کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سایه آهسته‌آهسته روی آفتاب را می‌پوشاند

۱۳ بهمن ۱۳۹۹

نویسنده: زهرا علی‌پور
جمع‌خوانی دو داستان کوتاه «روز بد» و «عاشورا در پاییز»، نوشته‌ی‌ ناصر تقوایی


ناصر تقوایی بیش از پنجاه سال پیش تنها اثرش در حوزه‌ی داستان‌ کوتاه را در قالب هشت داستان به‌هم‌پیوسته و با نام «تابستان همان سال» منتشر کرد؛ داستان‌هایی که بعدها به‌درستی اولین مجموعه‌داستان «ادبیات کارگری ایران» نام گرفتند. «روز بد» و «عاشورا در پاییز» دو روایت از همین کتابند که با شخصیت‌ها و چیدمانی مشترک روزهایی از سال کودتای مرداد ۳۲ را به تصویر می‌کشند. دیدگاه ناصر تقوایی و داستان‌های کوتاهش را می‌توان نمونه‌ی کامل و بومی نگاهی عینی‌گرا دانست؛ شیوه‌ای که شاید در حالت کلی بسیار از همینگوی تأثیر گرفته باشد، اما در تک‌تک جزئیات و حال‌وهوای داستان‌ها، نویسنده ابزارهای این قِسم از داستان‌گویی را به خدمت سبک‌وسیاق ریزبین و دقیق خود درآورده و آنچه خواننده درانتها با آن مواجه می‌شود نه تأثیر بی‌چون‌وچرا از همینگوی که نسخه‌های فارسی‌شده و کاملاً درونی و باطراوت از شیوه‌ی اوست؛ گویی تقوایی از همینگوی و آثارش همان‌قدر تأثیر گرفته که از سایه‌ی سنگین سال‌های اختناق بر جامعه. و درنهایت، اجتماعی را برای جهان داستانش انتخاب کرده که درعمل بیشترین تأثیر را از خفقان حاکم گرفته.
«روز بد» از خانه‌ی ژنی و با ریتم تند گفت‌وگوهایی پیش‌برنده، کوتاه و کارا آغاز می‌شود. مخاطب درخلال همین گفت‌وگوهای ساده با شخصیت‌ها، فضا و روسپی‌خانه‌ی درون داستان آشنا می‌شود و با همان‌ها گره داستان را درک می‌کند. تقوایی قصه‌اش را پیش می‌برد، بی‌آن‌که اشاره‌ای به گذشته و آینده‌ی آدم‌ها داشته باشد. عصبانیت ناشی از سیاست و جامعه را نشان‌ می‌دهد، بدون آن‌که درخلال روایت کمترین اشاره‌ای به فضای سیاسی حاکم کند. و دیالوگ‌‌هایی را می‌سازد که حتی در لفافه هم اشاره‌ای به جو موجود نمی‌کنند. خورشیدو و سیفو و اجتماع به‌تصویرکشیده‌شده در داستان عاصی‌اند و گویی هر جرقه‌ای می‌تواند باروت خفته‌ی درون آن‌ها را منفجر کند. عرق کشمش و تریاک و پناه بردن به خانه‌ی ژنی بیش از آن‌که اسبابی برای تفریح آن‌ها باشد، مفری است برای دردهای‌شان. درد و بغضی که در جنوب همیشه‌درمحاق‌مانده، روی هم رج‌به‌رج چیده و تلنبار می‌شود و رخدادهای سیاسی بیرون‌ازآن نیز هر روز بیشترازپیش موجب سرکوب‌شان. درد روی درد و کینه روی کینه سرانجام عصیانی را شکل می‌دهد که خورشیدو در پایان داستان «روز بد» نشان می‎‌دهد؛ گویی این عصبانیت و این خشم سرکوب‌شده را چاره‌ای نیست جز آشوب و بلوایی دیگر.
داستان «عاشورا در پاییز»‌ ادامه‌ی همان بغض منکوب است با شخصیت‌ها و حال‌‌وهوایی مشترک با سایر روایت‌های مجموعه؛ اما این ‌‌بار با روایت سوم‌شخص محدود به‌ ذهن گاراگین میخانه‌چی. تقوایی با دقتی ملموس و ستودنی داستانش را با بازی نور و سایه شروع می‌کند؛ نور آفتابی که بر دیوار می‌تابد و سایه‌ی لغزانی که نم‌نمک از آن بالا می‌کشد؛ تصویری لغزان از بازیگوشی تاریکی و روشنایی، که بیشتر اعلانی خاموش است از سمت‌‌وسوی نویسنده تا ذهن مخاطبش را برای اتفاقات بعدی آماده کند. صحنه‌ای که ناصر تقوایی در باده‌فروشی گاراگین ترتیب داده، بی‌آن‌که شخصیت‌های کفن‌پوش و شکست‌خورده‌ی ماجرا را وارد گزافه‌گوهایی از جنس ایدئولوژی سیاسیون آن زمان کند، تاریکی و خفقان حاکم بر شهر و دیار را نشان می‌دهد. می‌خوارگی بی‌امان داوود، بی‌قراری و دل‌آشوبی گاراگین، تصویر سوراخی که در شیشه‌ی تاکسی جا خوش کرده و زن روسپی سیاه‌پوشی که سیاهی را به اوج می‌رساند، همه‌وهمه المان‌هایی هستند که او برای تکمیل سیاهی‌ای که شهر را فرامی‌گیرد به کار گرفته و درآخر تاریکی را آن‌‌چنان به فضا و صحنه دیکته می‌کند که با جان و ذهن پیرمرد آمیخته می‌شود و او تصویر گل‌وبوته‌ی لباس همسر را نیز از جنس همان سیاهی حاکم بر شهر می‌بیند.
ناصر تقوایی با «تابستان همان سال»، کتابی در ۶۱ صفحه، هشت داستان و هشت منظومه از تصویر و معنا می‌سازد؛ تصاویری که هرکدام به‌تنهایی روایت دردند و درمجموع پیغام‌آور بغض کارگران جنوب؛ انسان‌هایی که نه ادعایی بر سیاسی بودن دارند و نه لافش را می‌زنند، اما از سیاستْ رنج‌هایش با گوشت و خون‌شان درمی‌آمیزد و ارعاب و سرکوبش، روزگار را برای‌شان سیاه می‌کند. ‌آدم‌ها و روابط آن‎‌ها، نشانه‌های آشکار و نهان و ایجاز تحسین‌‌برانگیز داستان‌ها با زبانی روان و به‌دوراز هرگونه شعارزدگی و کلمات غیرواقعی از «روز بد» و «عاشورا در پاییز» و البته کلیت کتاب، مجموعه‌ای ماندنی، زنده و پرطراوت را برای همه‌ی زمان‌ها و مخاطبان دیروز و فردا به ارمغان می‎‌آورد.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, روز بد، عاشورا در پاییز - ناصر تقوایی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, روز بد, عاشورا در پاییز, کارگاه داستان‌نویسی, ناصر تقوایی

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد