کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

همه باهم در سیستمی بیمار و وارونه

۲۱ مرداد ۱۴۰۲

نویسنده: مرضیه جعفری
جمع‌خوانی داستان کوتاه «اصلاح سر»، نوشته‌ی رینگ لاردْنِر


«سلمانی» هم اسم مکانی ا‌ست که خدمات اصلاح مو ارائه می‌شود، هم نام شغل برای کسی‌ که این خدمت را ارائه می‌دهد. همان‌طورکه سلمانی بر دو معنی اشاره دارد، عملی هم که سلمانی انجام می‌دهد، اصلاح سر، استعاره از دو معنی است: معنی ظاهری آن همان مرتب کردن مو و ظاهر است و معنی مستتر آن می‌تواند به تغییر دادن باور یا شکل دادن مسیر فکری در جریان‌ها برگردد. داستان از همین مکان شروع می‌شود؛ از مکانی که آرایشگر بر سر مردی که به‌عنوان مشتری روی صندلی نشسته، ایستاده و بر او تسلط دارد و ماوقع را براساس درک و برداشت خودش بازگو می‌کند؛ حتی اگر تمام دریافتش از ماجرا کاملاً اشتباه باشد. از انتخاب همین مکان و راوی و شخصیت و نوع روایت می‌توان اشاره‌ی نویسنده به موضع حاکم بر جامعه را دریافت کرد.
مکان: سلمانی‌ای که در شهری کوچک قرار گرفته و همین کوچکی شهر بستر مناسبی است برای شکل‌گیری شایعات و بزرگ‌نمایی آن‌ها. آرایشگاه همیشه‌ معنی کلیشه‌ای شایعه‌سازی را با خود همراه دارد، بااین‌حال ضعیف‌ترین عنصر داستانی در این اثر فضا و فضاسازی‌ است. جز شروع داستان که آرایشگر چند بار اسم سلمانی را به زبان می‌آورد و جمله‌ی پایانی داستان، هیچ‌جا اثری از فضا و جزئیات مکان نمی‌بینیم؛ اما لحن راوی به‌خوبی لحن یک انسان عامی و سطحی‌نگر را در جامعه‌ای بسته نشان می‌دهد.
راوی: مردی آرایشگر که با توجه به جزئیات داستان، تنها سلمانی آن اطراف است و همه خواه‌ناخواه هربه‌چندی ناگزیر از مراجعه به او هستند. ازطرفی راوی قدرت تشخیص درست ماجراها را ندارد و آزارها و دردسرهایی را که جیم کندال برای دیگران، یا حتی برای خودش ایجاد می‌کرده، به حساب شوخ‌طبع بودن او می‌گذارد، وجهه‌ی ضدِاجتماعی ‌بودن، شرارت و آزارگری جیم و کارهای نامسئولانه و آسیب‌زننده‌اش را درک نکرده، به‌راحتی و بارضایت از کنارش می‌گذرد. منطق نابالغ او تازه از مرگ جیم ناراحت هم هست و از دورانی که جیم حضور داشته به دوران خنده و خوش‌گذرانی یاد می‌کند. حتی می‌توان یک گام پیش‌تر رفت و گفت: آرایشگر کارهای جیم را تأیید می‌کند، گویی دلش می‌خواسته جای جیم باشد و حال که شرایط یا جسارت این کار را ندارد تا مانند او عمل کند، حداقل می‌خواهد ستایشگرش باشد؛ به‌نوعی یک این‌همانی بین آرایشگر و جیم در ذهن آرایشگر صورت گرفته.
زاویه‌دید: داستان با زاویه‌دید اول‌شخص و به‌شیوه‌ی راوی ‌ناظر روایت می‌شود. انتخاب این زاویه‌دید و نقل داستان از زبان شخصیتی غیراصلی و کم‌اهمیت به خواننده این اجازه را می‌دهد که شخصیت اصلی را غیرمستقیم و ازطریق دیگری به‌جز خود، او بشناسیم.
شخصیت اصلی: جیم کندال که شخصیتی آزارگر، ضداجتماعی و ظالم بوده، به‌خیال شوخی و بذله‌گویی هر رفتار نامتعارفی از او سر می‌زده و به هر کسی، اعم از آن‌که او را می‌شناخته یا خیر آسیب می‌رسانده، عواقب آسیب‌هایی که به دیگران می‌زده برای او اهمیتی نداشته و هیچ فرصتی را برای رفتارهای غیراخلاقی و غیرانسانی از دست نمی‌داده. او می‌خواسته با خنداندن بقیه در مرکز توجه اجتماع قرار بگیرد و ظاهراً با راه و رفتاری که در پیش گرفته بوده موفق شده و در مورد توجه قرار گرفتن خوش درخشیده بوده. جیم وظایف خودش را در هر موقعیتی که قرار می‌گرفته به رسمیت نمی‌شناخته و در هیچ جایگاهی احساس مسئولیت نداشته. عناوین همسر، پدر، فروشنده‌ی یک کارخانه، شهروند و… برایش ارزشی نداشته و از تمام این جایگاه‌ها تنزل‌درجه پیدا کرده بوده.
با مختصری اشاره به کلیات داستانی، بحث نگاه اجتماعی را که ابتدا مطرح شد می‌توان پی گرفت. آرایشگر و مشتری و آرایشگاه را می‌توان به‌مثابه‌ نمونه‌ی کوچکی از جامعه در نظر گرفت. نیروی نامرئی قدرت حاکمان که بر جامعه حکمفرماست، طوری به ذهن شهروندان رسوخ کرده که آن‌ها ظلم را کوچک جلوه داده، نام آن را عوض می‌کنند به «شوخی» و در فقدانش اکثریت جامعه، فضا را بدون شادی و سرزندگی می‌یابند. هر متن ادبی‌ در درجه‌ی اول آفریده‌ی مؤلفی منفرد نیست، بلکه محصول فرهنگ بسیار بزرگ‌تری است که به‌واسطه‌ی نویسنده سخن می‌گوید و ناخودآگاه سیاسی را در اثرش بازتاب می‌دهد. این جامعه‌ای که از آن صحبت می‌کنیم، جامعه‌ی بیماری ا‌ست که زیربنای اقتصادی درستی ندارد، همه به‌هم بدهکارند و مردم همه‌چیز را از اصلاح سروصورت گرفته تا هزینه‌ی دکتر و درمان نسیه می‌‌گیرند. دکتر جوانی که نیروی تازه‌نفس پزشکی ا‌ست و ممکن است بتواند به بسیاری از بیماران یاری برساند و قرار است جای دو دکتر پیر و ازکارافتاده را بگیرد، به قسمت پزشکی‌قانونی منتقل می‌شود و سروکارش به مرده‌ها می‌افتد. در این جامعه وقتی کسی عاشق می‌شود، همه‌ی شهر از این عشق باخبر می‌شوند، به‌جز کسی که معشوق است و باید بداند. و درنهایت، وقتی هیچ‌چیز سر جای خودش نیست، عدالت به‌جای قاضی توسط کسی اجرا می‌شود که ازنظر بقیه‌ی اعضای جامعه مشاعر درستی ندارد. پس در پایان داستان شاید به این بیندیشیم که این آگاهی انسان‌ها نیست که زندگی‌شان را تعیین می‌کند، بلکه زندگی اجتماعی آن‌ها تعیین‌کننده‌ی آگاهی‌شان است.

گروه‌ها: اخبار, اصلاح سر - رینگ لاردنِر, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: اصلاح سر, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, رینگ لاردنِر, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد