در یکی از کارگاههای داستاننویسی، یکی از شاگردانم پرسید «آدم از کجا میتونه بفهمه عاشق داستان هست یا نیست؟» گفتم «از اونجا که یادش بره چایی لبریز لبسوز لبدوزش رو بخوره؛ اونقدر یادش بره، که چاییه کنج میز یخ کنه.» من جزو طرفداران محیطزیست و حفاظت از منابع طبیعیام، اما اگر بخواهم صادقانه اعترافی کنم، […]