کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملات / ۲ یک مقوله‌ی پیش‌پاافتاده

۲۶ تیر ۱۳۹۴

سال‌ها پیش -چهارده‌پانزده سال پیش، وقتی من هنوز خیلی جوان‌تر از امروزم بودم و هنوز به‌طور جدی وارد حرفه‌ی نویسندگی نشده بودم- روزی یکی از ناشران قدیمی و خوش‌نام، که حالا از دنیا رفته -یادش گرامی- به من گفت: «نویسنده‌جماعت بهترین بازاریاب کار خودشه.» این را گفت و آخرین جرعه‌ی چایش را سرکشید؛ جوری که انگار بخواهد بگوید «والسلام، ختم کلام». او موسفیدکرده‌ی این کار بود و جوان بیست‌ساله‌ای که من آن روزها بودم، باید بیشتر گوش می‌داد و کمتر حرف می‌زد. اعتراضی نکردم. نگفتم با این قطعیتی که دارد به حرفش می‌دهد (و البته مقدماتی که گفت‌وگوی‌مان داشت)، دارد تصویر ذهنی من را از تمام کسانی که تا آن زمان عاشقانه آثارشان را خوانده بودم، مخدوش می‌کند. یادم هست بیرون درِ دفترش چنددقیقه‌ای نشستم روی پله‌های ساختمان همسایه و سرم را گرفتم میان دست‌ها و چشم‌هایم را بستم. در هیاهوی بوق ماشین‌ها و زیر شلاق آفتاب تابستان تهران، توی تاریکی پشت پلک‌هایم نویسنده‌های محبوبم را یکی‌یکی می‌دیدم که سرچهارراه‌هاکتاب‌های‌شان را می‌فروختند. گاهی با خودم فکر می‌کنم اگر امروز دوباره با آن آقای ناشر می‌نشستم پای گفت‌وگو، او نیازی نداشت برای رسیدن به جمله «نویسنده‌جماعت بهترین بازاریاب کار خودشه»، آن همه مقدمه‌چینی کند. بعضی‌وقت‌ها بازی آن‌قدر رو می‌شود که ندیدنش چشم‌های تمام‌بسته می‌خواهد. حالا دیگر مدت‌هاست که حرفه‌ی عَرَضی بسیاری از دوستان داستان‌نویس «لانسه کردن» آثارشان است و این دیگر نه چیزی است که قبح داشته باشد و کسی -اگر هم مرتکبش می‌شود- رویش نشود به زبان بیاورد. اصلاً شده قاعده بازی. در این میان، این اعتبار حرفه‌ی نویسندگی است که مخدوش می‌شود و اصل سود هم روانه‌ی جیب ناشر می‌شود. اگر امروز دوباره با آن آقای ناشر می‌نشستم پای گفت‌وگو، وقتی او می‌گفت «نویسنده‌جماعت بهترین بازاریاب کار خودشه»، من ازش می‌پرسیدم به نظرش دليل این ماجرا چیست؟ خود نویسنده‌ها؟ یا بازار نشر؟ یا سازمان معیوب و ناقص ناشرها، به‌خصوص ناشرهای خصوصی؟ واقعیت این است که ناشرها -به‌خصوص ناشرهای خصوصی- صلاح را در این دیده‌اند که به جای حقوق دادن به یک نفر متخصص روابط عمومی یا تبلیغات، این کار را برون‌سپاری کنند و خیلی آهسته و آرام بیندازندش گردن نویسنده‌ای که -چندان منفعت مالی‌ای که از کتابش نمی‌برد، دست‌کم- دلش می‌خواهد آدم‌های بیشتری اثرش را بخوانند. بيشتر نويسنده ها -آگاهانه و ناآگاهانه- اين نقش را پذيرفتند و همین شده که امروز مسئول هماهنگی برگزاری جلسه‌های رونمایی (که این یکی خودش ماجرایی است و به‌موقع سراغش خواهم رفت) و نقد یک کتاب، خود نویسنده‌اش است. پیشنهاددهنده یادداشت و نقد و مصاحبه‌ یک کتاب، خود نویسنده‌اش است. بازاریاب یک کتاب، خود نویسنده‌اش است. حالا دیگر حرف آقای ناشر، زهرش گرفته شده. اپیدمی شدن، زهر پدیده‌ها را می‌گیرد، اما کشندگی‌شان را نه. خوب است در کنار حرف‌های دور و درازی مثل لغو سانسور پیش از چاپ و پیوستن به کنوانسیون برن برای حمایت از آثار ادبی و هنری (که البته هر دو از «الزامات» ادبیاتی زنده و پویا و سالم است) کمی هم به مقوله‌های ساده‌تر و پيش پاافتاده فکر کنیم؛ مثلاً «اصلاح ساختاری (سازمان اداری) بنگاه‌های نشر» در ایران.

دریافت صفحه پی‌دی‌اف روزنامه از اینجا.

گروه‌ها: تأملات دسته‌‌ها: بازار نشر ایران, تأملات آرمان, کاوه فولادی‌نسب

تازه ها

پری‌های مهاجر

دریچه‌ای به‌روی دیاسپورا

ادبیاتی که وام‌دار معماری شد

ادیسه‌ای در بزرگ‌راه

گذار

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد