کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سایه‌ها و دیوار

۵ مهر ۱۳۹۷

نویسنده: گلناز دینلی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «نقش روی دیوار»، نوشته‌ی ویرجینیا وولف


«نخستین بار شاید در نیمه‌های ژانویه‌ی سال جاری بود که که تا سرم را بلند کردم چشمم به نقش روی دیوار افتاد.»
سنگی درون آب می‌افتد. آب متلاطم می‌شود، موج برمی‌دارد و دایره‌های متحدالمرکز شروع به گسترش از منبع به اطراف می‌کنند تا بالأخره اولین امواج، جایی در کرانه‌ها آرام بگیرند و این تلاطم همچنان از مرکز به کرانه‌ها ادامه یابد. نقش روی دیوار مصداق سنگی است که وولف در ذهن راوی داستانش می‌اندازد و به این ترتیب تلاطم ذهنی راوی و به دنبال آن سیل افکار او در جهت تلاش برای پاسخ دادن به یک پرسش ساده اما اساسی آغاز می‌شود؛ نقش روی دیوار چیست؟
بنیان داستان «نقش روی دیوار» بر پایه‌ی نسبیت و عدم قطعیت بنا شده است؛ نه‌فقط در ماهیت نقش روی دیوار، که حتا در زمان اولین مواجهه‌ی راوی با آن نیز قطعیتی وجود ندارد. این عدم قطعیت از اولین سطرهای داستان شروع می‌شود و در ادامه به تمامی دریافت‌ها و تلقی‌های راوی از جهان پیرامونش تسری می‌یابد. «نقش روی دیوار» مجموعه‌ای از انتخاب‌های هوشمندانه است. راوی اول‌شخص -و البته غیرقابل‌اعتماد- داستان در خلال یک تک‌گویی درونی طولانی دست به کنکاش برای درک جهان پیرامونش می‌زند و این دو مؤلفه در کنار یکدیگر باز هم به این عدم قطعیت و اطمینان دامن می‌زنند.
وولف برای معرفی شخصیت محوری داستانش هیچ مشخصه‌ی ظاهری‌ای ارائه نمی‌کند. بنابراین تمام آن‌چه خواننده از راوی می‌داند، بر مبنای خلق‌وخو و حال‌وهوا و کشف جهان‌بینی او در خلال تک‌گویی‌های درونی و پرسه‌زنی‌های ذهنی‌اش به دست می‌آید. به‌واسطه‌ی همین پرسه‌زنی‌های ذهنی است که شیوه‌ی روایی جویس با کیفیات مدرنیستی روایت وولف ادغام می‌شود تا این «گذار از روایت اول‌شخص سنتی و رایج به روایتی ذهن‌محور» هرچه بیش‌تر به خدمت معنای داستان دربیاید.
راوی در محل ثابتی روبه‌روی دیوار نشسته و بار تحرک داستان تماماً بر دوش ذهن راوی است، که مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرد. به این ترتیب نه‌تنها بی این که عمل داستانی محسوسی در داستان رخ دهد، پویایی و تحرک در صحنه و فضا اعمال می‌شود، بلکه یک بار دیگر عناصر داستان به خدمت درونمایه درمی‌آیند، تا تأکیدی باشند بر نسبی بودن دریافت انسان از پدیده‌ها در عین ثبات واقعیت. این وضعیت بسیار شبیه به تمثیل غار افلاطون است؛ وضعیتی که انسان را در انتهای غاری ایستاده رو به دیوار ترسیم می‌کند، درحالی که تمام دریافتش از جهان، مبتنی بر سایه‌هایی است که از پدیده‌های بیرون، بر دیوار غار می‌بیند.
استفاده از تضاد رنگ نقش با دیوار پشتش، نمادی از تضاد حاکم بر جامعه و به‌تبع آن ذهن راوی است: «نقش گرد کوچکی بود، سیاه روی دیوار سفید…» با تغییر تلقی‌های راوی نسبت به ماهیت نقش روی دیوار (از جای میخ، به گلبرگ گل، و نهایتاً حلزون)، یک جریان آشکارسازی و خودآگاهی نیز در زن نسبت به خودش و جهان پیرامونش شکل می‌گیرد.
انتخاب حلزون یکی از هوشمندانه‌ترین این انتخاب‌هاست. ویژگی‌های ریختیِ این جانور (شکل دایره‌وار صدف، پیچیدگی، تودرتویی، حرکت آرام و ثباتش در عین حرکت) به‌طرز شگفت‌انگیزی با بهانه‌ی روایت و مقصود نویسنده در هماهنگی است.
«نقش روی دیوار» تمثیلی است از نسبیت و عدم قطعیت در فهم انسان از وقایع و عینیات؛ نگاهی معرفت/معناشناسانه است به چیستی جهان. جست‌وجویی است برای یافتن حقیقت اشیا و پدیده‌ها. شاید به همین علت است که از آن به عنوان مانیفست مدرنیسم یاد می‌کنند؛ زیرا آن‌چه در انتها حاصل می‌شود آگاهی به این مسئله است که تلاش برای درک تمامیت یک پدیده نه فقط غیرممکن که بیهوده است؛ «مثل مورچه‌هایی که بی‌تابانه کاهی را سر دست می‌برند و بعد رهایش می‌کنند»… آگاهی به این که «همه‌چیز دارد می‌جنبد، می‌افتد، می‌لغزد، ناپدید می‌شود…»، این که «ماده منقلب است».

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, نقش روی دیوار - ویرجینیا وولف دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب, نقش روی دیوار, ویرجینیا وولف

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد