درِ کلاس باز است و صدای بچهها ریخته توی راهرو. چند نفری آنطرفتر روی میزهای نور و نقشهکشی مشغول کارند. دو نفری هم کنار دیوار ایستادهاند و دارند اطلاعیه استادهای مختلف را میخوانند که رویشان تاریخ آخرین جلسه کلاس یا تحویل پروژهها نوشته شده. راهرو سوتوکور است و حتی آقا مصطفا -مسئول خدمات گروه […]
Archives for ژانویه 2013
تأملی بر مقوله «داستان گوتیک» با تمرکز روی مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری» سلام کتاب – ۹۴ (میان حفرههای خالی)
در منابع مختلف آغاز ادبیات گوتیک سال ۱۷۶۴ معرفی شده؛ زمانی که هوراس والپول (۱۷۹۷ – ۱۷۱۷)، نویسنده انگلیسی، رمان «قلعه اوترانتو» را نوشت. (این رمان در سال ۱۳۹۰ با ترجمه کاوه میرعباسی توسط نشر قطره منتشر شده است.) پیدایش ادبیات گوتیک در قرن هجدهم همراه است با رواج دوباره معماری گوتیک که ریشههای […]
مدایح بیصله ۸ / خلاقیت در حرفه
این را دیگر همه میدانند که با تأسیس سازمان نظام پزشکی ایران در سال ۳۴ شما بیشتر از همه متضرر شدید. هرچه باشد دود این ماجرا مستقیم توی چشم شما رفت و بیشتر از هر جای دیگری توی حرفه شما تأثیر گذاشت. ما که نبودهایم و ندیدهایم، اما کلی عکس و فیلم و سند مکتوب […]
اندر احوالات یک مدرس / ۱۴ شاید بهخاطر چشمها
از بچهها خواستهام پرسپکتیو فضای ورودی پروژههاشان را ترسیم کنند. آفتاب کمرمق زمستان از میان پردههای کرکرهای افتاده کف کلاس و بازیام گرفته موقع قدم زدن لابهلای میزها و سرکشی به کار بچهها پایم را روی آفتاب نگذارم. یکیدوتا از بچهها دارند کار یکیدوتای دیگرشان را انجام میدهند و درستوحسابی هم حواسشان هست که من […]
اندر احوالات یک مدرس / ۱۳ فلش با فایل اضافه
آسمان خیال ندارد آبی شود. دلم گرفته. زمستانِ اینطوری اصلاً زیبا نیست. آدم توقع دارد زمستانْ صبح که پنجره را باز میکند یا از خانه میزند بیرون، بتواند نفس عمیقی بکشد و هوای تازه بدهد توی ریهاش، جانش تازه شود. اینطوری که میشود هوا، و سرب که ریههات را پر میکند، دیگر هر نفسی که […]
سلام کتاب – ۹۳ (نویسندگی مادرزادی است؟)
هری گلدن / کاوه فولادینسب آدمها نویسنده به دنیا نمیآیند، همانطور که مدیر اقتصادی یا قهرمان بولینگ به دنیا نمیآیند. اگر بپذیریم که چیزی به نام نویسنده مادرزاد وجود دارد، آنوقت باید بپذیریم که چیزی هم به نام نویسنده بدِ مادرزاد وجود دارد. شرایط متافیزیکی حولوحوش چنین مقولهای بیش از حد پیچیده خواهد شد […]
مدایح بیصله ۶ / فرار از مُد روز
اصلاً بیایید نگاهی بیندازیم به لغتنامه دهخدای مرحوم -که نور به قبرش ببارد. جلوی «استاد» نوشته: «صاحب مهارت، حاذق» و کمی پایینتر: «علیم، نیکدان»، و باز هم کمی پایینتر: «سرور، رییس». خب، کسی که صاحب مهارت و حاذق و علیم و نیکدان است، چه نیازی دارد که برود کتاب و مجله و مقاله بخواند؟ اگر […]
تأملی بر مقوله «زاویهدید تکگویی نمایشی» با تمرکز روی داستان بلند «آلبوم خانوادگی» سلام کتاب – ۹۲ (برای مخاطبی خاموش)
«آقا، میتوانم خدمتی برای شما انجام دهم بیآنکه مزاحمتی فراهم کنم؟ میترسم شما ندانید چگونه مقصود را به گوریل محترمی که بر مقدرات این دستگاه حکم میراند، بفهمانید. آخر او به زبان هلندی سخن نمیگوید: درصورتیکه من را به وکالت خویش اختیار نکنید، او به حدس در نمییابد که شما «ژنیور» میخواهید.»[۱] «آیا میدانید […]
مدایح بیصله ۵ / اسمش رویش است: نویسنده
نویسنده که کتاب نمیخواند. اصلاً اسمش رویش است: نویسنده. خواننده که نیست. آنهایی که میگویند: «ایراد بیشترِ نویسندههای امروز ایران اینه که کتاب نمیخونن…» معلوم است دلشان میخواهد در این حوزه هم مانند سایر حوزهها موازیکاری بشود و نویسندهها در کار خوانندهها دخالت کنند. نویسنده باید بنشیند فقط، و بنویسد. درستش این است. فقط بد […]