کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

شاید که کار جهان بر اتفاق بود

۱۱ اسفند ۱۳۹۹

نویسنده: نگار قلندر
جمع‌خوانی داستان کوتاه «کار»، نوشته‌ی احمد مسعودی


داستان «کار» در صحنه‌ای پرآشوب روایت می‌شود. همه‌چیز در شبی پرهیاهو با صدای بوق ماشین، اعتراض آدم‌ها، مستی، زدوخورد و… پیش می‌رود. نویسنده جهانی معناباخته را به تصویر می‌کشد و با به خدمت گرفتن تمام امکانات روایی، آن را بازنمایی می‌کند. داستان با استفاده از دیالوگ‌ پیش می‌رود؛ دیالوگ‌هایی که هم معنای مدنظر نویسنده را در خود دارند و هم ریتم تند داستان را می‌سازند. اولین دیالوگ داستان با تکرار شروع می‌شود تا از همان آغاز، جهانی ساخته شود که اساسش تسلسلی‌ باطل و جبری تحمیل‌شده است. صحنه‌ی اصلی داستان دژبانی‌ای بین‌راهی است و شخصیت‌ها آدم‌هایی درمانده و مستأصل، که ازطرفی بیماری تهدیدشان می‌کند و ازطرفی‌دیگر قرنطینه اجازه‌ی پس‌وپیش رفتن را ازشان گرفته. شخصیت‌‌های پرتعداد داستان هیچ‌کدام نه شخصیت محوری‌اند و نه شخصیتی که مشخصه یا ویژگی بارزی داشته باشند؛ همگی یا سربازند یا مسافرهای درراه‌مانده.
تعدد شخصیت‌‌ها به کمک ساخت التهاب در صحنه‌ی داستان می‌آید و درعین‌حال نشان می‌دهد هیچ‌ شخصیتی نقش و هویت مهم‌تری از دیگری ندارد. راوی، حمید، رئیس، عطا، بهمن، سرجوخه، عرب‌ها، زن‌‌ها، راننده‌های کامیون و… همگی لحظه‌ای هستند و بعد از صحنه می‌روند؛ چون حضورشان و درواقع هویت‌شان چندان اهمیتی ندارد. شخصیت‌هایی که کار می‌کنند اما با کارشان بیگانه‌اند؛ هم آن‌قدر با کارشان یکی شده‌‌اند که هویت‌شان را کارشان تعیین می‌کند و دریایی‌ها و زمینی‌ها لقب می‌گیرند و هم آن‌قدر با آن حس بیگانگی می‌کنند که آن را بی‌فایده و عبث می‌دانند و می‌گویند: «همه‌مون سربازیم؛ توفیری باهم نداریم.» حس بیهودگی و بی‌فایدگی ازخلال دیالوگ‌ها شکل می‌گیرد. زیردست‌ها تمایلی به فرمان‌برداری ندارند و پاسخ‌های‌شان به بالادستی‌ها حالتی دارد از تمسخر و لودگی؛ اما این سرکشی بیشتر از آن‌که در خودش میل به طغیان داشته باشد، اطاعت نکردن و به سخره گرفتن فرمان را در سرباز‌هایی نشان می‌دهد که چندان توانی و امکانی برای تغییر ندارند.
فضاسازی داستان هم در خدمت معنای جهان داستان است؛ شب سردی در ناکجا که باد آن‌قدر شدید می‌وزد که فانوس را نمی‌توان آویزان کرد؛ فضایی که صدای ممتد سه بوق کوتاه و یک بوق بلندِ ماشین‌ها تنش را در آن بیشتر می‌کند؛ فضایی که سردی و بی‌تفاوتی را بازنمایی می‌کند و به‌گفته‌ی راوی، حتی در آن دریایی‌ها با زمینی‌‌ها گرم نمی‌گیرند. داستان تا نزدیک‌به‌پایان، این جهان معناباخته را به تصویر می‌کشد و درانتها، سربازها به عرق‌خوری در مکانی دیواربه‌دیوار دژبانی پناه می‌برند. آن‌جا هم زدوخورد و التهاب برقرار است و مستی هم درمان درد نمی‌شود.
تنها ماجرای مهم داستان نوشته شدن نامه‌ی یکی از سربازها برای مادرش در تهران است که در پایان می‌فهمیم بالأخره به دستش خواهد رسید. اما همین ماجرا هم معنای خودش را از دست داده: ازطرفی می‌دانیم انگیزه‌ی نوشتن نامه نه‌فقط دل‌تنگی، بلکه پیدا کردن اتفاقی تمبری روی زمین هم بوده و ازطرف‌دیگر محتوای نامه هیچ با چیزی که سرباز خواسته هم‌خوانی ندارد؛ اما اتفاق‌ها راه خودشان را می‌روند، و داستان و جهان معناباخته‌اش میان دو اتفاق ساخته می‌شود: اتفاق اول بیماری و همه‌گیری و بلاتکلیفی و ناامیدی است و اتفاق دوم آمدن کامیونی که نامه را با خودش به تهران می‌برد و به مقصد می‌رساند تا از این مسیر، تعادل جهان معناباخته‌ی داستان میان دو اتفاق ناامیدکننده و امیدوارکننده برقرار بماند.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کار - احمد مسعودی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: احمد مسعودی, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کار, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد