کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

دروغ زیبای داستان

۷ دی ۱۳۹۶

شماره‌ی اول ستون هفتگی «هزارتوی خیال»، منتشرشده در تاریخ ۷ دی ۱۳۹۶ در روزنامه‌ی وقایع اتفاقیه


چند سال پیش، در دانشکده‌ی معماری، با یکی از دانشجوهایم درباره‌ی پایان‌نامه‌اش حرف می‌زدم. موضوع کارش طراحی اقامتگاهی برای مهاجران بود. درباره‌ی مسایل مختلفی حرف زدیم؛ از مباحث نظری و فنی معماری گرفته تا لزوم توجه واقع‌بینانه به مسایل اقتصادی و مالی در چنین پروژه‌هایی. یادم هست که اواخر گفت‌وگوی‌مان، بهش گفتم «بیشتر از هر چیزی لازم داری با زندگی مهاجرا آشنا شی؛ انگیزه‌ها، موانع، دلخوشیا، کمبودا و خلاصه، سبک زندگی‌شون. برای اینا بد نیست چندتایی داستان و رمان هم بخونی؛ داستانا و رمانایی که به امر مهاجرت و زندگی مهاجرا پرداخته‌ن و می‌تونی با خوندن‌شون به مساله نزدیک‌تر شی.» گفت «یعنی قصه بخونم استاد؟» پوزخندی زد و ادامه داد:‌ »چندتا کتاب علمی درست‌وحسابی بهم معرفی کنین.» بهتم برد. چند لحظه‌ای نتوانستم چیزی بگویم. از آن مواقعی بود که در کسری از ثانیه، هزار فکر و خیال از سرت می‌گذرد. گفتم «نفهمیدم چی گفتی.» حرفش را تکرار کرد. نفهمیده بود چی گفته بودم. نیم‌ساعتی برایش روضه خواندم که رمان و داستانْ خودِ زندگی است؛ تجربه‌ای ناب که به خاطر همه‌ی محدودیت‌های بشری نمی‌توانی در جهان و زندگی واقع داشته باشی. این‌طوری نیست که فکر کنی داستان فقط برای سرگرمی است. سرگرمت هم می‌کند، این درست. اما در حقیقت تجربه‌ی زندگی‌های دیگر و وضعیت‌وموقعیت‌های دیگر است در متنی روایی، که به رشد آگاهی و استدراکت از هستی منتهی می‌شود؛ و بله، هرکه بامش بیش، برفش بیشتر، هرقدر معرفتت بیشتر باشد، می‌توانی درک و دریافت عمیق‌تری از متن داشته باشی. هفته‌ی بعد که آمد، پنج شش کتاب فارسی و انگلیسی درباره‌ی مهاجرت و دایاسپورا و موضوعات مرتبط با خودش آورده بود. آدم کتاب‌نخوانی نبود، همه را در همان یک هفته مطالعه کرده بود. گفتم «رمانا و داستانایی رو که گفتم، خوندی؟» گفت «نه استاد، شرمنده. اینا به نظرم مفیدتر بودن.» آدم دیکتاتورمآبی نبودم و نیستم که بگویم باید همین کاری را بکنی که من می‌گویم. کارْ کار او بود و حق انتخاب هم با او… و البته، انتخابش من را عمیقاً به فکر فرو برد. در این سال‌ها بارها و بارها این خاطره را مرور کرده‌ام. حتماً یک جای کار می‌لنگد. چطور ممکن است فرهیختگان جامعه‌ای چنین نظر یا قضاوتی درباره‌ی رمان و داستان داشته باشند؟ لذت متن و کیفیت ادبی و خیال‌ورزی به کنار، ‌آیا جز این است که یکی از بهترین راه‌ها و گذرگاه‌های اندیشیدن، رمان و داستان خواندن است؟ آیا جز این است که به قول جان آپدایک «داستان دنیای ما را توسعه می‌دهد»؟

در «هزارتوی خیال» می‌خواهم همراه خوانندگانم داستانخوانی کنم تا یادآوری کرده باشم بزرگ‌ترین مفاهیم اندیشه‌ای و زیستی بشری در داستان‌ها روایت شده‌اند، تا یادآوری کرده باشم تأثیر یک داستان خوب از هزار مقاله و سخنرانی بیشتر است، تا یادآوری کرده باشم یک داستان‌نویس عمیق‌ترین اندیشه‌ها و امیدها و اضطراب‌های بشری را به زبانی هنرمندانه و غیرمستقیم با خواننده‌اش در میان می‌گذارد، و تا یادآوری کرده باشم هنرْ نیاز روح بشر است، غذای روح؛ و داستان پرظرفیت‌ترین و انعطاف‌پذیرترین شکل هنری است، لازم است تا می‌توانیم فاصله‌مان را با آن کم و کمتر کنیم..


دریافت فایل پی.دی.اف این یادداشت از اینجا

گروه‌ها: تازه‌ها, هزارتوی خیال دسته‌‌ها: روزنامه‌ی وقایع اتفاقیه, کاوه فولادی‌نسب, نقد ادبی, هزارتوی خیال

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد