کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملات ۹ | در خدمت و خیانت جوایز ادبی

۱۵ دی ۱۳۹۴

اگر بعضی از هنرمندان جایزه‌دوست را -در هر حوزه‌ای، از داستان گرفته تا فیلم و معماری- کنار بگذاریم (همان‌ها که هویت‌شان را نه از کیفیت و روش و منش حرفه‌ای‌شان، که از تعداد جایزه‌های‌شان می‌گیرند و بیش از آن که برای ارتقای سطح آثارشان دست به کاری بزنند برای ارضای داوران و حامیان جایزه‌ها تلاش می‌کنند) می‌شود گفت جایزه‌های هنری چیز خوبی هستند. جایزه‌های ادبی هم یکی از این‌ها؛ یکی از ویژه‌ترین‌شان در این حال‌و‌روز… در ایران طیف‌های مختلف -از منتهاالیه چپ تا منتهاالیه راست- نظرها و موضع‌های مختلفی درباره جوایز ادبی دارند؛ از آن‌ها که سلبی‌ترین نگاه را دارند و جوایز ادبی را مار در آستین و عامل بی‌بتگی و میان‌مایگی ادبیات امروز می‌دانند، تا آن‌ها که ایجاب را به نهایت رسانده و کار را به استفاده ابزاری از جوایز ادبی کشانده‌اند. مثل بسیاری زمینه‌های دیگر، به نظر می‌رسد این‌جا هم اعتدال و رعایت آن گزینه بهتری باشد؛ جوایز ادبی وجوه مثبت و سازنده و جنبه‌های منفی و مخرب را توأمان دارند و اگر بررسی و نقد منصفانه و بی‌غرض از سوی فعالان ادبی و گوش شنوا و خواست اصلاح از سوی برگزارکنندگان وجود داشته باشد، می‌شود -احتمالاً می‌شود- مثبت‌ها را تقویت و منفی‌ها را اصلاح کرد. من فکر می‌کنم هر چیزی که به تنور بی‌رمق ادبیات داستانی ایران بدمد و آتش کم‌جانش را حتا کمی شعله‌ورتر و حرارتش را درجه‌ای بیشتر کند، خوب است و قابل تقدیر؛ از جوایز و جلسه‌های ادبی گرفته (البته منظورم آن جلسه‌های «چقد خوبیم ما، دم‌مون گرم»ی نیست که حتا کاریکاتوری از یک جلسه‌ی ادبی هم نیستند و نمی‌توانند باشند) تا صفحه‌های ادبی روزنامه‌ها و همین تک‌وتوک مجله‌هایی که از گزند روزگار و شرایط جوی در امان مانده‌اند و هنوز نفسی دارند که می‌آید و می‌رود. حتا همین هم که بعضی‌ها قلمرو ادبیات داستانی را با صحنه جنگ اشتباه گرفته‌اند و ادبیات‌شان پر از تیر و تفنگ و دشمن است، در جای خودش خالی از حسن نیست؛ بالاخره تکثر و تضارب آراست و قرار نیست همه مثل هم فکر کنند و قرار هم نیست همه طرفدار «من با نظر تو مخالفم، اما حاضرم جانم را بدهم تا تو حرفت را بزنی» باشند. از این حیث باید به ایده‌پردازان و دست‌اندرکاران جوایز ادبی -هر جایزه‌ای که باشد- احسنت و خسته نباشید گفت، و البته این سپاس مانع نخواهد شد که ایرادهای کارشان نادیده گرفته شوند. سری اگر به وب‌سایت‌های جوایز ادبی معتبر بزنیم، در همان صفحه اول -همان‌جا که مهم‌ترین نکته‌ها در معرفی جایزه، از دلیل شکل‌گیری گرفته تا تاریخچه و حامیان مالی و معنوی و مرکز جغرافیایی و غیره آمده- به بندی هم برمی‌خوریم که «معیارها»ی آن جایزه معرفی شده‌اند. هر جایزه‌ای برای خودش سمت‌وسو و سلیقه‌ای فرهنگی، فکری، ایدئولوژیک و گاه حتا سیاسی دارد که آن را در قالب دو سه خط در اساس‌نامه و وب‌سایتش زیر عنوان «معیارها» معرفی و تکلیفش را با نویسنده‌ها و منتقدها و مخاطب‌هایش معلوم می‌کند. بیشترِ جوایز ادبی معتبر دنیا -چه در داستان کوتاه، چه در رمان- بر اساس همین معیارها و البته ذائقه و سلیقه زیبایی‌شناسی‌شان، آثاری را که در طول دوره معینی (مثلا یک سال) در مکان معینی (مثلا یک کشور یا یک حوزه‌ی زبانی) در کتاب‌ها و جُنگ‌ها و روزنامه‌ها و مجله‌ها «منتشر» شده‌اند، داوری می‌کنند و به‌شان جایزه می‌دهند. جایزه‌های معتبری که به نویسنده‌ها بگویند بیایید درباره‌ی فلان موضوع یا بهمان درونمایه داستان بنویسید و برای ما بفرستید تا داوری‌شان کنیم، تعدادشان بسیار کم و در بعضی سرزمین‌هیا دموکراتیک‌تر اصلاً ناچیز است. این که بسیاری از جایزه‌های معتبر، داستان‌های «منتشرشده» را ارزیابی و داوری می‌کنند، هم به‌نوعی حمایت از رسانه‌های مکتوبی چون کتاب و مجله و روزنامه است، و هم بیشترک احترام به آزادی اندیشه،‌ بیان و عمل نویسنده‌ها. خیلی ساده‌اش می‌شود این که آن‌ها به نویسنده‌ها سفارش نمی‌دهند داستان بنویسند، داستان‌هایی را که نویسنده‌ها نوشته‌اند و منتشر کرده‌اند، بر اساس معیارها و جهت‌گیری‌های‌شان داوری و پشتیبانی می‌کنند… یک تورق ساده تاریخ معاصر نشان می‌دهد در این سرزمین ما معمولاً فرم و محتوا را پدیده‌های کاملاً تفکیک‌پذیر دانسته‌ایم و مدرن شدن‌مان هم از همان قدیم‌الایام این‌طوری بوده که فرم را بگیریم و محتوا را هرطور دل‌مان خواست بازسازی کنیم (البته درست‌ترش این است که بگویم محتوا را هرطور دل‌مان خواست تخریب کنیم!)، جایزه‌های ادبی و ایده‌پردازانش هم از این قاعده نه‌چندان خوشایند مستثنا نیستند و همین‌جاست که یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های جایزه‌های ادبی و به‌ویژه جایزه‌های داستان کوتاه خودش را نشان می‌دهد: بسیاری از جوایز داستان کوتاه در ایران، به‌جای این که -مثل جایزه‌های معتبر همه‌جای دنیا- آثار منتشرشده در طول دوره‌ای معین را براساس معیارها و منویات‌شان ارزیابی و داوری کنند، معیارها و منویات‌شان را به نویسنده‌ها سفارش می‌دهند. این که مسئولان جایزه‌ای بردارند بگویند در فلان‌محورها و با فلان‌زمینه‌ها بنویسید، نه زیبنده آن‌هاست، نه در شأن نویسنده‌ای که اگر آزادی‌اش را بگیری -به هر شکلی- انگار راه نفسش را بسته‌ای. این شیوه رفتار دارد نادانسته (اگر خوش‌بین باشیم) یا پنهانی و زیرپوستی (اگر بدبین باشیم)، به «سفارشی‌نویسی»‌ رسمیت می‌دهد (همان چیزی که در شکلی تندوتیزتر بهش می‌گویند «قلم‌به‌مزدی») و رسم سلطانی ورافتاده «صله دادن و گرفتن» را -با سروشکلی به‌ظاهر مدرن و مدنی- بازتولید می‌کند. اما چه کسی است که نداند فاتحه داستانی را که سفارشی نوشته شده باشد، باید خواند. و این‌جاست که برگزارکنندگان و ایده‌پردازان و شرکت‌کنندگان در این جوایز -اگر واقعاً دغدغه داستان دارند- باید حواس‌شان باشد که کارشان بیشترک شبیه چاقویی است که دارد دسته خودش را می‌بُرد.

گروه‌ها: تأملات | کرگدن دسته‌‌ها: جایزه‌ی ادبی, کاوه فولادی‌نسب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد