کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ایمان بیاورید و یا بمیرید

۲ تیر ۱۳۹۸

نویسنده: مریم ذاکری
جمع‌خوانی داستان کوتاه «گرین‌لیف»، نوشته‌ی فلنری اوکانر


داستان «گرین‌لیف» روایت زنی مستقل، خودشیفته و مغرور است که به‌تنهایی مزرعه‌‌ای را اداره می‌‌کند. این مزرعه پس از فوت همسرش، تنها دارایی‌‌‌اش بوده و او با فروش چوب درختان آن وارد صنعت لبنیات شده. خانم مِی گاوهای نژاددار را خریداری کرده و آقای گرین‌لیف را به‌عنوان کارگر مزرعه به کار گرفته. گرین‌لیف از دید کارفرمایش مردی تنبل است و کارهایش را به‌آهستگی انجام می‌‌دهد. او انگلیسی را با لهجه‌ی دهاتی صحبت می‌‌کند و پنج دختر و دو پسر دارد. همسر گرین‌لیف زنی عجیب است. او هر روز بریده‌‌های روزنامه‌ی حاوی اخبار بد را در محلی دفن می‌‌کند و برای دفع هر بلایی از سر خود و خانواده‌‌اش بر بالای سر دفینه‌ی خود به دعا می‌‌نشیند. خانم می از این خانواده دل خوشی ندارد و از این‌که پسرهای گرین‌لیف نسبت به پسرهای خودش موفق‌‌تر هستند، ناراحت است. دراین‌میان سروکله‌ی نره‌‌گاوی بدون نژاد معتبر و با رنگ تیره در مزرعه‌ی او پیدا می‌‌شود؛ گاوی که بعدها متوجه می‌‌شود متعلق به پسران گرین‌‌لیف است.
داستان «گرین‌لیف» پیرامون موضوع محوری ایمان و گناه نگاشته شده. خانم می خودش را مسیحی می‌‌داند، اما درباطن اعتقادی به آموزه‌‌های مسیحیت ندارد. از دید او کلیسا جایی است که پسرهایش می‌‌توانند همسرانی شایسته برای خود انتخاب کنند. او عقایدی خودبرتربینانه و بعضاً نژادپرستانه دارد؛ از این‌که پسرش کارگزار بیمه‌ی سیاه‌پوستان است ناراحت است، با کارگر سیاه‌پوست برادران گرین‌لیف آمرانه سخن می‌‌گوید و خود را به‌لحاظ منزلت انسانی و طبقه‌ی اجتماعی بسیار بالاتر از خانواده گرین‌لیف می‌‌داند. حسادت گناه دیگر اوست؛ او به خانم گرین‌لیف بابت جوان ماندن و داشتن پسرهایش حسادت می‌‌کند. او زنی سلطه‌جو است؛ درحالی‌که خودش صبحانه نمی‌‌خورد، سر میز صبحانه می‌‌نشیند و بر صبحانه خوردن پسرهایش، که از وقت تأهل آن‌ها گذشته، نظارت می‌‌کند. رفتار فرزندانش با او هیچ شباهتی به رفتار یک نجیب‌زاده با مادر –چیز‌ی‌که او دلش می‌‌خواهد باشد- ندارد. برخلاف دیگران که او را زنی موفق می‌‌شناسند، خانم می زنی تنهاست که هیچ احساس شادی و خوشبختی‌ای در زندگی‌‌ ندارد. خانم می در پیله‌ای که دور خود تنیده در حال خفه شدن است، حال‌آن‌که تلاش دارد ظاهر را حفظ کند. داستان پایانی دراماتیک دارد؛ گاوی که او در تمام طول داستان سعی در کشتن آن داشته، شاخ‌‌هایش را در قلب او فرو می‌‌کند.
فلَنِری اُوکانِر دقت بسیاری در جانمایی اجزای داستان در کنار هم داشته. و برای نام‌‌گذاری افراد در داستانش، از الگویی خاص درجهت پیشبرد اهداف داستان بهره گرفته؛ گرین‌لیف به معنای برگ سبز، مملو از سادگی و آرامش است. ازسویی‌دیگر، نام برادران دوقلوی گرین‌لیف، اُ.تی و ئی.تی است؛ نام‌‌هایی که به‌درستی مشخص نیست مخفف چیزی است و یا نام کامل این پسران؛ نام‌‌گذاری‌‌ای از روی سادگی و ولنگاری. این نام‌‌ها در مقابل نام‌‌های وسلی و اسکافیلد که از نام‌‌های معتبر با ریشه‌ی لاتین هستند، ذکاوت نویسنده را در نمایش تقابل این دو خانواده به‌خوبی نشان می‌‌دهد.
ازسوی‌دیگر، اوکانر تلاش دارد نیم‌‌نگاهی به تغییر نظام طبقاتی و ارباب‌رعیتی آمریکا در میانه‌ی قرن بیستم بیندازد؛ فرزندان گرین‌لیف علی‌‌رغم لهجه‌ی دهاتی‌‌شان به‌مراتب موفق‌‌تر از برادران می هستند. آن‌ها در جنگ شرکت کرده و درجه گرفته‌‌اند. صاحب مزرعه و دام‌‌داری خود هستند. توانسته‌‌اند صنعت لبنیات‌شان را تاحدودی اتوماتیک کنند؛ کاری که خود خانم می از پسش بر نمی‌‌آید. خانم می نگران تغییر طبقه‌ی اجتماعی آنان از رعیت به ازمابهتران است. او خودخواهانه پیشرفت گرین‌‌لیف‌‌ها را مدیون و مرهون الطاف خودش می‌‌داند.
داستان «گرین‌لیف» مملو از نمادگرایی است؛ گاو سیاهی که به مزرعه می‌‌آید، با شاخ‌‌های تیز و برنده‌‌اش نشانه‌‌ای از سوی مسیح است. در صحنه‌‌ای در اوایل داستان، اوکانر گاو را در حین کندن پرچین همراه با خارهایی درمیان شاخ‌‌هایش توصیف می‌‌کند؛ خارهایی که تا روی پیشانی گاو می‌‌رسند. این تصویر کمابیش تصویری از مسیح مصلوب است. گاو می‌‌توانست شانسی دوباره و یا یک آزمون الهی برای خانم می باشد؛ کسی که بخشش و فیض الهی را از یاد برده. خانم می از علوفه‌‌ای که حیوان می‌‌خورد و از جفت‌‌گیری‌‌ای که ممکن است با چند گاو ماده بکند، ناراضی است؛ تا جایی‌که بدون ذره‌‌ای مرحمت و بخشندگی، کمر به گرفتن جان حیوان بیچاره می‌‌بندد. گرچه برادران گرین‌‌لیف هم گاو را رها کرده‌اند، اما تا حد کشتنش پیش نرفته‌اند. گاو هم‌چون مسیح از میان جمع طرد می‌‌شود و خانم می تصمیم به قتلش می‌‌گیرد؛ حال‌آن‌که گاو در انتهای داستان، شاخ‌‌های صلیب‌‌وار خود را در قلب او فرو می‌‌کند؛ این انتقامی الهی از کسی است که خود برای گرفتن انتقام از گرین‌لیف‌‌ها تصمیم به کشتن گاو گرفته بود.
خانم گرین‌لیف در داستان نقشی کوتاه اما تعیین‌‌کننده دارد؛ در یکی از روزها او روی زمین نشسته و با ناله‌‌ای دردآلود مسیح را می‌‌خواند. اما پس از ملاقات با خانم می و شکسته شدن دعایش، جیغ می‌‌زد: «یا مسیح، سینه‌‌ام را بشکاف!» این همان سرنوشتی است که نصیب خانم می می‌‌شود.
داستان «گرین‌لیف» مجموعه‌‌ای از نمادها و تصاویری است که نویسنده در پیشبرد مضامین موردنظر خود، از آن‌ها بهره برده؛ مضامینی که کمابیش به مفاهیم و تعالیم مذهبی مسیحیت پهلو می‌‌زند.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, گرین‌لیف - فلنری اوکانر دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان کوتاه, فلنری اوکانر, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب, گرین‌لیف

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد