کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

خطای لاجرم

۵ مهر ۱۳۹۷

نویسنده: آزاده شریعت
جمع‌خوانی داستان کوتاه «نقش روی دیوار»، نوشته‌ی ویرجینیا وولف


نقش روی دیوار چیست؟ برای کسی که در گوشه‌ای از اتاق نشسته و می‌خواهد بدون حرکت به حقیقت دست پیدا کند، معیار درست بودن واقعیت چیست؟ نور از هر کجا که بتابد تصویر را مبهم و متغیر می‌کند. تقصیر چشم نیست. نقش هم ثابت است. اما تغییر موقعیت می‌تواند ثبات نقش را مخدوش جلوه دهد. ویرجینیا وولف در داستان «نقش روی دیوار» تلاش راوی برای پیدا کردن حقیقت را در دنیای پر از تغییر و نسبیت نشان می‌دهد؛ تلاشی که باعث درگیری ذهنی و دغدغه‌ی فکری اوست. این داستان در جهانی شلوغ و در مواجهه با آدم‌های متفاوت روایت نشده. جهانش ورود به انزوای آدم‌هایی است که در تنهایی خود می‌خواهند پیچیدگی‌های ذهنی خود را کشف و حل کنند. از این جهت نویسنده، داستان را به ساحت جدیدتری از اندیشه وارد می‌کند. او وارد دنیای ذهنی آدم‌ها می‌شود؛ دنیایی که تنها در خلوتْ امکان دستیابی به آن ممکن است. او هوشمندانه درمی‌یابد که شکل‌ها و فرم‌های قبلی نظرگاه، پاسخ‌گوی این فرم از داستان‌گویی نیست. داستانی که از ذهن سیال و رونده و پیچیده‌ی بشر حرف می‌زند، نیاز به فرمی سیال و ذهنی و درونی دارد. وولف از پیشگامان جریان سیال ذهن در داستان است و از این منظر موفق می‌شود حرکت و پرش ذهن و روان متغیر انسان را وارد داستان کند. این هماهنگی بین زاویه‌‌دید و محتوا، درک و دریافت خواننده را نسبت به موضوع داستان دقیق‌تر می‌کند. جریان سیال در داستان نشان‌دهنده‌ی بی‌نظمی در تمرکز فرد نسبت به محیط است. وولف با زبردستی این بی‌نظمی و پراکندگی را با توجه به یک کانون تمرکز خلق می‌کند. داستان برخلاف جریان‌های پیش از خود پیرنگ ندارد. جهان ذهنی‌ای را نشان می‌دهد که مدام در حال جست‌وجوست. پیرنگ یعنی پیاده کردن رابطه‌ی علی و معلولی جهان داستان و حالا نویسنده قرار است ذهن کنکاش‌گری را نشان دهد که فقط در پی یافتن حقیقت است. او با معلول‌هایی روبه‌روست که علت‌های آن را کشف نکرده. وولف با داستان بدون پیرنگ چنین جهانی را خلق کرده. راوی داستان برای دانستن این که نقش روی دیوار چیست فکر می‌کند، اما فکرش با هر حدس و گمان به موضوعی دیگر پرش دارد. او به تصویر رد شدن قطار از کنار خانه‌ای ییلاقی فکر می‌کند که پیرزنی چای می‌ریزد و جوانی در آن مشغول تنیس‌بازی است. قطار در حرکت است و خانه ثابت و اعضای آن در عین ثبات در حال حرکتند. تصویر حقیقی کدام است؟ حرکت قطار یا ثبات خانه؟ راز زندگی چیست؟ با نادانی بشر و نقص فکر او چطور می‌توان به آن دست یافت؟ راوی، درگیر پیدا کردن پاسخ به این سؤال‌ها، که از یک نقش گنگ روی دیوار شروع شده، خود را به ذهنیت دیگری می‌آویزد: به زنی که در مترویی در حرکت سریع نشسته و جابه‌جا می‌شود، اما سنجاق سرش در موهایش ثابت مانده. او باور دارد که به تعداد آدم‌های روی زمین و روان‌های آن‌ها، فکرهای پیچیده و تودرتو وجود دارد که رسیدن به حقیقت را سخت‌تر می‌کند. چون معیاری برای سنجش ذهن و دریافت آدمی وجود ندارد. انسان مدام در حال درک جدید و دور ریختن افکار و باورهای قدیمی است. او ناگزیر از پذیرش حقایق تازه‌مکشوف است حتا اگر متهم به کفر شود. وقتی کشفی تازه بر انسان الزام می‌آورد که قبول کند در گذشته اشتباه می‌کند، او نسبت به باورهای غلطش بی‌اعتقاد می‌شود. این بی‌اعتقادی به خطاهای گذشته برایش آزادی فکر و عمل می‌آورد. هرچند که دیگران بر آن اشتباه‌ها پافشاری کنند و این بی‌اعتقادی را سرزنش و این آزادی را ممنوع.

وولف در میانه‌ی دو جنگ جهانی زیسته. دنیایش متأثر از جنگ است. هر چه پیرامون خود می‌بیند حاصل تغییری است که جنگ ایجاد کرده، اما می‌داند که جنگ مختص زمانه‌ی او نیست. پیدا کردن پیکان‌ها در شهرهای مختلف که یادگار زمان‌های متفاوت است، نشان می‌دهد که انسان از ابتدای خلقت در حال جنگ بوده و گاه حتا جهانش و دریافت‌‌هایش از زندگی مخلوق جنگ است. تمام مفاهیم زندگی پس از جنگ دچار تغییر می‌شوند. تمام ارزش‌ها و ضدارزش‌ها دستخوش دگرگونی می‌گردند. جامعه‌ی اشرافی و فخر به آن ممکن است به گوشه‌ی تاریک تاریخ انداخته شود و زنان و مردان در هنگامه‌ی روبه‌رویی با آن تغییر نقش و جایگاه دهند. جنگ حتا می‌تواند با تمام مصیبت‌هایش حامل آزادی باشد؛ آزادی از اعتقادات اشتباه. فکر کردن به تمام این مفاهیم عمیق می‌تواند در اثر دیدن تصویری شبیه میخ روی دیوار باشد؛ تصویری ثابت در مقابل ذهنی سیال. حاصل این تفکر چیست؟ دانش؛ دانشی که ممکن است سال‌ها بعد به طور کل منسوخ شود، مثل جادوگران و درویشانی که در طی زمان مجبور شدند خود را به دانش جدید مجهز کنند و به هیأت دانشمندان دربیایند. راوی، جهان بزرگ بیرون را با دنیای اتاقش می‌سنجد، که روشن شدن یک چراغ بعد از پریدن از یک خواب آشفته می‌تواند در همان لحظه تمام تصاویر موجود را دچار تحول کند. اتاق و اجسام آن موجودیتی ثابت دارند و تنها ذهن انسان است که بر اساس شرایط درگیر تغییر می‌شود. چه چیز می‌تواند به انسان اطمینان دهد که آن‌چه اکنون می‌بیند حقیقت محض است؟ راوی به چوب فکر می‌کند؛ چوبی که روزی درخت بوده؛ درختی که در مکانی ثابت روییده. اما رشد کردنْ چیزی جز تغییر و حرکت است؟ آن هم درختی که در عین ثبات ناظر حرکت گاوها و رودخانه و انسان بوده؟ راوی داستان از این سلسله افکار نامنسجمْ خسته و پریشان است. این همه فکر در برخورد با یک نقش، ذهن رونده‌ی او را در هم پیچیده. او می‌داند که ماده منقلب است و دائم در حال تبدیل و تبادل. انسان کشف و شهود دارد. دانش پیدا می‌کند. دانشی که گاه اشتباه است. غلط است. حقیقت گاه وارونه جلوه می‌کند. اما حقیقتِ اشتباه، دروغ نیست. ذهن دروغ نگفته. انسان حقیقت را قلب نکرده. او اشتباه کرده، چون ناگزیر از اشتباه است. ذهن پرخطای انسان در حال تحول است و این تحول راهی جز عبور از خطا ندارد. یک نیروی بیرونی و خارج از کنترل انسان می‌تواند تعادل او و جهانش را به هم بریزد؛ مثل کسی که بالای سر راوی می‌ایستد و خبر بیرون رفتن خود را می‌دهد. این نیروی برهم زننده‌ی تعادل، قرار نیست کار مهمی انجام دهد. او فقط می‌خواهد روزنامه بخرد؛ روزنامه‌ای که تنها خبرش جنگ است؛ جنگی که قرار است تعادل جهان را به مخاطره بیندازد. اما شاید بعد از آن کشفی صورت گرفت و حقیقتی عریان شد، مثل کشف نقش روی دیوار که یک حلزون است؛ موجودی پیچیده و تودرتو، خانه‌به‌دوشی متحرک، که نماد آهستگی و پیوستگی است. کشف حلزون برای راوی یعنی باور انسان متفکر به فلسفه‌ی ثبات و تغییر. وولف داستان بدون پیرنگ خود را با انتخاب هوشمندانه‌ی حلزون پایان می‌دهد. پایانی که آغازگر تفکر است.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, نقش روی دیوار - ویرجینیا وولف دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب, نقش روی دیوار, ویرجینیا وولف

تازه ها

ادیسه‌ای در بزرگ‌راه

گذار

درختی زیر سایه‌ی ریشه

سهراب این ‌بار کشته نشد رها شد

بررسی نقش زمینه در داستان کوتاه «بزرگ‌راه»، نوشته‌ی حسین نوش‌آذر

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد