کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تو با گناه زاده شده‌ای

۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸

نویسنده: نگار قلندر
جمع‌خوانی داستان کوتاه «ماکاریو»، نوشته‌ی خوان رولفو


در دنیایی مملو از باورهای هراس‌انگیز مقدس هیچ اتفاقی نمی‌افتد، جز انتقال احساس گناه از آدمی به آدمی دیگر، که حرکتی است از صفر به صفر؛ دنیایی ساکن و تاریک که در آن هر صدایی که خواب آدم‌ها را پریشان کند محکوم به سکوت است، حتی اگر صدای قیل‌وقال قورباغه‌های فاضلاب باشد. داستان «ماکاریو» از زبان پسری روایت می‌شود که سر لوله‌ی فاضلاب نشسته و مسئولیتش آش‌ولاش کردن هر قورباغه‌ای است که صدایی از آن سر بزند. پسری که به گفته‌ی خودش مردم به‌خاطر گرسنگی همیشگی، «خل» خطابش می‌کنند. او ماکاریو است؛ ماکاریوی ناقص‌­العقل که در جهان اطرافش به دام افتاده؛ جهان آدم­‌هایی با باورهای صلب مذهبی که او را احاطه کرده­‌اند و مادرخوانده و فلیپای خدمتکار از مهم­‌ترین­‌شان هستند؛ آدم­‌هایی که دنیای معمول بیرون از واقعیت ذهنی او را می­‌سازند و حالا که به ‌دستور مادرخوانده در انتظار کشتن قورباغه­هاست، همه از ذهنش می­‌گذرند؛ آدم­هایی معتقد، عاقل و باایمان، که هرکدام به‌نوعی آزارش می‌­دهند و حتی فلیپا، که مهربان و دلسوز اوست، بدون‌آن‌که ماکاریو معنای هم‌خوابگی را درک کند، او را وارد این بازی می‌کند؛ آدم­هایی که به کلیسا می‌­روند و کار خوب می‌­کنند تا به راه روشنی که کشیش می­‌گوید، برسند. و به همین خاطر است که مدام در حال اعتراف به گناهند؛ همان­‌هایی که ذهن ناتوان ماکاریو را از حس گناهی بی‌­پایان پر کرده‌­اند، به او سنگ می­‌زنند و او را از مردن، جهنم و صدای فریاد روح­‌ها در برزخ می‌­ترسانند.
مهم­‌ترین عمل ماکاریو کوبیدن سرش به جایی سخت است. شاید برای این­که از شر تمام افکاری که دیگران به خوردش داده‌­اند، خلاص شود و همه­‌ی صداها و موعظه‌­های اطرافش را -از صدای مادرخوانده تا کشیش- با صدای بوم‌­بوم طبل­‌مانند سرش ساکت کند. اما از جهان اطرافش رهایی ندارد، چراکه مادرخوانده عقوبت همین عمل ماکاریو را هم آتش جهنم می­‌داند؛ جهنمی که در همین دنیا، در اتاق او حاضر است؛ اتاقی پر از ساس و سوسک و عقرب، جهنمی که ماکاریو باید در آن تاوان گناه دیگران را هم بدهد و به‌خاطر این‌که به او سنگ می­‌زنند، در خانه زندانی شود. هیچ راه گریزی نیست و او خود را در اتاقش حبس می­‌کند و حتی چراغی هم روشن نمی­‌کند؛ شاید گناهان دست از سرش بردارند.
بزرگ‌ترین و تنها گناه ماکاریو گرسنگی است؛ تنها لذت مادی‌­ای که او درکی از آن دارد و هرگز ارضا نمی‌­شود. شاید به این دلیل که لذت خوردن سبب می­‌شود دنیا برایش ارزش زیستن داشته باشد؛ دنیایی که هر کار کرده و ناکرده­ای در آن مجازاتی در دنیایی دیگر دارد. ماکاریو تمام احساس­های دیگرش را با لذت خوردن می‌­سنجد، حتی حسش از همخوابگی با فلیپا را با حس طعم­‌هایی که در ذهن دارد قیاس می­‌کند و به او نه به این دلیل، بلکه به‌خاطر این‌که سهم غذایش را به او می­‌دهد دلبسته است. و یا مادرخوانده را که خیلی هم برایش دوست‌­داشتنی نیست، آدم خوبی می‌­داند چون به او و فلیپا غذا می­‌دهد. خوردن بزرگ‌ترین دلخوشی ماکاریو است و حتی مادرخوانده هم به‌خاطرش او را سرزنش نمی‌­کند. ماکاریو خودش را غرق در این لذت کرده؛ انگار خوردن پناهش شده و می‌­داند تمام کارهای دیگر گناه‌­آلودند و وقتی دست از خوردن بردارد، به‌خاطر آن­ها یکراست به جهنم می‌­رود.
داستان «ماکاریو» با جزئیاتی دقیق روایت می­‌شود؛ جزئیاتی که راوی غیرمعمول داستان، آن­ها را پیچیده‌­تر کرده و مخاطب را به تعمق بیشتر ترغیب می‌­کند و دنیایی را می‌سازد مملو از باورهای خشک مذهبی که در تمام داستان با تصاویر متعدد ساخته شده‌اند: قطار قدیس‌­های اتاق مادرخوانده و حمایل گردن ماکاریو، که حتی خودش هم می­‌داند کاری برای نجاتش نمی­‌کند.
خوان رولفو با انتخاب راوی‌­ای نامعتبر، قطعیت و عدم‌قطعیتی توأمان را در داستان ایجاد کرده؛ از طرفی بی‌­اعتباری راوی می‌­تواند این شک را ایجاد کند که برخی حس‌­ها و یا واگویه­‌هایش اعتباری ندارند و زاییده‌­ی ذهن او هستند: مثل کیفیت رابطه‌­اش با فلیپا. ازسویی‌دیگر ماکاریو ذهن ساده­‌ای دارد که قادر به تفسیر و تحلیل و یا تحریف باورهای مذهبی و درک ماهیت گناه نیست. پس آن‌چه درباره­‌ی این مسائل می­‌گوید، تنها انعکاس چیزی است که دیگران در ذهنش گذاشته­‌اند و او فقط روایتش می­‌کند و قضاوت به‌عهده‌­ی مخاطب است، تا با نشانه­‌هایی که راوی می‌­دهد به عمق دنیای ماتم­‌زده­‌ی او پی ببرد. در پایان داستان، ماکاریو به کشف لذت تازه‌­ای می‌رسد؛ او که همچنان بر سر لوله­‌ی فاضلاب نشسته تا مبادا صدای قورباغه‌­ها خواب شیرین مادرخوانده را آشفته کند، دلش برای چند قلپ از شیر فلیپا تنگ می­‌شود. انگار لذت تنانه‌­ای را دریافته که احتمالاً به صف گناهان دیگرش اضافه می‌­شود. اما جای نگرانی نیست؛ فلیپا به‌جای او به تمام گناهانش اعتراف می­‌کند.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, گناه می‌کنم، پس هستم, ماکاریو - خوان رولفو دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, خوان رولفو, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب, ماکاریو

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد