کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سربازِ دیروز، گور می‌کَنَد…

۲۴ دی ۱۳۹۸

نویسنده: آیدا علی‌پور
جمع‌خوانی رمان «استخوان»، نوشته‌ی علی‌اکبر حیدری


امرِ فقدان دلیل بسیاری از حالت‌ها و رفتارهای بشری درطول تاریخ است. ‌فقدان به‌خودی‌خود آزارنده است و زمانی که اصل رخداد در ابهام فرورفته باشد، رنجی دوچندان را به شخص تحمیل می‌کند. کنکاش برای چرایی فقدان و تلاش در جهت رویارویی با مسئله می‌تواند درقالب یک اعتراف داستانی پدید آید؛ اعترافی که -برای زدودن هاله‌های مه که پوشاننده‌ی واقعیت است- درنهایت منظری شفاف از رخداد را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. شفا بخشیدن به زخم‌های ناشی‌ازفقدان و بیرون کشیدن خاطرات مدفون‌شده از صندوق‌ تاریخ، انگیزه‌ی روایت رمان «استخوان» است؛ روایتی که به‌زعم نویسنده‌، بر مدار آن‌ها که نیستند، رقم خورده است.
«استخوان» روایت مدرنی از ژانر جنایی در ادبیات داستانی معاصر است. علی‌اکبر حیدری، نویسنده‌ی رمان، با خرق سنتِ گره‌افکنی‌ـ‌تعلیق، سعی دارد خوانشی نو در حوزه‌ی داستان‌های جنایی ارائه کند. او در این کنکاش با بهره‌گیری از گذشته و تلاش برای واکاوی تاریخی یک خانواده، سعی کرده خواننده را قدم‌به‌قدم به مرز کشف حقیقت نزدیک کند. موضوعاتی ازجمله تقابل نسل‌ها و جبر تاریخی، ابزاری هستند که به‌درستی در داستان به خدمت گرفته شده و در پیشبرد روایت تأثیر به‌سزایی داشته‌اند. در این داستان، آنچه حائز اهمیت است، نه خودِ ماجرا، بلکه چرایی آن است. درواقع دغدغه‌ی اصلی نویسنده این‌ است که ذهن مخاطب را با چگونگی رخ دادن ماجرا به چالش بکشد. در عموم داستان‌های معاصر ژانر جنایی که با امر تعلیق به‌صورت مدرن و امروزی مواجه می‌شوند، یک مسئله مشترک است و آن روند رخداد داستان است. «استخوان» در بستر پیچیده‌ای از روایت‌ها شکل گرفته که در آن چگونگی روی دادن ماجراها مهم‌تر از نفس رخ دادن آن‌هاست. باید در نظر داشت داستانی در ژانری این‌چنین پیچیده، باید تمامی مؤلفه‌های تعریف‌کننده‌ی ژانر را به‌شکل کامل در خود داشته باشد. ایجاد معما و ساخت فضاهایی پرتنش و خون‌آلود به‌تنهایی پیشبرنده‌ی روایت نیستند و امور روان‌شناختی مدرن و تزریق درست آن به شخصیت‌های داستانی نباید نادیده گرفته شوند. برای همین خلق شخصیت در رمان «استخوان»، اگرچه در ساخت به‌درستی اتفاق افتاده، اما در پرداخت دارای ضعف‌های بنیادینی است. شخصیت‌ها درطول داستان متحول می‌شوند و این تحول‌ها در خدمت روایت آمده‌اند، اما پرداختی خام‌دستانه دارند.
زبان داستان روان و خوش‌خوان است و قدرتمندانه خواننده را تا پایان کار با خود همراه می‌کند. «استخوان» رمانی‌ جذاب است و این جذابیت را مرهون خرده‌روایت‌هایی است که درطول داستان گره‌به‌گره پدید می‌آیند و درپایان به گشایش می‌رسند. گرچه در پایان داستان برخی گره‌ها همچنان ناگشوده باقی می‌مانند، اما در جذابیت خوانش داستان تأثیر منفی نمی‌گذارند. داستان نه ملال‌آور است و نه کسل‌کننده. تمپو و ضرب‌آهنگ به‌حدی است که با استفاده از تعلیق دائمی و نفس‌گیر، و پیچش و دگرگونی ماجرا، خواننده را تا انتها مشتاق پیگیری و کشف راز می‌کند. یکی از نقاط قوت داستان عدم حضور راوی مداخله‌گر است. «استخوان» به‌کمک ماجرا ساخته و پرداخته می‌شود. بااین‌حال، ماجراها بی‌آن‌که درهم تنیده شوند، پیش می‌روند و خط روایی -که می‌توانست قدرتمندتر در بدنه‌ی روایت حضور پیدا کند- تبدیل به انگیزه‌ی روایت می‌شود.
در ساختار فنی داستان، دیالوگ یکی از بنیادی‌ترین ابزارهای نویسنده است. «استخوان» داستانی دیالوگ‌محور است، اما دیالوگ‌ها پیشبرنده نیستند. غالب دیالوگ‌ها درخدمت روایت نیستند و گاه دچار حشو و زیاده‌گویی می‌شوند. گذشته‌ازاین، چون دیالوگ‌ها با شخصیت‌های داستانی هویت پیدا نمی‌کنند، قدرت نفوذ کمتری دارند و -ازآن‌جاکه داستان درگیر زبان، فرهنگ و سنت‌های منطقه نمی‌شود- در ساخت لحن کاراکترها الکن می‌مانند. درواقع کاراکتر‌ها اصلاً لحن ندارند. این ضعف از آن‌جا ریشه می‌گیرد که جغرافیا به‌عنوان عنصری بالقوه در بدنه‌ی داستان نادیده گرفته شده؛ درحالی‌که نمی‌توان از کمبود مکان داستانی در بدنه‌ی روایت چشم پوشید. داستان در نزدیکی کوه تفتان و در سیستان و بلوچستان اتفاق می‌افتد. ضرورت روایتْ منطقه‌ای را می‌طلبیده که نزدیک به مرز بوده، پتانسیل گریختن و بستر قاچاق‌ انسان را داشته باشد، اما در باقی خرده‌روایت‌ها و قالب کلی رمان، جغرافیا مهجور مانده است.
یکی دیگر از فنونی که حیدری برای جلب‌توجه مخاطب در نظر گرفته، بهره‌گیری از ارجاعات برون‌متنی است. ارجاع برون‌متنی به نوشته‌های محمود دولت‌آبادی چیزی فراتر از ادای دین نویسنده به ایشان است. در بخش‌هایی از داستان با اشاره به تکه‌هایی از رمان‌های «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» و استفاده از فن درهم‌آمیختگی متن، سعی شده تا این‌همانی کاوه -شخصیت اصلی داستان- با عباس و نادعلی-شخصیت‌های داستانی دولت‌آبادی- به خواننده نشان داده شود. این درهم‌آمیختگی، فراتر از متون، درمیان شخصیت‌ها هم به وجود می‌آید و ارجاعات با هدفی فراتر از یک ارجاع ساده‌ی متنی و عرض ارادت به استاد، وارد ماجرا می‌شوند. افزون بر این توازی، ماجرای غالب در داستان هم‌زمان با خاطره‌ای از شخصیت کاوه در دوران جنگ روایت می‌شود. بااین‌حال وجه شخصی و فردی و برملا کردن راز خانوادگی آب‌ورنگ بیشتری دارد.
رمان «استخوان» با مجموع ویژگی‌های مثبت و نقاط ضعفی که دارد، از آن‌جایی واجد اهمیت است که درقالب ژانر خلق شده‌. اهمیت چنین رمانی در دنیای نشر معاصر از منظر ژانر است و دراین‌میان، نوشتن ژانر تریلر اهمیت موضوع را بیشتر می‌کند. پهلو زدن به سبک نوشتاری دولت‌آبادی و یاد استاد در لابه‌لای سطرهای داستان، موضوعی است که زمان بیشتری را برای قضاوت طلب می‌کند. باید سال‌هایی بیش از این، برای آثار آینده‌ی نویسنده منتظر بود تا درک این تأثیرپذیری را امکان‌پذیر کند.

گروه‌ها: اخبار, استخوان, تازه‌ها, صدای دیگران, یک کتاب، یک پرونده دسته‌‌ها: استخوان, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, علی‌اکبر حیدری, معرفی کتاب

تازه ها

راه بلند آزادی

از مسجد شیخ‌لطف‌الله تا پارک خیابان لورنسان

مقایسه‌ی تطبیقی دو داستان کوتاه «برادران جمال‌زاده» و «بورخس و من»

جمال‌زاده‌ای که اخوت ازنو آفرید

کارکرد استعاره در داستان «پیراهن سه‌شنبه»‌

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد