کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

از واقع‌گرایی آن‌ها تا آرمان‌خواهی ما

۱ آذر ۱۳۹۷

شماره‌ی بیست‌وسوم یادداشت هفتگی «دیوان شرقی-غربی»، منتشرشده در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۹۷ در هفته‌نامه‌ی کرگدن


من و مریم یک مجموعه‌ی کوچک از رادیوهای قدیمی داریم؛ یک سونی جیبی، یک بلنکات آلمانی، یک فیلیپس لامپی و یک پاناسونیک طرح چوب، که بیش‌ترشان هم کار نمی‌کنند، اما واقعا قشنگند و به خانه‌ی آدم حس‌وحال خوبی می‌دهند. مجموعه‌مان آن‌قدر کوچک است که نمی‌شود اسمش را کلکسیون گذاشت. سال‌ها پیش -وقتی هنوز دوست بودیم و بعدتر که تازه مزدوج شده بودیم- خیلی با این مجموعه‌ی کوچک‌مان حال می‌کردیم. رادیوها را می‌گذاشتیم جاهایی در خانه‌مان، که خوب دیده بشوند و اتفاقا یکی از جذابیت‌های خانه‌مان برای مهمان‌ها تماشای همین رادیوها بود. حالا چند سالی است که به خاطر کمبود جا در زندگی آپارتمانی‌مان رادیوها را بسته‌بندی کرده‌ایم و گذاشته‌ایم زیرزمین، توی انباری. اما از ذهن‌مان بیرون‌شان نکرده‌ایم و زیاد پیش می‌آید با دوستان‌مان حرف‌شان را بزنیم. در برلین دوستی داریم که کلکسیون ارزشمندی از رادیوهای قدیمی دارد و اصلا یکی از دلایل نزدیکی‌مان همین رادیوها بوده. اولین بار که به خانه‌اش رفتیم، تور خانگی مفصلی برای‌مان گذاشت و بعد، وقتی نشستیم پشت میز که با هم کافی-کوخنی (قهوه و شیرینی‌ای) بخوریم، رفت و رادیوی کوچکی -اندازه‌ی کف دست- آورد نشان‌مان داد. رنگ خاکستری متالیک داشت و -درست یادم نیست- فکر کنم مال حدود ۱۹۴۰ بود. بی‌اراده گفتم: «امثال این رادیو نشون می‌دن بلندپروازی‌های امثال استیو جابز یتیم نیست.» گفت «آره.» و رادیو را روشن کرد و گذاشت روی کانالی که موزیک پخش می‌کرد. صدای نوستالژیکی داشت؛ پر از خط و خش. به صافی صدای دستگاه‌های تکنولوژیک امروزی نبود، اما -با دلیل و بی دلیل- کلی خاطره به ذهن آدم می‌آورد. با تعجب گفتم: «این رادیو کار می‌کنه؟» میزبان آلمانی‌مان با تعجب بیش‌تری گفت: «مگه قرار کار نکنه؟» مریم گفت: «ریه‌لی؟» میزبان‌مان گفت: «ناتورلیش.» و بعد از مکث کوتاهی ادامه داد: «اگه کار نکنه که دیگه رادیو نیست. یه جعبه‌ست. اون‌وقت من نمی‌تونم بگم کلکسیون رادیو دارم، می‌شم کلکسیونر جعبه.»‌ زد زیر خندید. ما هم خندیدیم. از خانه‌اش که رفتیم بیرون، تا ایستگاه مترو باید قدم می‌زدیم. مریم گفت: «این نگاه عملکردگرایانه‌ی این‌ها واقعا جالبه. دیدی؟ رادیویی که کار نکنه، رادیو نیست و از نظر لوتر نگه داشتنش هم معنایی نداره.» رادیوهای قدیمی ما اما هیچ‌کدام‌شان کار نمی‌کنند و برای‌مان هم ارزشمندند. بعدها -تا همین امروز- بارها به این خاطره رجوع کرده‌ایم و درباره‌اش بین خودمان یا با دیگران حرف زده‌ایم و سعی کرده‌ایم ذره‌ذره ابعاد مختلف این تفاوت دیدگاه را کشف و توضیحی برایش پیدا کنیم. حرف میزبان آلمانی‌مان از منظر عملکردگرایانه درست بود. «رادیویی که کار نکنه، رادیو نیست»؛ به همین سادگی. یک‌جور واقع‌گرایی یک‌دنده و بی‌انعطاف. اما ما هم برای خودمان منظری داریم. آن رادیو، حتا وقتی هم که کار نمی‌کند، بخشی از روند ریخت‌شناسانه‌ی طراحی لوازم صنعتی است و از بُعد زیبایی‌شناسی قابل‌تحلیل و ارزشمند است. هر چه بیش‌تر که در این بحث پیش رفته‌ایم و بیش‌تر که کنکاش کرده‌ایم، دیده‌ایم که دوست آلمانی‌مان در سایر موضوعات زندگی هم همین کیفیت واقع‌گرایانه و انضمامی را دارد، و ما هم در سایر زمینه‌ها همین کیفیت خیال‌پردازانه و انتزاعی را. و این مساله قابل بسط و توسعه و تعمیم بیش‌تری هم هست. در بسیاری از شهرهای قدیمی آلمان، مثل شهرهای تاریخی سرزمین‌های دیگر، کاخی وجود دارد؛ کاخی که محل زندگی خانی، امیری، چیزی بوده و حالا موزه‌ای است؛ آیینه‌ی عبرت. این کاخ‌ها در آلمان این‌طور نام‌گذاری می‌شوند: کاخ هایدلبرگ، کاخ شارلوتنبورگ، کاخ وایمار… خیلی صریح و بی‌واسطه، به نام موقعیت مکانی‌شان. این را مقایسه کنید با شیوه‌ی نام‌گذاری کاخ‌های ما: کاخ هشت‌بهشت، کاخ چهل‌ستون، کاخ گلستان… خیلی خیال‌پردازانه و تداعی‌کننده‌ی معنایی دورازدسترس. (همین کیفیت را در نام‌گذاری خیلی پدیده‌های دیگر هم می‌شود دید. مثلا ما اسم پل‌مان را می‌گذاریم سی‌وسه‌پل یا اسم برج مخابراتی‌مان را میلاد، آن‌ها اسم پل‌شان را می‌‌گذارند (اگر بخواهم تحت‌اللفظی ترجمه کنم) «پلی که میان جنگل بلوط می‌گذرد» و اسم برج مخابراتی‌شان را -مثلا- برج مخابراتی برلین.) قاعده؟ نه از یک قاعده صحبت نمی‌کنم. دارم از یک «تفاوت» حرف می‌زنم؛ تفاوتی گسترده و معنادار، که نشان می‌دهد اقوام چقدر با هم فرق دارند. یکی می‌تواند چقدر رئالیست باشد و دیگری چقدر ایده‌آلیست. رئالیسم -ولو مادی- دوستان آلمانی من در سیاست و اقتصاد و آکادمی و مناسبات بین‌المللی‌شان پیداست و اید‌ه‌آلیسم خیال‌پردازانه‌ی ما در شئون مختلف زندگی‌مان هویدا.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, دیوان شرقی-غربی, هفته‌نامه‌ی کرگدن دسته‌‌ها: برلین, کاوه فولادی‌نسب, هفته‌نامه‌ی کرگدن

تازه ها

نمایش تفسیرناپذیری جهان هستی؛ نگاهی به مؤلفه‌های پست‌مدرن داستان «مرثیه برای ژاله و قاتلش»

در آغاز کلمه بود و کلمه «عشق» بود…

نظامات هرگز برقرار نمی‌شود

سرنوشت محتوم یک مُشت کلمه

گمان می‌بری رسول درمیان برگ‌های دفتر زندگی گم شده

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد