کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ترسم نرسی به کعبه ‌ای اعرابی

۸ آذر ۱۳۹۷

شماره‌ی بیست‌وچهارم یادداشت هفتگی «دیوان شرقی-غربی»، منتشرشده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۹۷ در هفته‌نامه‌ی کرگدن


گلویم درد می‌کرد. آب‌ریزش بینی کلافه‌ام کرده بود. بی‌حال و بی‌حس نشسته بودم در اتاق انتظار، که در مطب باز شد و دکتر صدایم کرد. رفتم تو. سلام و احوالپرسی کرد و دست داد و بعد که نشستم با صدای گرفته از حالم گفتن، برای معاینه آمد بالای سرم. نگاهی توی دهن و دماغ و گوشم انداخت و با لحنی که می‌خواست بیهودگی کارم را بهم نشان بدهد، گفت: «سرما خورده‌ی. برای چی اومده‌ی پیش من؟» ماندم حیران. لبخند معذبی زدم و گفتم: «دقیقاً به همین دلیل که سرما خورده‌م…» گفت: «برو خونه استراحت کن.» گفتم: «خب؟» گفت: «خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های محرک نخور. نوشیدنی گرم زیاد بخور. و سعی کن روزی چهارپنج‌تا دم‌نوش مریم‌گلی بخوری.» گفتم: «دارو چی؟» گفت: «چی؟» سؤالم را تکرار کردم. گفت: «سرما خورده‌ی. دارو لازم نداری. باید چهارده روز استراحت کنی.» یادم به حرف یکی از دوست‌های آلمانی‌ام افتاد که یک بار وقتی مریم سرما خورده بود و می‌خواست برود دکتر، بهش گفته بود: «نرو. دکترا سخت‌گیرن. می‌گن باید «چهارده» روز استراحت کنی،‌ که واقعاً نیازی بهش نیست. همون «دو» هفته استراحت کنی، کافیه.» گفتم: «مطمئنین نیازی به دارو نیست؟» گفت: «یه پزشک آلمانی تا مطمئن نباشه، چیزی نمی‌گه.» و خندید. خودش هم خوب می‌دانست که داشت اغراق و شوخی را با هم قاطی می‌کرد. با حالی که داشتم، اگر در تهران رفته بودم پیش دکتر، پنی‌سیلین و آزیترومایسین روی شاخش بود. و نه فقط همین‌ها؛ حتماً با یک کیسه دارو برمی‌گشتم خانه. اما حالا جز دل‌چرکینی و نارضایتی چیزی دستم را نگرفته بود. روان آدمی پدیده‌ی پیچیده‌ای است؛ وقتی به چیزی باور نداشته باشی، جسمت هم به این سادگی‌ها با آن کنار نمی‌آید. از پیش دکتر که رفتم خانه، تا چهار پنج روز هیچ بهبودی‌ای را حس نمی‌کردم؛ روزهای طولانی‌ای بودند که سخت و ناامیدانه و بدبینانه می‌گذشتند. تردید نداشتم حالم بدتر می‌شود و منتظر بودم با اخم‌وتخم بروم سروقت دکتر و بهش بگویم «خوب شد؟ همین رو می‌خواستی؟» بعد آرام‌آرام حالم شروع کرد بهتر شدن؛ دوره‌ی بیماری سپری شد و سلامتم برگشت. اما گفت‌وگویم با دکتر و عصبانیت و دلخوری‌ام وقتی از مطبش بیرون آمده بودم، تا مدت‌ها از ذهنم بیرون نرفت. نه این که هنوز از دکتر عصبانی باشم، نه، بیشتر به وابستگی ذهنی‌ام به دارو فکر می‌کردم. هرچه باشد من از کودکی در سرزمینی رشد کرده‌ام و تربیت شده‌ام و زندگی را درک کرده‌ام، که اولین انتخاب پزشک‌ها و بیمار‌هایش داروست. قرار است بلافاصله بعد از ملاقات دکتر (و مثلاً تزریقی چیزی) روند بهبودی را در جسمت حس کنی، نفست باز شود، آب‌ریزش بینی‌است کم شود و غیره؛ انگار مسأله ملاقات پزشک است، نه عارضه‌ای که جایی از تنت را رنجور کرده. یک‌جور شتابزدگی در تمام این فرایند وجود دارد. و کیست که نداند شتابزدگی برادر ناامیدی است و فرزند توهم؟ توهمِ این که یک پزشک یا یک دارو می‌تواند به چشم‌برهم‌زدنی حالت را خوب کند، و ناامیدی از این که لزوماً در همیشه بر پاشنه‌ی مراد نمی‌چرخد و کسی که تمرین صبوری نکرده باشد، به سادگی مهیای افتادن به چاه ناامیدی است. حالا شاید کسی بگوید سیستم درمانی داروزده‌ی ما شبیه امریکاست و این‌ها که گفتی به تفاوت فلسفه‌ی پزشکی در اروپا و امریکا برمی‌گردد و غیره. من اما می‌گویم خیلی پیش‌تر از این‌ها، خیلی پیش‌تر از این که ما با فلسفه و نظام درمانی امریکا آشنا شویم و ازش تأثیر بگیریم، اجدادمان هم وقتی می‌رفته‌اند پیش رمال، به یک دعا و یک تجویز اکتفا نمی‌کرده‌اند و برای این که محکم‌کاری شود و زودتر به نتیجه برسند، از هر کدام چندتا می‌گرفته‌اند. این شتاب در بهبود و رسیدن به نتیجه جای عمیقی از روح ما ریشه کرده. می‌توانیم مصداق‌های مختلفش را در رفتارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی‌مان هم ببینیم؛ از شش‌ماهه ناامید شدن از دولتی که انتخابش کرده‌ایم، تا صف بستن‌مان جلوی صرافی‌ها برای یک‌شبه ثروتمند شدن.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, دیوان شرقی-غربی, ستون‌های هفتگی دسته‌‌ها: برلین, کاوه فولادی‌نسب, هفته‌نامه‌ی کرگدن

تازه ها

گمان می‌بری رسول درمیان برگ‌های دفتر زندگی گم شده

والس پی‌رنگ با سمفونی تردید

خمسه‌خمسه‌های نامرئی

آوای فاخته

فاخته‌ای زیر سقف خاکستری

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد