی با علوم طبیعی در همین است. در علوم انسانی ما با انبوهی از متغیرها روبه‌رو هستیم که برهم‌کنش این‌ها وضعیت بعدی را شکل می‌دهد. نویسنده‌ای که بتواند همه‌چیز را از وضعیت نخست تغییر دهد و در وضعیت بعدی آن‌ها را متحول شده یا اقلاً «شده» تحویل مخاطب بدهد، در کار خود موفق بوده. اهالی برلین، ایرانی‌های پناهنده به برلین، شکست‌خوردگان سابق، وفاداران به اندیشه‌ی پیشین، راوی، همسرش، دوستش، معشوقه‌اش و دیگران این المان‌های متغیر در بستر ثابت برلین هستند. اما می‌توان ادعای بیشتری هم داشت: برلین هم تغییر می‌کند. برلین در خود مردی وفادار به همسرش دارد که دچار تشویش در نوشتن است، ازسوی ناشناسی تهدید و توسط زنی حمایت می‌شود. برلین پس از لغزش سیاوشِ داستان دیگر آن برلین سابق نیست، حتی می‌توان گفت هوایش ابری‌تر است، گرفته‌تر است، شخصیتش دچار تغییر شده و نیاز دارد که به همان اصل وجودی خود برگردد. راه رفتن در دالان‌های موزه‌های برلین پس از آشنایی سیاوش با دلبرش، کافه‌های این شهر پس از صمیمی‌ شدن او با دوستان ایرانی تاجرش و شک داشتن به این‌ها که نکند همان کسانی باشند که تهدیدش می‌کنند و نمی‌خواهند او رمان خود را بنویسند، شکل دیگری دارد. به عبارت دقیق‌تر اگر بخواهیم این اصل را بپذیریم که شهروند به شهر هویت می‌دهد، دراین‌صورت می‌توانیم بگوییم که خلل واردشده به زندگی و کار سیاوش برلین را هم از برلینی که تاریخی طولانی را پشت سر گذاشته، دچار تشویش کرده. اما سیاوش ــ که این نام با چه دقتی انتخاب شده ــ از آتش عبور می‌کند و آتش به‌مدد عشق او به همسرش گلستان می‌شود. اینک می‌توان رفت در کافه‌ای نشست و قهوه‌ای نوشید؛ کاری که سیاوش اگرچه هم در زمان خستگی انجام می‌دهد و هم در وقت خوشی، اما شکل این‌دو با‌هم متفاوت است.
آنچه در ادبیات امروز ایران با آن روبه‌رو هستیم روایت‌هایی تخت از وضعیت مردمی است که در اکنون گرفتارند: زنی که به دنبال دفاع از حق خود است، مردی که به دنبال تکه‌نانی برای گذران زندگی است، جوانی که شرایط اجتماعی را مطلوب ادامه‌ی حیات نمی‌بیند و چیزهای دیگری ازاین‌دست. تمامی این موارد و بن‌مایه‌هایی این‌چنینی همگی جهانی اتمیزه را توسط نویسنده تحویل مخاطب می‌دهد که در آن خبری از پیوندهای اجتماعی، تاریخی و حتی سیاسی نیست. و مشکل ادبیات امروز هم همین است. انسان موجود مجردی نیست و شاید بزرگ‌ترین ویژگی او اجتماعی بودن و داشتن ارتباطات است که او را به سطحی بالاتر از دیگرموجودات می‌برد. پرداختن به داستانی که در اتاقی تنگ می‌گذرد، گام‌های تنهای شخصیت اصلی داستان در روستایی دورافتاده، یا حتی در پیاده‌رویی شلوغ در کلان‌شهری و بااین‌حال منزوی ماندن او بیان درستی از انسان عصرِارتباطات نیست. ادبیات نیاز به کنش، تعامل و دادوستد اطلاعات دارد. درحقیقت رمان وقتی شکل می‌گیرد که شخصیت‌های آن بتوانند در مجاورت هم قرار بگیرند، سخن خود را بر زبان بیاورند، تفاوت‌های‌شان را ببینند و راه آینده را از برهم‌کنش بین این تضارب آرا به دست بیاورند. مخاطب عصر کنونی هم نه نیاز به رومانتیسیسم موهومی محض دارد و نه کلاسیسم اشرافی را برمی‌تابد. او نیاز به متنی دارد که نگاهی به گذشته دارد، حال را شرح می‌دهد و چراغی به آینده می‌افکند. فقدان چنین آثاری بحران امروز ادبیات ماست؛ به‌عبارتی ازاین‌حیث ما با انبوه متونی روبه‌رو هستیم که اگر با اغماض بپذیریم دارای ادبیّت هستند، به‌سختی می‌توانیم بپذیریم رمان حتی در وجه معنایی خود هستند. شکل‌گیری رمان یقیناً از تعامل شخصیت‌ها ناشی می‌شود. پس مخاطب وقتی می‌تواند پس از خواندن متنی مدعی شود حقیقتاً رمان خوانده که تعاملی بین شخصیت‌ها و حتی بین خود و متن ببیند. هرچه شخصیت‌های یک رمان دامنه‌ی گسترده‌تری از حرف غایی را پوشش دهند، امکان گفت‌وگوی مخاطب با اثر بیشتر خواهد شد. اما سؤال این‌جاست که ما واقعاً چنین اثری در تاریخ ادبیات معاصر خود با تأکید بر دهه‌ی اخیر داریم یا نه، و «برلینی‌ها» کجای این قصه قرار می‌گیرد؟ پاسخ این است که برای شمردن چنین متونی که بتوان با اطمینان نام رمان را بر آن‌ها نهاد، به انگشتان دو دست هم نیازی نیست. البته می‌توان فهرست بلندی از آثاری شمرد که رمان به‌معنای واقعی هستند، اما در بیشتر آن‌ها ادبیات حضور ندارد و بالعکس. ما نیاز به متنی داریم که هم در آن از اتمیزه کردن انسان خودداری شود و او را موجودی دارای ارتباط، گوشی برای شنیدن و زبانی برای گفتن فرض کند و هم ادبیات به‌معنای زیبایی، دایره‌ی وسیع کلمات و به بیان کلی فرم قابل‌دفاع را در خود داشته باشد.
«برلینی‌ها» درهم‌تنیدگی فرم و معناست. اعتقاد کلی بر این است جایی که شما بتوانید فرم را از محتوا جدا کنید، با اثری روبه‌رو هستید که قابل‌دفاع نیست. آن‌‌جایی ما با رمانی ادبی روبه‌رو هستیم که نتوان فرم را از محتوا جدا کرد و این‌دو با چفت‌وبستی محکم درهم تنیده شده باشند. «برلینی‌ها» روایت صادقانه‌ای از مردمانی است که روزگاری سودای خاصی در ذهن داشته‌اند. شکل روایت سیاوش نشستن روبه‌روی روایان اخبار است. او یک راوی ندارد و به همین دلیل در کنار هم قرار گرفتن این راویان حقیقت را بی‌آن‌که نویسنده تأکیدی بر روایت خاصی داشته باشد، عیان می‌کند. این تمام ماجرا نیست. خود سیاوش به‌عنوان جوینده نیز دارای زندگی خصوصی‌ای است که در عرصه‌ی عمومی برلین برملا می‌شود. او همان‌قدرکه دیگران را واکاوی می‌کند، خود را نیز رو می‌کند. همان‌قدرکه صادقانه حرف‌های پیرمردی را که اشتباه کرده می‌نویسد، همان مقدار هم لغزش خود را واگو می‌کند. نتیجه این می‌شود که روایت، واقعیت، حقیقت و هرآنچه هست و نیست شفاف و زلال می‌شود. نویسنده برای نوشتن این شفافیت سراغ پیچیدگی ادبی نمی‌رود و آن را به ساده‌ترین شکل ممکن ارائه می‌کند. همین سبب می‌شود که ما با رمانی راحت‌خوان روبه‌رو شویم. می‌توان پیش‌بینی کرد که چنین متن راحت‌خوان و صادقانه‌ای می‌تواند مخاطب زیادی را به‌سوی خود جلب کند؛ مخاطبی که شایسته‌ی خواندن متن درست است، اما متأسفانه در این سال‌ها به‌سمتی رفته که از ادبیات دور مانده. اگر بخواهیم کار فولادی‌نسب را از نگاهی کلان مورد قضاوت قرار دهیم باید بگوییم او شایسته‌ی این توجه است، زیرا توانسته اثری درخور مخاطب تولید کند. او قصد فریب مخاطب را ندارد، او نمی‌خواهد با عنوان «برلینی‌ها» به‌عنوان یک فرهنگ بیگانه مخاطب جذب کند و نیز نمی‌خواهد با رجعت به گذشته‌ای که همواره محل‌بحث است خود را به‌عنوان تحلیلگر این بخش بشناساند. او به‌عنوان کسی که اکنون می‌توانیم بگوییم از دیاسپورای ادبیات ایران در اروپاست، آن بخش از حقیقت را که درپی تغییر جغرافیا و تن به مهاجرت دادن درک کرده به ما نشان می‌دهد. و اگر بخواهیم این بار ما با او صادق باشیم باید بگوییم که اثر پرحجم او اگرچه کشمکش چندانی ندارد و مدام بر یک نقطه‌ی درماتیک می‌چرخد، از آثاری است که ضرورت داشت نوشته شود. این ضرورت همواره حس می‌شد که صدای آن دیگری که سال‌ها خاموش مانده بود، شنیده شود. ازاین‌منظر او دست به کار بزرگی زده و خوش‌وقتیم که اثرش از او گذشت و به دست ما رسید.

گروه‌ها: اخبار, برلینی‌ها, تازه‌ها, مجله‌ی تجربه دسته‌‌ها: برلینی‌ها, کاوه فولادی‌نسب, مجله‌ی تجربه

تازه ها

زنبورهای بی‌کندو

راهی برای بقا

زنبورها همیشه به خانه برمی‌گردند

بررسی ویژگی وحدت در عین کثرت در داستان «زنبورها؛ بخش اول»

تولید یک کتاب واقعی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد