آنچه در زبان فارسی به «مجموعهداستان» ترجمه شده، اصل انگلیسیاش Short Story Collection بوده. واژه «کالکشن» در این عبارت، بهمعنای مجموعه -هر مجموعهای- نیست، بلکه نوعی گزینش را در درون خود دارد؛ گزینشی که نویسنده انجام داده، و داستانهایی را از میان نوشتههایش انتخاب کرده، که به نظرش شایستگی انتشار در قالب کتاب را […]
Archives for دسامبر 2012
اندر احوالات یک مدرس / ۱۲ یک گفتوگوی تخصصی
اتاق اساتید ساکت است و از همهمه همیشگیای که بخشی از هویتش را میسازد، خبری نیست. کتاب میخوانم. «چایی بریزم دکتر؟» سرم را از روی کتاب بلند میکنم. دایی است، آبدارچی اتاق اساتید. پیرمرد مهربان و پرکاری است. نشستنش را کم دیدهام. موهایش را پرکلاغی میکند و همیشه موقع راه رفتن پاهایش را روی زمین […]
مدایح بیصله ۴ / دانشگاههای متحرک، اساتید سیار
«تو گرما، تو سرما، تو برف، بارون، آفتاب، شب، روز، عید، وقت، بیوقت، باس دنده صدتایهغاز جا بزنم، آخرشم این و اون بدمون رو میگن لاکردارا. آدم دلخور میشه خب.» (از گفتوگوهای یک رانندهتاکسی) حق دارید. واقعاً حق دارید. میگویند «خدا نکنه نم بارونی تُکِ برفی چیزی بزنه. دیگه مگه تاکسی گیر مییاد؟ گیرم هم […]
تأملی بر مقوله «کلاسیکخوانی» با تمرکز روی کتاب «رمان به روایت رماننویسان» سلام کتاب – ۹۰ (چرا باید کلاسیکها را خواند)
بازخوانی آثار کلاسیک از آن مقولههایی است که همیشه محل مناقشه بسیار بوده است: عدهای آن را به نبش قبر تشبیه کردهاند یا ابزاری برای خودنماییِ صرف دانستهاندش، و عدهای دیگر آن را کاری ضروری برای هر هنرمندی دانستهاند؛ واجبتر از نان شب. ذهنیت نویسنده این سطور به ایتالو کالوینو نزدیکتر است؛ آنجا که […]
اندر احوالات یک مدرس / ۱۱ چشمهای سرخ
آخرین نفر است. مینشیند روبهرویم. طرحها و نقشههای لولهشدهاش را باز میکند و پهن میکند روی میز. لولهها جمع میشوند توی خودشان. دوباره بازشان میکند. دستپاچه است. گوشی موبایلم را میگذارم روی یکی از گوشههای نقشهها. و بیکه نگاهش کنم، میگویم: «اگه این لولهها رو بهموقع باز کنی رفیق، وقتی میذاریشون جلوی یه بندهخدایی اینطوری […]
مدایح بیصله ۳ / میوههای بیقیمت
انگور، انجیر، انار… مگر میشود قیمت گذاشت روی چنین میوههایی که نسبشان میرسد به بهشت و امروز روی زمین هم برای اینکه برسند مثلاً به پایتخت، باید از چندین و چند شهر و بنگاه و میدان میوه عبور کنند؟ الحق که این سفر دور و دراز بیقیمتشان میکند و باز شمایید که باید چک و […]
تأملی بر مقولههای «چیدمان و توصیف» با تمرکز روی مجموعهداستان «فارسی بخند» سلام کتاب – ۸۹ (چرا برف صدا ندارد)
چیدمان معمولاً بهعنوان عنصر مکان در داستان توصیف میشود که توصیف نادرستی است. این واژه مفهوم گستردهتری دارد و علاوه بر مفهوم مکان مفهوم زمان را نیز شامل میشود. این زمان میتواند بخشی از شبانهروز باشد یا دورهای از تاریخ. موضوعهایی مثل آبوهوای فضاهای بیرونی، دمای هوای اتاقی که داستان در آن اتفاق میافتد […]
اندر احوالات یک مدرس – ۱۰ (فکرهای کج، پاهای معوج)
بخاری خیال ندارد به این زودیها گرم شود. پشت فرمان سگلرز میزنم. خورشید چند روزی است خودش را به شهر نشان نداده. لابد با خودش گفته «چه فایده دارد تابیدن به شهری که زیر چتر دود و کثافت مدفون شده. بگذار جای بهتری خودم را خرج کنم.» و بار و بندلیش را بسته و رفته. […]
مدایح بیصله ۲ / خندههای مفتی
فدای آقای دکتر. مخلص خانم دکتر. دنداندرد بدترین عذابی است که بدبختترین و بختبرگشتهترین آدمها ممکن است در زندگیاش با آن روبهرو شود. از شما که پنهان نیست -ما که ندیدهایم هنوز- اما علیرغم این چیزهایی که راویها گفتهاند، بازهم صد رحمت به مار غاشیه و سرب مذاب. دنداندرد ورای همه اینهاست. بوسههای من نثار […]