کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

در کمین آزادی

۴ خرداد ۱۳۹۷

نویسنده: آزاده شریعت
جمع‌خوانی داستان کوتاه «یِرمولای و زن آسیابان»۱، نوشته‌ی ایوان تورگنیِف۲


ایوان تورگنیِف شکارچی است. مخاطبانش را شکار می‌کند، و البته تعداد محدودی از آن‌ها را تا انتهای مسیر با خود می‌برد. آی خوانندگان محترم آقای تورگنیف، لطفاً تا آخر داستان دوام بیاورید. او جان شما را با احترام در یک مقدمه‌ی طولانی به‌لب می‌رساند؛ چه‌بسا از خیر خواندنش بگذرید و یا در بیراهه‌های مسیر گم شوید و نفهمید قرار است به کجا برسید. او سر صبر و باحوصله عبارت «کمین شبانه» را برای خواننده توصیف می‌کند. به‌ظاهر می‌خواهد او را به عمق داستان وارد کند. مشارکت او را می‌طلبد. فضا را در آن شرایط تاریک و خون‌بار، شاعرانه توصیف می‌کند. بعد می‌رود سراغ یِرمولای؛ شخصیتی که نامش بر پیشانی داستان ثبت شده و به‌نظر می‌آید که باید شخصیت محوری داستان باشد. یرمولای مرد نچسبی است که نه سیمای زیبایی دارد، نه رفتار دلپسندی؛ یک آدم بی‌اهمیت که برای بالادستی‌ها بی‌ارزش و برای پایین‌دستی‌ها قابل‌ترحم است. اربابش برای مهارت او ارزشی قائل نیست. وسایل کارش را دراختیارش قرار نمی‌دهد و شرایط را برای او جوری ساخته که خودش درپی فراهم کردن ابتدایی‌ترین ابزار شکار گرفتار باشد. او یک سگ زشت دارد، والِتکا، که البته کار خودش را خوب بلد است. بار زیادی از مسئولیت شکار بر دوش اوست، اما او هم در این جامعه برای بالادستی‌ها فقط یک وسیله است. یرمولای به او غذا نمی‌دهد. رفتارش با والتکا شبیه رفتار دیگران با خود یرمولای است. او هم فهمیده که تأمین رفاه زیردستی، یعنی از دست رفتن بردگی او. می‌داند برده اگر مرفه شود، طالب آزادی است. تورگنیف در گفتن آنچه اهمیت ندارد، پرگویی می‌کند. او بازْ شکارش را خسته و کم‌جان به‌دنبال خودش می‌کشاند. مقدمه‌چینی را تا آن‌جا کش می‌دهد که راوی و یرمولای و خواننده به یک آسیا می‌رسند. آن‌ها باید چند ساعت بعد دوباره به کمینگاه برگردند. منطق می‌گوید که حتی اگر شده با پافشاری و خواهش، در همین آسیا اتراق کنند. آسیابان اول بااکراه و بعد بااصرار از آن‌ها پذیرایی می‌کند. نویسنده، ادامه‌ی نام داستان را گذاشته «زن آسیابان». خواننده فکر می‌کند که خب بالأخره به بزنگاه داستان رسیده. «یرمولای و زن آسیابان» به‌هم رسیده‌اند. او همراه با راوی داستان، پنهانی به حرف‌های یرمولای و زن آسیابان گوش می‌دهد. آن‌ها باهم رابطه‌ی عاطفی دارند. همه ازقبل می‌دانند که یرمولای همسرش را دوست ندارد و هفته‌ای یک بار به‌اجبار به دیدنش می‌رود. کشف رخ می‌دهد. معلوم می‌شود که یرمولای عاشق زن آسیابان است. تورگنیف هنوز دست از سر شکار برنداشته. حالا نوبت شکاری است که تا این‌جا دوام آورده. راوی، زن آسیابان و ارباب سابقش را می‌شناسد. او یک کلفت است که اربابان در کودکی او را از خانواده‌اش خریده‌اند، سال‌ها از او کار کشیده‌اند و زمانی که بین او و نوکرشان، پتروشکا، رابطه‌ی عاشقانه شکل گرفته، مجازاتش کرده‌اند. مجازات عشاقِ طالب زندگی، فقط اخراج از خانه‌ی اربابی نیست: کلفت را به آسیابان می‌فروشند و نوکر را به گماشتگی دولت می‌فرستند. عشق یعنی طلب زندگی، یعنی خواستن آزادی، و ارباب‌ها در کمین آزادی نشسته‌اند. ایوان تورگنیف نه با ساختاری منظم و پی‌رنگی منسجم، که با پراکنده‌گویی و وارد کردن حاشیه، خواننده‌ی پرحوصله را در انتهای داستان به کشف و شهود می‌رساند. در داستان او، هیچ‌کس شخصیت محوری نیست. همه در این داستان در کمین هم نشسته‌اند‌. او با زبردستی ذهن مخاطب را پیچ‌وتاب می‌دهد، تا در لابه‌لای داستان، حقیقتی بزرگ را تقدیم او کند. او در زمانه‌ای این زخم را آشکار می‌کند که اعدام و تبعید کمترین جزای اندیشمند بوده است. او در سطرسطر «یرمولای و زن آسیابان» به هنرمند دوران‌های بعد یاد می‌دهد که حرف بزند و روشنگر باشد. ثابت می‌کند که راز ماندگاری در حساسیت به مسائل زمانه است.


۱ . Yermolai and the Miller’s Wife

۲ . (Ivan Sergéyevich Turgénev (1818 – 1883

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, یِرمولای و زن آسیابان - ایوان تورگنیف دسته‌‌ها: ایوان تورگنیف, جمع‌خوانی, داستان کوتاه, رئالیسم, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب, یِرمولای و زن آسیابان

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد