منتشرشده در روزنامهی وقایع اتفاقیه
همهی اهل ادبیات ايران -نه لزوما نویسندهها- درواقع، همهی آنهایی که داستان ایرانی میخوانند، نامی از بزرگ علوی شنیده و کتابی از او خواندهاند. همهی آدمهای اهل کتاب با او آشنا هستند. تعداد نویسندههای اینچنینی در ادبیات داستانی ما، شايد به انگشتهای یک دست هم نرسد. از این نظر، میشود گفت بزرگ علوی نویسندهای کلاسیک است. تاثیر و اهمیتش بر كسی پوشیده نیست. محمدعلی جمالزاده بنیانگذار و آغازکنندهی ادبیات داستانی مدرن ايران است، بلافاصله پس از او صادق هدایت و بزرگ علوی قرار میگیرند. هدایت در کارهای ماندگارترش مثل «سه قطره خون» (۱۳۱۱) و «بوف کور» (۱۳۱۵) نویسندهای ذهنیگراست. در مقابل، بزرگ علوی با آثاری مانند «چشمهایش» (۱۳۳۱) و «گیلهمرد» نویسندهای عینیگراست. شخصا گرایشم بیشتر به علوی است؛ نویسندهای که زندگی، جامعه و مردم را در کنار هم و در بافت اجتماعی مورد توجه قرار میدهد. بخشی از زندگی من در برلین میگذرد؛ شهری که آرامگاه بزرگ علوی در آن است. گاهی سری به او میزنم و ابراز ارادت و تشكری میکنم. بزرگ علوی بهجز این که داستاننویس خوبی است، نمونهای نوعی از روشنفکر ایرانی هم هست. او باید مورد مطالعهی جدیتری قرار بگیرد. او، فارغ از ایدئولوژیای که به آن پایبند بوده، تعهد اجتماعی دارد؛ تعهدی که او را تبدیل به شمایلی فرهنگی در جامعهی روشنفکری ایران میکند. او روشنفكری است که به ایران خیلی اهمیت میدهد. او را در گروه روشنفکران توسعهگرا قرار میدهم؛ كساني كه همیشه به ایرانی بهتر فکر ميكنند، فقط نقد نمیکنند، بلکه راهحلهایی برای تحقق ایرانی بهتر نیز در گفتار و نوشتارشان جاری است. به نظرم بزرگ علوی، آدم بزرگ و یگانهای است.
دریافت صفحهی پی.دی.اف. این روزنامه از اینجا.