تصوير و متن از صفحهی شیما شرافتی. هشتگ چهل و چهار #چهلوچهار مثلِ درصد ادبياتِ من توو كنكور #چهلوچهار مثل پيش شماره ى تلفنش اون سال هاى اولى كه از ايران رفته بود #چهلوچهار مثلِ نقطهْ پايان سالْ شمارِ دايى حميد وقتى به پنج ماه نكشيده از دستش داديم #چهلوچهار مثلِ عمو حسامِ چهل […]
تأملات ۱۷| ما بیست نفر نبودیم
این متن، گزارش یک رویداد نیست (که اصولاً گزارشِ رویدادی که چند روز پیش رخ داده و بسیاری از خبرگزاریها و روزنامهها دربارهاش نوشتهاند، چندان محلی از اعراب ندارد)، بیشترک نگاهی است به یک «اتفاق» نادر؛ اتفاقی از آندست که مدتهاست تخمش ورافتاده و نسلش منقرض شده و حتی جرقهها و بارقههایی ازش نیز -بگو […]
تأملات ۱۲ | نق یا نقد؟
عمر اکبر منانی دراز باد؛ که با آن صدای یگانه و لحن مؤلفش شخصیت گلام را در «ماجراهای گالیور» برای چندین نسل از ایرانیان ماندگار کرده: «من میدونم…» گلام آدم بددلی نبود، آدم بدذاتی نبود، آدم بددهنی هم نبود، حتی میشود گفت شخصیتی سادهدل و تا حدی دوستداشتنی بود، کمی طنازی داشت و -هرچه باشد- […]
تأملات ۱۱ | کتاب نخواندن یا فیلم دیدن، مسأله این است
ای. ام. فورستر در کتاب هنوز خواندنی «جنبههای رمان» در تعریف داستان میگوید «داستان نقل وقایع است به ترتیب توالی زمان.» جمال و میمنت میرصادقی در «واژهنامه هنر داستاننویسی» این تعریف را اینطور بسط و توسعه میدهند که «داستانْ شالوده هر اثر روایتی و نمایشی خلاقه است… در حماسه، رمانس، قصه، داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه، […]
تأملات ۱۰ | نویسنده بازاریاب نیست
از ویژگیهای جوامع مترقی یکی هم نهادسازی است: جامعه مترقی شرایط و متقضیات بیرونی را میسنجد، خالیها و خلأهای سازوکاری، سازمانی و نهادی را شناسایی و بررسی میکند و بر حسب نیاز سراغ ایدهپردازی و ایجادشان میرود. تلاش جامعه مترقی این است که تا حد ممکن هر چیزی را در جای خودش قرار دهد، جلوِ […]
تأملات ۹ | در خدمت و خیانت جوایز ادبی
اگر بعضی از هنرمندان جایزهدوست را -در هر حوزهای، از داستان گرفته تا فیلم و معماری- کنار بگذاریم (همانها که هویتشان را نه از کیفیت و روش و منش حرفهایشان، که از تعداد جایزههایشان میگیرند و بیش از آن که برای ارتقای سطح آثارشان دست به کاری بزنند برای ارضای داوران و حامیان جایزهها تلاش […]
تأملات ۸ | از بستر عافیت، برون…
در یکی از کارگاههای داستاننویسی، یکی از شاگردانم پرسید «آدم از کجا میتونه بفهمه عاشق داستان هست یا نیست؟» گفتم «از اونجا که یادش بره چایی لبریز لبسوز لبدوزش رو بخوره؛ اونقدر یادش بره، که چاییه کنج میز یخ کنه.» من جزو طرفداران محیطزیست و حفاظت از منابع طبیعیام، اما اگر بخواهم صادقانه اعترافی کنم، […]
تأملات ۷ | کی خستهست؟ دشمن!
فرد شاو -نویسنده و مدرس داستاننویسی- در مقاله «نویسنده هرگز تسلیم نمیشود» (از مجموعه «حرفه: داستاننویس») میگوید: «چرا بعضیها نویسندگی را رها میکنند، درحالیکه زمانی تنها کاری بوده که میخواستهاند انجام دهند؟ من یکبار این بخت را داشتم که با ویلیام فاکنر صحبت کنم. او گفت: «از دورههای آموزش داستاننویسیت برام بگو. شاگردات میخوان داستان […]
تأملات ۶ | هر لحظه به شکلی…
تلخی این حرف را شاید بشود به صداقتش بخشید، که: شکلی از خودسانسوری -خواهینخواهی- در وجود بسیاری از ما نهادینه شده؛ نویسنده مینویسد و دوست ندارد کارش برای همیشه توی کشوی میز خاک بخورد، او مینویسد و دوست دارد اثرش خوانده و اندیشهاش تکثیر شود. من شخصاً تلاش میکنم موقع نوشتن خودم را آزاد بگذارم […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 50
- 51
- 52
- 53
- 54
- صفحه بعد »