کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

بدنبال آرامش

28 می 2019

نگاهی به رمان «بازگشت» نوشته‌ی گلی ترقی، منتشرشده در تاریخ 2 خرداد 1398 در روزنامه‌ی اعتماد
نویسنده: ژاله حیدری


گلی ترقی در سال ۱۳۱۶ در شمیران متولد شد. او پس از آن‌که در آمریکا رشته‌ی فلسفه را به پایان رساند، در دانشکده‌ی هنرهای زیبای تهران به تدریس شناخت اساطیر و نمادها پرداخت و از همان سال‌ها به داستان‌نویسی روی آورد. داستان «بزرگ بانوی روح من» او در فرانسه ترجمه و به‌عنوان بهترین قصه‌ی سال برگزیده شد. او برنده‌ی جایزه بیتا در سال ۲۰۰۹ شد.
گلی ترقی در رمان «بازگشت» با مطرح کردن مقوله‌ی مهاجرت، زندگی زنی به نام ماه‌سیما را به تصویر کشیده ‌است. او نویسنده‌ی کهنه‌کاری است که خوب می‌داند چگونه خواننده‌اش را به دنبال داستان بکشاند؛ حتی اگر ماجرای آن مثل آن‌چه در «بازگشت» اتفاق می‌افتد، گزارشی از کسانی باشد که از ایران مهاجرت کرده‌اند.
رمان با سرمای پاریس شروع می‌شود؛ سرمایی که استعاره‌ای از زندگی سرد و دل‌مرده‌ی ماه‌سیما است. ماه‌سیما نماینده‌ی زنان وفاداری است که باوجود این‌که مردان‌شان سال‌هاست از زندگی‌شان خارج شده‌اند، باز به‌طرز غیرقابل‌باوری به زندگی خانوادگی خود وفادارند و وظایف همسری و مادری خود را با گذشت و فداکاری انجام می‌دهند. ماه‌سیما همسر و مادر دو فرزند است. شوهرش، امیررضا، به بهانه‌ی فروش املاک، همان سال‌های اول مهاجرت، به ایران بازگشته تا دست پر برگردد، اما خانواده را در بی‌خبری گذاشته و هرگز بازنگشته است. دو پسرش هم بعد از فراغت از تحصیل به آمریکا رفته‌اند تا مثل پدرشان به‌ دنبال آرزوهای خود باشند؛ آرزوهایی که ماه‌سیما جایی در آن‌ها ندارد.
داستان با برگشتن ماه‌سیما به ایران و مشکلات مستقر شدن او در خانه‌ی کودکی‌اش ادامه پیدا می‌کند تا درنهایت، آرامش او را در تقاطع فرهنگ غرب و سکوت دلپذیر باغ دماوند نشان دهد؛ آرامشی که این‌بار در آن خبری از همسر و فرزندانش نیست.
به موازات داستان ماه‌سیما، داستان حوری -دختر خاله‌ی ماه‌سیما- نیز جریان دارد. او هم مانند ماه‌سیما زنی است با سه مرد در زندگی‌اش، با این تفاوت که در ایران زندگی می‌کند. حوری از شرایط ناراضی است و آن‌قدری که از مشکلات زندگی در ایران می‌نالد، از خوشی‌ها و کنار هم بودن خانواده‌ی ایرانی نمی‌گوید. حوری زنی است که باوجود همه‌ی امکانات و رفاهی که در ایران دارد، به‌خاطر پسرانش تصمیم به ترک وطن می‌گیرد.
امیررضا را فراموش نکنیم؛ او هم کمابیش به‌اندازه‌ی حوری در پیشبرد داستان سهم دارد. او هم، مانند حوری و ماه‌سیما، دیگر نه متعلق به ایران است و نه کشور دیگر. امیررضا با یک زن خارجی ازدواج کرده؛ انگار در این رمان همه در تقاطع ایران و دنیای دیگری قرار دارند.
داستان پر است از آدم‌های مهاجری که زندگی‌شان خالی است. همه به‌نوعی آن‌چه را که می‌خواسته‌اند به ‌دست نیاورده‌اند. بیشترشان یا ناامیدند، یا خودکشی کرده‌اند و یا دلیلی برای بازگشت پیدا نکرده‌اند. جز چندنفری مثل امیرا -دوست ماه‌سیما- که با شادی‌های زودگذر، خود را شاد و راضی نگه می‌دارد، و پیرمردی که در مهمانی تولد ماه‌سیما به زنش که به این مهاجرت اعتراض می‌کند در جواب می‌گوید «هیجان می‌خواهی برو عراق… من دلم رفاه می‌خواد و آرامش…»
«آرامش و زندگی بهتر» همان چیزهایی هستند که مهاجران داستان به دنبال آن بوده‌اند؛ رفاه و آرامشی که نصیب هیچ‌کدام نشده. آن‌چه به ‌نظر می‌رسد این است که کتاب برای خواننده‌ی ایرانی مقیم ایران نوشته شده تا بداند در غرب خبری نیست. بااین‌وجود لحن رمان کمی شعاری است و نویسنده گاهی نظرش را  مستقیم ابراز و حتی آدم‌ها و پدیده‌ها را داوری می‌کند. گاهی راوی مداخله‌گر نظر خود را چنان ابراز می‌کند که اجازه نمی‌دهد خوانندهْ خود دریافت کرده و تصمیم بگیرد: «حوری به امید زندگی بهتر، به‌سمت دنیایی می‌رفت که ماه‌سیما سرخورده از آن برگشته بود.» به‌این‌ترتیب، نویسنده خواننده را به‌نوعی دچار پیش‌داوری می‌کند که حتماً حوری هم مانند ماه‌سیما سرخورده خواهد شد. و مورد دیگر پایان سریع و نسبتاً خوشی است که آن را در سطح پایان‌بندی فیلم‌های عامه‌پسند قرار می‌دهد.
«بازگشت» رمانی ساده و روان است؛ رمانی که بی‌تکلف و بدون استفاده از لغات نامأنوس و جمله‌بندی‌های ثقیل با مخاطب حرف می‌زند و به‌همین‌دلیل می‌تواند از قشرهای مختلف کتابخوان، خوانندگانی با سلایق مختلف پیدا کند.


دریافت فایل پی.دی.اف این یادداشت از اینجا

گروه‌ها: اخبار, پیشنهاد ما, تازه‌ها, روزنامه‌ی اعتماد, نقدنامه دسته‌‌ها: بازگشت, پیشنهاد ما, روزنامه‌ی اعتماد, گلی ترقی, نقدنامه

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد