نویسنده: زهرا علیپور
جمعخوانی داستان کوتاه «نام، شهرت، شمارهشناسنامه،…»، نوشتهی مهشید امیرشاهی
تا اواسط دههی چهل خورشیدی زنان در ادبیات داستانی و بهخصوص در داستان کوتاه فارسی مدرن و نوگرا جایگاه چندانی ندارند، تا آنکه سیمین دانشور با اثر قدرتمند و باشکوه «سووشون»، نسل اول زنان داستاننویس را بهطور جدی وارد تاریخ داستاننویسی این مرزوبوم کرد. در نسل دوم زنان داستاننویس، مهشید امیرشاهی با دیگرانی که همگی از تجربهی زیستن در طبقهی بالادست و ثروتمند جامعه برخوردار بودند، آثار خود را -با شایستگی ذاتیای که در نوشتههایشان بود- به ادبیات مردانهی آن روزگار تحمیل کردند. اگرچه تعدادی از منتقدین امیرشاهی را بیشتر حکایتنویس یا خاطرهنویسی قهار میدانند و بسیاری از آثار او در سالهای اخیر مانند «در حضر» و «در سفر» نیز شاهد این ادعاست، اما آنچه مسلم است این است که آثار او با طنزی شیرین و درعینحال انتقادی و گزنده، بسیار فراتر از شمار زیادی از آثار شناختهشدهی آن روز میرود.
داستان «نام، شهرت، شمارهشناسنامه،…» از کتاب «به صیغهی اولشخص مفرد» انتخاب شده و ازنظر نگارنده یکی از بهترین آنهاست. روایت همانطورکه از نام مجموعهی منسوبش پیداست، از زبان اولشخص بازگو میشود. زنِ داستان «نام، شهرت، شمارهشناسنامه،…» برخلاف تمام زنانی که تا آن روز در ادبیات فارسی برای مخاطبان تعریف شده، نهتنها حس دلسوزیای را برنمیانگیزاند، بلکه درخلال و درطول خواندن اثر، زاویهای جدی و تند با خواننده میگیرند. نویسنده سلاح کلیشهای و صدالبته تکراری دیگرنویسندگان همعصرش را، یعنی همدردی مخاطب قصه با قهرمانهای داستان، بهعمد دور میاندازد و ازطریق رفتار و کنشهای روانی، از راویْ زنی نچسب و خودبین میسازد. زن داستان او قدرتمند است؛ نهتنها احتیاجی به حمایت و پشتیبانی کسی ندارد، بلکه خود برای حل مشکلات ریزودرشت وارد ماجرا میشود و در این راه از هیچ کاری کوتاهی نمیکند؛ خواه آن کار رفتن به پاسگاهی باشد -که معمولاً زن آبرومند و مرفه آن زمان به هزار دلیل از رفتن به آن منع میشده- خواه جستوجو در بیغولهای ترسناک که در داستان بهعنوان قهوهخانهی حسینچرچر از آن یاد شده.
گره و ماجرای داستان از همان سطرهای آغازین و گفتوگوهای ابتدایی، آشکار میشود. حکایتْ حکایت نمک خوردن و نمکدان شکستن، یا به بیانی دیگر خیانت کارگر به کارفرماست. آنچه باعث تفاوت ماهوی داستان مهشید امیرشاهی با دیگرانی که به موضوع خیانت پرداختهاند میشود، زاویهی نگاه او به این آسیب است. نگاه ازبالابهپایین کارفرما در سرتاسر روایت وجود دارد. شخصیتها از هر صنف، دسته یا طبقهای که باشند -مأمور پاسگاه، مالخر، زن بیسواد خیابانی، شریک دزد یا قهوهچی- بادقت و با جزئیاتی دقیق و فقطوفقط از منظر نگاه زن ارباب و در موضعِ قدرت، تصویر و تفسیر میشوند. او که از خیانت کارگر خود عصبانی است و البته کمی هم بهخاطر چاقو و تیغ همراه او ترسیده، سؤالی در ذهنش ایجاد میشود که بهانهی روایت داستان است: اینکه چرا رضا، کسی که از نگاه زن بیش از آنچه باید به او میرسیده، حالا به او خیانت کرده، و این بُهت آشکار تا آخرِ کار و پایان همراه زن است.
نکتهی دیگری که نویسنده و داستانش، «نام، شهرت، شمارهشناسنامه،…»، را متمایز میکند، زبان روان، تصویرسازیهای منحصربهفرد و شخصیتهایی با لحن و گویش مخصوصبهخود است. به نظر میرسد نویسنده در بیان چیزی که در ذهن داشته با هیچ مانعی روبهرو نبوده: واژهها و کلمات علیرغم ظاهر سادهی خود بهطور کامل در خدمت او هستند و مفاهیم بهخوبی بیان میشوند. راوی متفرعن او از صحنهی ورود به پاسگاه تا لحظهای که با رضا و مأمور در یک خودرو قرار میگیرد، با سؤالی ذهنی روبهروست؛ سؤالی که بیشتر از اموال بهسرقترفته فکر او را مشغول خود کرده و البته درطول ماجرا و حتی تا پایان نیز عایدی دندانگیری برایش ندارد. این عاطل ماندن از چرایی وقوع دزدی خود گرهگشایی این داستان است؛ داستانی که با عنوان «نام، شهرت، شمارهشناسنامه،…» و با فرمی نو شروع میشود و پایان مییابد، در نام و شهرت شخصیتهایش خلاصه نمیشود. این شخصیتها با گویشها و اعمال مخصوص خود برای خواننده ملموس و باورپذیر میشوند و زنی نامتعارف را با رفتاری ناآشنا وارد جهان داستان فارسی میکنند، و شاید همهی هدف خانم نویسنده از نگارش این داستان هم همین بوده باشد. خود او در سخنرانیای درباب نقش زنان در داستان فارسی میگوید: «بهطور خلاصه هنوز در ادب معاصر ایران نمونههای وطنی آناکارنینا، مادام بووآری، لیدی چتِرلی، دخترعمو بت و اسکارلت اوهارا زاده نشدهاند؛ یعنی زنهایی که علیرغم نیکی یا بدیشان، هوشمندی یا بیخردیشان، زشتی یا زیباییشان، خوشبختی یا سیهروزیشان، وجود دارند و واقعیاند و در باور خواننده میگنجند و ازاینرو شخصیتی بارزند.۱»
* برگرفته از غزلی در کتاب «ضد»، سرودهی فاضل نظری.
۱. نقل از «هزاربیشه؛ مجموعهای از مقالات، سخنرانیها، نقدها و مصاحبهها»ی مهشید امیرشاهی، گردآورنده: رامین کامران.