کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

آه از آن سرنوشت محتوم

21 نوامبر 2020

نویسنده: مریم ذاکری
جمع‌خوانی داستان کوتاه «خاکستر‌نشین‌ها»، نوشته‌ی غلام‌حسین‌ ساعدی


غلام‌حسین ساعدی پزشک، رمان‌‌نویس، روزنامه‌‌نگار و نمایشنامه‌نویس ایرانی است که سال‌‌ها با نام مستعار گوهرمراد به فعالیت ادبی پرداخت. او نوشتن را از سال‌‌های دبیرستان آغاز کرد و نخستین نمایشنامه‌‌‌‌ی خود را در 21‌سالگی نوشت. غلام‌حسین ساعدی در زمان مرگ تنها ۴۹ سال داشت، اما در همین عمر کوتاه بیش از بیست نمایشنامه، هشت مجموعه‌داستان کوتاه، چهار رمان، شش فیلمنامه و تعدادی ترجمه‌ی مشترک را در کارنامه‌ی خود ثبت کرد.
ساعدی نویسنده‌‌ای واقع‌‌گراست که با الهام از دیده‌‌ها و شنیده‌‌های خود آثارش را خلق می‌‌کند. فضای حاکم بر اغلب داستان‌‌های او فضای یأس و ناامیدی است. آدم‌‌ها اسیر تقدیر خود شده‌‌اند، در جهلی ابدی فرورفته‌اند و هر حرکت و فعالیتی ازسوی آن‌ها محکوم به شکست است. از دیگروجوه آثار او نمایش باورهای خرافی و گاه مذهبی مردم است؛ باورهایی که تا بن استخوان آن‌ها فرورفته و رهایی از آن‌ها ناممکن است. او داستان‌‌های خود را در زمانی نوشت که روحیه‌‌ی امیدبه‌اصلاح جای خود را به سرخوردگی و انزوا داده بود؛ کودتای 28 مرداد سال 1332 به‌عنوان واقعه‌‌ی تلخ تاریخی نه‌تنها فضای سیاسی و اقتصادی جامعه، بلکه همه‌‌ی ارکان فرهنگ و هنر مملکت ازجمله ادبیات را تحت‌تأثیر خود قرار داده بود.
«خاکسترنشین‌‌ها» همان‌‌طورکه از نامش پیداست، حکایت گدایانی است که درمقابل گورستان‌‌ها و امام‌‌زاده‌‌ها دست نیازشان را به‌سوی دیگران دراز می‌‌کنند؛ نانی درمی‌آورند که گرچه برکت ندارد، اما سیر می‌‌کند. راوی داستان نوجوانی است که از گدایی در کنار عموی خود خسته شده و به سراغ دایی بزرگش می‌‌رود تا در جوار او کاری کند که از دریوزگی پسندیده‌‌تر باشد. دایی بزرگ زیارت‌‌نامه چاپ می‌‌کند و آن‌ها را به دست گدایان می‌‌سپارد. این کار غیرقانونی است. حضور مردان قانون با صدای چکمه‌‌های‌‌شان در همه‌جای داستان دیده می‌‌شود. مأمورانی که نه برای ایجاد آرامش، بلکه برای سلب آسایش از مردم نگون‌‌بخت و خاکسترنشین پا بر زمین می‌‌کوبند. راوی دایی دیگری هم دارد؛ دایی کوچک که پسری همیشه‌گرسنه وبال گردن اوست. او که گمان می‌‌کند وضعیت برادر بزرگش از او بهتر است، برادر را به مردان سیاه‌‌پوش لو می‌‌دهد تا ماشین چاپش را مصادره کنند. حالا دیگر دایی کوچک، دایی بزرگ و راوی راهی جز گدایی ندارند؛ تقدیری که آن را راه فراری نیست. همگی در کنار هم به کنار قبرستان می‌‌روند تا به همان سرنوشت محتوم خود تن دهند.
پایان‌بندی داستان تداوم نگاه واقع‌‌گرایانه‌ی نویسنده است. تفاوت طبقاتی در چند جمله‌‌ی درخشان به تصویر کشیده می‌‌شود: «اونایی که تو قبرستان بودند، تو دیس‌‌های بزرگ پلو می‌‌خوردند. گداها ناله کردند… و پاسبانی که پشت در ایستاده بود گفت: “سروصدا راه نندازین، دارن واسه فقرا آش می‌‌پزن، ساکت باشین، صبر کنین به همه‌‌تون می‌‌رسه.” ما دیگه نرفتیم خاک‌فرج، نشستیم جلو در.» ثروتمندان با آسودگی پلو می‌‌خورند و چیزی دندان‌‌گیرتر از آش گیر فقرا نمی‌‌آید.
داستان‌‌های ساعدی به‌سبک نمایشنامه‌‌ها در چند پرده ارائه می‌‌شود. هر تغییر در فضا و یا زمان، بخش جدیدی از ماجراست که با اعداد ازهم جدا می‌‌شوند. این سبک نوشتن تقریباً در تمام داستان‌‌های مطرح نویسنده به کار رفته و به‌گونه‌ای به امضای او بدل شده. داستان نثری محکم دارد و دچار اطناب نمی‌‌شود. اساساً ساعدی نویسنده‌‌ای است که به‌پیروی از آل‌احمد در نوشتن، نثری مستقیم‌‌گو و درعین‌حال عاری‌اززیاده‌‌گویی دارد. فضاسازی و صحنه‌‌پردازی وجهی غیرقابل‌انکار از داستان است. در این داستان صدای دارکوب که در بخش‌‌های مختلف به گوش می‌‌رسد، موتیفی است که بر وجوه نمادین آن مهر تأیید می‌زند. این صداهای تکرارشونده در سایر آثار او مانند «عزاداران بیل» (صدای زنگوله و صدای سگ) و «ترس‌ولرز» (صدای دریا) نیز همواره به گوش می‌‌رسد تا آن کیفیت تکرارشوندگی و تغییرناپذیری را در ارکان داستان جلوه‌‌گر شود.
ساعدی نویسنده‌ای متعهد است که در زمانه‌‌ی سانسور دست از نوشتن برنداشت و واقعیت فقر، ظلم، بی‌‌عدالتی و خرافات دامن‌‌گیر را به‌زیبایی به تصویر کشید. این زیبایی زمانی دوچندان می‌‌شود که باور کنیم داستان‌‌های او پا را از واقع‌‌گرایی فراتر گذاشته و وجوهی ناتورالیستی دارند؛ پس برای بزک شدن از توصیفات چشمگیر و فضاسازی‌‌های شاعرانه به دورند. این عریانی واقعیت است که در عین تلخی، زیباست.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, خاکسترنشین‌ها - غلام‌حسین ساعدی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, خاکسترنشین‌ها, داستان ایرانی, داستان کوتاه, غلام‌حسین ساعدی, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

آنتی اپیفنی

جادوگر واقعی مادر است

عصیان جو و فریادهای بی‌صدای جک

داستانی برای بیدار شدن پدر و دختر

چیزهای راستکی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد