کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

زندگی با بیداری تمام می‌شود

۲۱ بهمن ۱۳۹۷

نویسنده: سمیه نوری
جمع‌خوانی داستان کوتاه «مسئولیت‌ها در رؤیا آغاز می‌شوند»، نوشته‌ی دلمور شوارتس


«رؤیاها استقلال عجیبی از خودآگاه ما دارند و فوق‌العاده هم با ارزشند، زیرا تقلب نمی‌کنند.» – کارل گوستاو یونگ
رؤیاها صحنه‌های پراکنده‌ای هستند که کم‌تر به خاطر می‌آوریم. به لطف یونگ امروز همه می‌دانیم این تصاویر پراکنده صدای ناخودآگاه ماست که در قالب نمادهای مختلف براساس فرهنگ و مذهب به سراغ‌مان می‌آید. اگر این نمادها به درستی رمزگشایی شوند، اسرار زیادی را فاش می‌کنند؛ اسراری که می‌توانند منبع خوبی از دانش و خلاقیت باشند؛ چیزهایی که هر نویسنده‌ای به آن‌ها نیاز دارد. راه‌های دست‌یابی به این منبع متفاوت است و هر کسی به یک روش ذهن را عقب می‌زند تا بتواند کاری را شروع کند. برای هنرمندها و نویسنده‌ها مسئولیت‌ها در رؤیا آغاز می شود و این نام داستانی از دلمور شوارتس هم هست. راویِ شوارتس از سینما به عنوان مخدر نام می‌برد، انگار با این روش ذهن را عقب زده و به منبع رسیده است. اما در انتها می‌فهمیم که تمام داستان در خواب گذشته؛ مثل خود زندگی که لحظه‌ای کوتاه در کل آفرینش است؛ لحظه‌ای کوتاه، اما طبق افسانه‌ها تکرارشونده که فقط با آگاهی می‌‌توانیم از آن خارج شویم. اما هر رؤیایی نماد و نشانه‌ای دارد. اگر تمام داستانِ شوارتس یک رؤیاست، پس نمادهایش چه معنایی دارند؟ شوارتسِ یهودی که هر دو جنگ جهانی را دیده، این‌جا در نقش ناخودآگاه نشسته است. او با پیشینه‌ی مذهبی و اجتماعی خود خوابی می‌سازد که خواننده باید تفسیرش کند.
راویِ داستان فکر می‌کند در سال ۱۹۰۹ در سینما نشسته است. آغاز داستان با فضای تردید است. عدم‌ اطمینان نسبت به زمان و مکان در همان خط ابتدایی ایجاد می‌شود. راوی در حال تماشای فیلم یک روز از زندگی والدینش است؛ روزی که پدر از مادر خواستگاری می‌کند. این خواستگاری به ازدواجی منجر شده که از دید راوی نتیجه‌ای جز تباهی نداشته. خلاصه‌ی تمام داستان که در شش بخش روایت می‌شود همین است؛ نارضایتی از آن‌چه گذشته و پیش خواهد آمد. راوی از این شکل بودن راضی نیست و این نارضایتی فقط به مادر و پدر و انتخاب‌شان محدود نمی‌شود. او از تمام زندگی‌ای ناراضی است که بودن را به او تحمیل کرده. سابقه‌ی زندگی شوارتس از ناامیدی‌ها و دلزدگی‌ها و تجربه‌ی حضور در جهانی با چنان فجایع عظیم جهانی و مشکلات خانوادگی و سلامتی، این اعتراض راوی را به دنیای واقعیِ نویسنده وصل می‌کند. راوی از جبر حاکم بر هستی شکایت دارد. اما شوارتس این را به صراحت نمی‌گوید. او داستان را در شش بخش روایت می‌کند که علاوه بر یادآوری شش روزِ خلقت، به تضاد میان خالق و مخلوق هم دلالت دارد. راویِ اول‌شخص می‌گوید فیلم از روز یکشنبه دوازدهم ژوئن ۱۹۰۹ شروع می‌شود. یکشنبه روز کلیسا و هفتمین روز آفرینش در مسیحیت است؛ روزی که به روایت سفر پیدایشْ روز استراحتِ خدا هم گذشته، آفرینش تمام شده و حالا آدمِ داستان در راهِ رسیدن به حواست. دوازدهمین روز اما نشان پیچیده‌تری است. عدد دوازده از اعداد اصلی در تمام مذاهب و فرهنگ‌هاست. دلالت عدد دوازده بر تقدیرات در تمام جوامع قدیمی مشترک است؛ از فرهنگ‌های کهن که دوازده برج فلکی و دوازده خدای المپ‌نشین داشتند، تا مسیحیت که دوازده حواری برای حضرت مسیح در نظر می‌گیرد. عدد دوازده گردش جهان در مدار فضا-زمان را هم نشان می‌دهد؛ حرکتی که زندگی، بودن، تقدیر و جبر را می‌سازد. این عدد مانند چرخه‌ی هفت روزه پایان یک دوره را نشان می‌دهد و بر عاقبت اعمال تأکید دارد. پس راوی که در ابتدای داستان نسبت به زمان و مکانش تردید دارد، در خوابِ نه‌چندان شیرینِ خود با نشانه‌های عددی به تقدیر اشاره می‌کند؛ به مسیر خلقت که خارج از کنترل انسان است. ۱۹۰۹ تأکید روی عدد ۹ دارد که باز هم بر اساس آموزه‌های قدیمی عدد کمال و پایان یک دوره است، اما تأکیدی روی دانش بشری دارد و این‌جا دانشی را نشان می‌دهد که حالا راوی نسبت به نتیجه‌ی زندگی والدینش دارد. این دانش البته به او کمکی نمی‌کند تا بتواند نتیجه یا شرایط را عوض کند. او یک تماشاگر است و قدرت تغییر اوضاع را ندارد و از این ناتوانی در عذاب است؛ مثل همه‌ی انسان‌های آگاه در طول تاریخ بشری، که نسبت به فجایع هشدار دادند، اما نتوانستد تغییری ایجاد کنند. هرچند در بخش اول و دوم داستان، راوی مداخله‌ی واضحی ندارد، اما در بخش سوم که ناظر صحنه‌ی دریاست، از شدت غم به گریه می‌افتد. روز سوم در سفر پیدایش زمانی است که کوه‌ها و دریاها آفریده می‌شود. هرچند که رمزگشایی عدد سه براساس مسیحیت بسیار گسترده است، اما در آیین یهودی عدد سه نماد طبیعت است و چرخه‌ی زندگی که با تولد کودک کامل می‌شود و راویِ شوارتس فرزندی ناراضی است که در بخش سوم به حال والدین خود گریه می‌کند؛ والدینی که در ماه ژوئن تن به ازدواج می‌دهند؛ ماهی که به معنای جوان‌ترهاست و جوانی و خامی انسان را در مقابل آن‌چه پیش خواهد آمد نشان می‌دهد. راوی اما این را نمی‌پذیرد و در بخش چهارم عصیان می‌کند. او نارضایتی خود را با فریاد نشان می‌دهد. روز چهارم در سفر پیدایش روز ساخته شدن سیارات و ستارگان است. همین نشانه‌های آسمانی برای قرن‌های متوالی بین فرهنگ‌های مختلف نشان از تقدیر بشری بود و برای پیشگویی از آن استفاده می‌کردند. عدد چهار به توانایی‌های بالقوه‌ی انسان هم اشاره دارد. راوی در این بخش سعی می‌کند از توان خود برای تغییر استفاده کند. او فهمیده جهان چیزی جز تکثیر هیولا نیست، پس در سالن سینما، جایی انگار در ازل که پیشامدها را نشان می‌دهند فریاد می‌زند: «این کار را نکنید… هیچ‌چیز از تویش در نمی‌آید مگر پشیمانی و بیزاری و رسوایی و دو بچه که خوی هیولایی پیدا می‌کنند.» اما نتیجه از قبل مشخص است. به روز ششم که می‌رسند، مادرِ راوی سراغ فال‌بین می‌روند. حوای داستان به دنبال کشف ناشناخته‌هاست و آدم به راه خود می‌رود. راوی در نقش عیسا و فرزندی که به همه چیز اشراف دارد، می‌خواهد این مسیر بیزاری را تغییر دهد، اما کنترل‌چیِ صحنه‌ی زندگی به او می‌گوید: «نمی‌توانی همین‌طور ادامه بدهی… هر کاری تو می‌کنی مهم است.» راوی ناموفق در تغییر از خواب می‌پرد. او حالا کمال بیست‌ویک‌سالگی را دارد. ۲۱ نشان‌دهنده‌ی رها شدن از ثنویت است؛ دوگانگی‌ای که با ۱۲ در اوج خود بود با رسیدن به ۲۱ به فردیتِ تکامل یافته می‌رسد. هرچند در این رسیدن با انواع تضادها جنگیده و تمام این کشمکش‌ها را در خود دارد. اما ۲۱ در کتاب مقدس نشان‌دهنده‌ی عقل و عددی است که فرد را مختار و قائم‌به‌ذات نشان می‌دهد. راوی که در ابتدای داستان به صورت اول‌شخص داستان را روایت می‌کرد، در طول مسیر با استفاده از فضای نمایش فیلم به راوی دانای‌کل تبدیل می‌شود؛ یک نفر که در آنِ واحد تمام افراد است. راوی از فردی که در جهان رهاست و برحسب نیازهای خود به دنبال تغییر گذشته و حال و غلبه بر جبر زندگی است، به یک فردِ کاملِ پذیرنده تبدیل می‌شود. این پذیرش در جهانِ داستان اجباری است. راوی از خواب پریده و زمان و ابزاری را که در جهان رؤیا برای تغییر داشته، از دست داده است. راویِ داستان شوراتس حالا به نهایت دانایی رسیده؛ جایی که طبق افسانه‌ها هر انسانی به آن برسد غیب خواهد شد. او هم مانند دایی بزرگ‌تر خود که در بیست‌ویک‌سالگی از این جهان خارج شد، از عالم رؤیا خارج شده و در جهانی که شوارتس آن را واقعی نامیده بیدار می‌شود. برای راوی یک دوره‌ی تلاش تمام می‌شود و شاید افسانه‌ها درست می‌گویند، زندگی سراسر خوابی است که با بیداری تمام می‌شود.

گروه‌ها: آیینه‌های روبه‌رو, اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, دلمور شوارتس, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب, مسئولیت‌ها در رؤیا آغاز می‌شوند

تازه ها

چهارمین خیریه‌ی اسفندگان کتاب، در حمایت از کودکان نیازمند پیوند مغز استخوان

وعده‌ای دیگر

عین و شین و کاف را اندر کتب تفسیر نیست*

ردپای قدم‌های سرخ عشق…

ویرانه تا ظهر، با سرعت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما